eitaa logo
محمد مهرزاد/ امید و ایمان
562 دنبال‌کننده
278 عکس
51 ویدیو
1 فایل
زندگی بی‌مکث جریان داره معلولیت، بیماری وتنهایی نمی‌تواند مرا از حرکت بازدارد😊✌️ شما حق داری که با حـال خـراب وارد این کانال بشی. اما وقتی وارد شدی، محکــوم بــه ایـــن هستــی که حالـِـت خوب بشه😄😍😘❤️ لطفابامن بمانید 💞 آی‌دی من: @Mohammad_Mehrzad
مشاهده در ایتا
دانلود
سایه‌ای که از سرش کوتاه نمی‌شود 🧕👨 امروز پنجاهمین سالگرد ازدواج پدر و مادرم است. و این پنجاهمین سالگرد، در حالی فرا می‌رسد که حدود بیست سال از فوت پدرم می‌گذرد. یعنی امسال بیستمین سالی است که مادر، سالگرد ازدواج خود را بدونِ حضور پدر گرامی می‌دارد. اما... در طی این بیست سال، مادرم هنوز امور خانه‌داری و فرزندداری را به عشق پدر و بخاطر تعهدی که در قبال او احساس می‌کند انجام می‌دهد. بیست سال است که مادرم حتی وقتی به فرزندان خود (از جمله منِ بیمار) خدمت می‌کند، آن را قبل از آنکه به حساب وظیفه یا مهر مادری خود بگذارد، آن را به پای وظیفه‌ی همسری خود در قبال پدرم می‌نویسد. مثلا وقتی خدمتی به ما می‌کند، به خدا نمی‌گوید که: خدایا! شاهد باش که من وظیفه‌ی مادری را انجام دادم. بلکه با روح پدرم صحبت می‌کند و می‌گوید: الحمدللّه که بار دیگر موفق شدم وظیفه‌ام را در قبال فرزندانت انجام دهم. یعنی حتی محبت به بچه‌هایش را اول به خاطر پدر فرزندانش، و بعد بخاطر مهر مادری خود انجام می‌دهد. بیست سال است که ندیدم مادرم سر سفره‌ی غذا، یا هنگام طبخ آن از پدرم یاد نکند و نام او را بر زبان نیاورد. چرا که بخاطر مستمری مختصری که از بابت بیمه پدرم می‌گیرد، هنوز خود را نان‌خور او به حساب می‌آورد. بیست سال است که پدر ظاهراً نیست، اما مادرم وجود او را حس می‌کند و حضورش را به رسمیت می‌شناسد. بیست سال است که عقد آنان باطل شده، ولی مادرم هنوز مردش را سایه‌ی بالای سر خود می‌داند. بیست سال است... آری! این‌گونه بود مرام زن‌های نسل قبل. آن‌ها فرق داشتند با زنان امروزی که حتی وقتی شوهرشان هست هم او را به حساب نمی‌آورند و به رسمیت نمی‌شناسند. راستی... چه شد که اینطور شد؟ مرگ بر اختلاط فرهنگ‌ها ✍ پ.ن: یکم آذر ۱۳۵۱ مراسم عقد، و فردای آن روز مراسم عروسی پدر و مادرم بوده است. دنیای خصوصیِ عمومی‌شده‌ی من ┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄ https://eitaa.com/joinchat/1953955842Cae576d9325