eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سنگر نوشته 🌹
42.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 نشر حداکثـــــــری لطفا 🔺 پیام تصویری حضرت آیت الله (حفظه الله) خطاب به همه مومنین و مومنات و عزیزان منبری و مادحین و هیئتی ها ، در خصوص اسیر مدافع حرم و وطن ( ) و فراخوان و درخواست ایشان برای دعا و روشنگری و رساندن صدای مظلومیت او در هیئات و مراسم ها ، به خصوص در روز تاسوعا و عاشورای حسینی . 🔸لطفا در نشر این مطلب برای بزرگ تر شدن دایره ی دعا ، ما را همراهی کنید . 🆔https://zil.ink/sangar_neveshteh
هدایت شده از سنگر نوشته 🌹
🔸بخشی از دلنوشته قدیمی ابوعباس راجع به تیپ سیدالشهداء: ... وقتی میگیم تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء علیه السلام داریم از جایی حرف میزنیم که بارها فرمانده هانش شـهـید و جانبـاز شده اند ... عمار فرمانده بود ، وقتی شهید شد همون وسط معرکه ، میثم فرمانده شد ، اما فرماندهی میثم دو دقیقه بیشتر طول نکشید ، چون دنبال این چیزا نبود و دو دقیقه بعد از اینکه بهش گفتن تو فرماندهی ، اونم شهید شد میثم با فرماندهی دو دقیقه ایش بد جور داغم کرد بعدش اسماعیل اومد و اونم یکی دو ماه بعد توی خان طومان قطع نخاع شد ، هنوز خراب اون روزم ، حاجی سفارشش رو کرده بود نذاری چیزیش بشه ، شرمنده شدم بعدش جواد اومد و اونم هر دفعه انقدر میموند تا تیکه پاره اش رو بفرستن بقیه الله ، ۳ بار زخمی شد ... خلاصه وقتی میگیم تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء داریم از جایی حرف میزنیم که فرمانده هاش نفر اول ستون بودن و همه شون نیگفتن بیا ... نمیگفتن برو کجا پیدا میکنی ؟ البته ابوعباس راجع به خودش ننوشته ، حالا یه سیدالشهدایی دیگه نزدیک ۵۰۰ روزه که کنج اسارته شیطان بزرگه و تیپ همیشه پیروز سیدالشهداء ، همه فرماندهاش یا شهید شدن یا جانباز یا اسیر اللهم فک کل اسیر 🆔https://zil.ink/sangar_neveshteh
هدایت شده از سنگر نوشته 🌹
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 خاطره ی از روز شانزدهم آبان ۹۴ بنا بود شب باشه عمليات من و عمار و ميثم ٣ نفري كنار هم زير يه دونه پتو دراز كشيده بوديم و آسمون تماشا ميكرديم و منتظر دستور شروع خيلي سرد بود اون شب يهو شيخ مالك از راه رسید زور چپون خودش رو جا كرد زير پتو و هِرهِر با اون خنده ی مخصوصش زد زیر خنده شیخ توپول يه تكون به خودش داد و كُل پتو رو کشید رو خودش عمار پاشد پرت کرد خودش رو روی شیخ که آخه توپول تو از كجا پيدات شد خلاصه كل شب رو چهار نفري دراز كش زير آبله مرغونِ ستاره ايِ آسمون ، جوك گفتيم و خنديديم بعد نماز صبح بود که ندا اومد ، عمار بگو يا علي و راه بيفت عمار گفت پاشو بچه هارو راه بنداز بريم گفتم چيو راه بنداز كجا بريم الان آفتاب ميزنه خورشيدُ چيكارش كنيم گفت: ما هم ميزنيم رويِ خورشيدم كم ميكنيم نفهميدم چي ميگه اون موقع با يه گردان راه افتاديم هوا روشن شد كربلا بپا شد عاشورا مكن اي صبح طلوع با طلوع خورشید ،اولین شهید معرکه فرمانده بود دو دقیقه بعد میثم و ... و ... و ... بعد از یه روزِ کامل جنگ عاشورایی ، خورشید داشت غروب میکرد که ته مونده هاي گردان ، خاکریز دشمن رو فتح كرد الحق که روی خورشید رو کم کرد فرمانده 🆔https://zil.ink/sangar_neveshteh