eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل است که به مادرش گفته بود: «با حضرت زینب (س) عهد کرده تا هفت مرتبه عازم سوریه شوم. اگر به فیض شهادت رسیدم که فبها🌷. اگر توفیق شهادت ندارم ، بر روی گردگردم. »🥀 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
مگر فقط سالها را برای حضرت سینه زده باشی و حالا که حرمش در خطر است ، دست روی دست بکشد ؟! محمدخانی از آنها نبود که شور و شعر زینبیاش تا پشت در هیئت و وسط سینه زنی خلاصه شود ؛ او به عشق اهل بیت (ع) زندگی را کشیده و خواستار یک شیعه واقعی و انقلابی می شود. #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌸 #خادم_شهید_محمدرضا_سواری 🌸 🌹 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
محمدحسین جلوی همه بود ، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود ، همان طور که صورت نیم خیز ، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند ، در حال حاضر ترکشی به پشت سرش اصرار کرده و در اثر آن به شهادت می رسد. 🥀 🥀🌸🌹 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
محمدحسین با جهاد انس داشت قرارمان این بود که دوستان شهید محمدخانی قبل از نماز مغرب در مسجد صاحب‌الزمان(عج)جمع شوند. قاسم کارگر، مسئول بسیج دانش‌آموزی مسجد صاحب‌الزمان(عج) نخستین فردی است که سراغش می‌رویم. او مدت‌ها به‌عنوان مربی بسیج با محمدحسین در ارتباط بود. 🌸 🌸🌹 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
محمدحسین محمدخانی، بسيجی نمونه و واقعی بود؛ البته نه فقط به اسم و قيافه، بلکه واقعاً پا جا پای بسيجی‌های امام خمينی(ره) گذاشت و در دوران دانشجویی در محافل دانشجویی شرکت می‌کرد و در این محافل به روشنگری می‌پرداخت. #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌸 #خادم_شهید_محمدرضا_سواری 🌸🌹 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
محمدحسين وقتي معني شهادت را فهميد، عاشقش شد و مسير را درست رفت، مسير عاشقی را پيدا كرد و در آن گام برداشت، اهل انزواء و زاری برای شهيد شدن نبود، مرد و پیگیر بود، بی‌تفاوت نبود، صحبت از كار فرهنگی و مخصوصاً كار شهداء و هيئت كه مي‌شد، سر از پا نمی‌شناخت و مرد ميدان بود. 🌸 🌷 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
دیدار آخرم با عمار هیچ وقت یادم نمی‌رود. می‌خواستم بروم مرخصی. رفتم پیش او برای خداحافظی. جدایی از عمار برایم واقعا سخت بود. خیلی وقت بود که جفت‌مان مرخصی نرفته و کنار هم بودیم. حسابی با هم اخت شده بودیم و به همدیگر عادت کرده بودیم. وقتی رفتم تا خداحافظی کنم، به‌ام گفت: اسماعیل، زود برگردی‌ها! دستم را توی حنا نگذاری! من این‌جا منتظرت هستم. گفتم: چشم عمارجان! زود برمی‌گردم. همدیگر را که بغل کردیم، دم گوشم گفت: حلالم کن اسماعیل! 🌹🌸 🌷 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
سوار ماشین شدم و رفتم فرودگاه و رفتم دمشق. روز بعد، سر سفره ناهار بودیم که دیدم یکی از بچه‌ها دارد به آن یکی می‌گوید: امروز صبح دو تا از بچه‌ها شهید شده‌اند. یک لحظه قلبم ریخت. نگران عمار بودم. گفتم: می‌دانی که بودند؟ می‌شناسی‌شان؟! گفت: نمی‌شناسم ولی بچه‌ها گفته‌اند اسم‌های‌شان عمار و میثم بوده! 🌸🌹 🌷 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
عاشـق حضرت زهـرا (س) بود، روضه‌هـای فاطمیــه را با ســـوز می خونـــد یک وقتایی هم آخر شب زنگ میزد می‌گفت: باهـات ڪار دارم، حالا دو تـا هیئـت رفتـه، مداحـــی ڪرده؛ روضــه خونــده، گریه ڪرده، سینــه زده،‌ امّــا آخــر شب می گفت: بیا روضـه‌ی چند نفـری بخونیم و گــریه ڪنیـــــم، می‌گفت: هرچـی برای مـــادر گــریه ڪنیــم ڪمــه. ڪنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسمـاء متبرڪ اهل بیـت (ع) را با خط خـوش می‌نوشت و زیباترینش هم نام مبارڪ فاطمــه زهــرا (س) بود. 🌷شهید محمدحسین محمدخانی🌷 راوی: دوست شهید 🌷 ┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3 ──═✿🌸✿═──
یاد حلالیت طلبیدنش در لحظه آخر افتاده بودم. یاد وقتی که می‌گفت: اسماعیل! من اصلا نمی‌دانم چه‌ام شده! دیگر از هیچ چیز توی میدان جنگ نمی‌ترسم. دلم قرص قرص شده. وقتی توی میدان از این طرف به آن طرف می‌پرم و می‌جنگم، وقتی توی سخت‌ترین لحظه‌ها و زیر شدیدترین آتش‌ها، آب توی دلم تکان نمی‌خورد، توی دلم به خدا می‌گویم: خدا جانم! ببین عمار دارد چه خوش‌رقصی‌ای برایت می‌کند! 🌸🌹 🌷 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
یاد حلالیت طلبیدنش در لحظه آخر افتاده بودم. یاد وقتی که می‌گفت: اسماعیل! من اصلا نمی‌دانم چه‌ام شده! دیگر از هیچ چیز توی میدان جنگ نمی‌ترسم. دلم قرص قرص شده. وقتی توی میدان از این طرف به آن طرف می‌پرم و می‌جنگم، وقتی توی سخت‌ترین لحظه‌ها و زیر شدیدترین آتش‌ها، آب توی دلم تکان نمی‌خورد، توی دلم به خدا می‌گویم: خدا جانم! ببین عمار دارد چه خوش‌رقصی‌ای برایت می‌کند!… #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌸 #خادم_شهید_محمدرضا_سواری 🌷 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما. سریع بی‌سیم را برداشتم. می‌خواستم بد و بیراه بگویم. عمار (شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن. گفتم پس چی بگم به اینا؟! گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد… (قسمت اول) 🌹 🌷 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3