[﷽] #استوری حبیبـــــ دل فقط خُداست. چند سالی‌ست فاطمیه که می‌آید، پیشواز تلفن همراهت توی سرم تکرار می‌شود. آخ که چقدر هم دوستش داشتی... راستی! حالا چه چیزی را برای پیشوازت در بهشت انتخاب کرده‌ای؟! به گمانم هرچه که هست، رنگی از مادر داشته باشد. چه می‌دانم.. #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمیشویم #خادم‌یاحق... |❁j๑ïท ➺ @MohammadHossein_MohammadKhani|

در خط که مے‌رفتم، برخی موازے ما مےرفتند. راه‌مےرفتم، راه مےافتادند. مےایستادم مےایستادند. وقتی علت را پرسیدم، گفتند:«برای اینکه تیر نخوری.»🖤 #برشی‌ازعمار_حلب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

بهش گفتم «نوحه هم بخونین» برگشت نگاهم کرد. صورتش خیس خیس بود. نمے‌دانم اشڪـــ😢 بود یا آب💦 باران. پرسید:«چی بخونم؟» گفتم: هرچی به زبون‌تون‌اومد.» گفت:«خودت بگو.» نفسم بالا نمےآمد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلویم را فشار مےداد. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بڪشم. گفتم: از حرم تا قتلگاه زینـــب صدا مےزد حسین دست و پا مےزد حسین، زینــب صدا مےزد حسین سینه مےزد برای محمد حسین.🖤🖤🖤 #برشی‌ازعمار_حلب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

• . زیاد یادش مےافتم. بیشتر یاد صداے گرفته‌اش. یادم نمےرود.بعد از شهادتش یکی از بچه‌هاتیر خورده بود. نمےتوانست خودش را بکشد عقب. پشت بیسیم مےگفت:«مثل مسلم تنها شدم! کجایی عمار؟!» #برشی‌ازعمار_حلب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمـیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

زمان دانشجویے‌اش ڪه یزد بود، ایام تعطیل هم یا اردوے جهادے مے‌رفت یا راهیان‌نور. تو مناطق جنگے روایتگرے مے‌کرد. همه مناطق را مےشناخت. حتی بیشتر از من که در منطقه بودم. ★˝نمےدانستم حاج احمد متوسلیان، یزدی است˝★ با اینکه یزدی هستم، از محمد حسین شنیدم. #برشی‌ازعمار_حلب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمـیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

• . باهم رفتیــم جلسه‌اے پیش حــاج حسین همدانے. معروف بود بــ«ابووهب»ــه. دیدم انگار بیـــن این دونفر سر و سرے هست. چنان عمار را توے بغل چسباند و مے‌زد پشت کمرش که بعضے بچه‌ها می‌گفتند: «حسودیےمون‌شد.» #برشی‌ازعمار_حلب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمـیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

هوو اومد! هر موقع زنگ مــی‌زد یا دم خانه آفتابی می‌شد، خانمـم این جمله را تڪرار مےڪرد. سه، چهارساعتی مےنشست. همیشه هم یڪ جا تڪیه مےداد، پشت به آشپز خانه. #برشی‌ازعمار_حلب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمـیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

یڪ چیز ڪه از محمد حسین توے ذهنم مانده، نماز شب هایش است. واقعا خسته مےشدیم. صبح ها به‌زور بیدار مےشدیم، ولی چند شب که زودتر بیدار شدم، دیدم تک‌وتنها گوشه‌ای نماز شب مےخواند. #برشی‌ازعمار_حلب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمـیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

فرماندهے تیپ را قبول ڪرد. به من مےگفت ڪه تو دنبال بازے هستی، ول ڪن بیا این‌ور. من گفتم ڪه تو دنبال گندگی هستی. این ڪــار را قبول نمےڪردم. ما آموزش مے دادیم و آن ها عملیاتے بودند. #برشی‌ازعمار_حلب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمـیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

اسماعیـل گفت: قبلا وسطای این اتوبان میرفتی تو دل دشمن. اگه یڪی منطقه رو نمیشناخت، می‌رفت اسیر میشد. جاده رو بسته بودن ڪـه اشتباه نرن. وقتی اِسی دور زد، اسماعیـل خندید: [ با عمار و رفقا اصطلاحی داشتیم ڪـه به این جور جاها میگفتیم {جاده‌یوتیوب} اگه بری می ذارنت رو صندلی، سرتو میبرن و فیلمتو مستقیم می ذارن یوتیوب! #برشی‌ازجاده_یوتیوب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمـیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3

«به این فیلم‌هایی که سَر می‌بُرن، توجه نكنين. اين‌ها رو پخش کردن که ببینیم و ترس توی دلمون ایجاد بشه. تو عملیات «خلصه» شاید ما جمعا نود نفر نبودیم. با چشمِ خودم ديدم كه دشمن چطور فرار می‌کرد؛ نزدیک به یه ماشین پر از آدم. اگه اون‌ها فرار نمی‌کردن و می‌ایستادن، مارو تکه پاره می‌کردن. من از روی عکس شهید مهدی عسگری متوجه شدم که تا آخرین فشنگش ایستاده و جنگیده. خودش اون دستِ تير‌خوردش‌رو بسته بود؛ یعنی ترس و واهمه‌ای نداشته. چند تا هم نکته‌ی نظامی بگم؛ بهترین سنگرهای ما، همون خونه‌ها هستن، اصلا نیازی نداریم بیرون خونه سنگر بکّنيم. البته مسلحين، جبهة النصره و داعش اين کار رو می‌کنن. برای خونه‌های ویلایی، دو تا سنگر پشت خونه می‌کَنن و شما گمان مي‌کنی که داخل خونه‌ درگیریه؛ بهد می‌بینی که تیربار، تیر تیراش می‌زنه و پشت خونه رو نمی‌بینی. تو بیست‌متريِ خونه و چپ و راستش، دو تا سنگر کَندن و يه كانال زده و پشت خونه‌ن. شما مدام خونه‌رو‌ می‌کوبین. آرپی‌جیه که به خونه می‌خوره، ولی باز می‌بینی که تیرها قطع نمی‌شن؛ چون اون‌ها بیرون و تو سنگر هستن.» #برشی‌ازجاده_یوتیوب📚 #شهید‌محمدحسین‌محمدخانے #ما‌بی‌خیال‌سیلی‌مادر‌نمـیشویم https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3