ای شهيد!
مگر چه می بينی كه اين
چنينشاد و مسروری؟ 🌻
لبخند بزن دلاور..
لبخند بزن بر آنچه به آن
دست يافته ایلبخند بزن☺️
ك آنچه وعده الهی بود، به
حقيقت پيوسته است..
لبخند بزن به فرشتگان مقربی
كه به استقبالت آمده اند..🍀
به همرزمان #شهيدت..
به امام شهدا ..
لبخند بزن به ما كه چشم
به #شفاعت تو دوخته ايم..🤲🌺
j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#صبحتونمنوࢪبھنگاھشهدا
دختری سه ساله بود که
پدرش آسمانی (شهید) شد . .
دانشگاه که قبول شد، همه گفتند:
باسهمیه قبول شده!!!
ولی ... هیچوقت نفهمیدند
کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا!
یک هفته در تب سوخت...🥀😔
#التماستفکࢪ
@MohammadHossein_MohammadKhani
مراسم رونمایی از کتاب «جاده یوتیوب» جديدترين اثر از محمدعلی جعفری، نویسنده کتابهای «عمار حلب» و «قصه دلبری» یکشنبه ۲۳ شهریورماه از ساعت ۱۸ برگزار شد.
جعفری در «جاده یوتیوب» به سراغ زندگی جهادی شهید محمدحسین محمدخانی در سوریه رفته که از سوی انتشارات نشر معارف منتشر شده است.
این مراسم با حضور خانواده شهید محمدحسین محمدخانی و محمدعلی رکنی و با رعایت پروتکلهای بهداشتی برگزار شد.
🌹🌹🌹
محمدعلی جعفری برای نوشتن از شهید محمدحسین محمدخانی (قصهی دلبری، و عمار حلب) نیاز دارد به خاطراتی که دست اول باشند. به خاطراتی که از همرزمان نزدیک شهید روایت شوند. و این نیاز سرآغازی میشود تا ایشان به سوریه برود.تا بتواند اطلاعات دقیق و صحیحتری از شهید محمدحسین محمدخانی به دست بیاورد.
جادهی یوتوب از این سفر و اتفاقهایش میگوید.
#شهید_محمدحسین_محمدخانے🌹
🌷یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌴🍀به وقت عاشقی🍀🌴
🍃 وضوی عشق میسازند
🍃 آنان که جز عشقِ حق
🍃 ندیدند و نشناختند ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🌹
🌷یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصہ_دلبـرے
#قسمت_سوم
کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه،دعای عرفه برگزار میشد. دیدم فقط چندتا تکه موکت پهن کردهاند. به مسئول خواهران اعتراض کردم: دانشگاه به این بزرگی و این چندتا موکت! در جواب حرفم گفت:همینا هم بعیده پر بشه!
وقتی دیدم توجهی نمیکند،رفتم پیش آقای محمدخانی. صدایش زدم. جواب نداد. چندبار داد زدم تا شنید . سربهزیر آمد که بفرمایین! بدون مقدمه گفتم:این موکتا کمه! گفت: قد همینشم نمیان ! بهش توپیدم: ما مکلف به وظیفه ایم نه نتیجه! او هم باعصبانیت جواب داد:این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟ بعد رفت دنبال کارش .
همین که دعا شروع شد،روی همه موکتها کیپ تا کیپ نشستند.همهشان افتادند به تکاپو که حالا از کجا موکت بیاوریم.
یکبار از کنار معراج شهدا یکیاز جعبههای مهمات را آوردیم اتاقبسیجخواهران بهجای قفسهکتابخانه.مقرر کرده بود برای جابهجایی وسایلبسیج،حتماً باید نامهنگاری شود. همهیکارها با مقررات و هماهنگی او بود. منکه خودمرا قاطی این ضابطهها نمیکردم، هرکاری بهنظرم درست بود،همانرا انجام میدادم.
جلسه داشتیم،آمد اتاقبسیجخواهران. با دیدن قفسه خشکش زد. چند دقیقه زبانش بند آمد و مدام با انگشترهایش ور میرفت. مبهوت مانده بودیم. بادلخوری پرسید:این اینجا چیکار میکنه؟ همه بچهها سرشان را انداختند پایین. زیرچشمی بههمه نگاه کردم، دیدم کسی نُطق نمیزند. سرم را گرفتم بالا و با جسارت گفتم: گوشهمعراج داشت خاک میخورد،آوردیم اینجا برای کتابخونه!
با عصبانیت گفت:من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم! اونوقت شما بهاین راحتی میگین کارش داشتین!حرفدلم را گذاشتم کفدستش: مقصر شمایین که باید همهی کارها زیرنظر و با تائید شما انجام بشه!اینکه نشد کار!
لبخندی نشست رویلبش و سرشرا انداختپایین. بااین یادآوری که:زودتر جلسه رو شروع کنین، بحث رو عوض کرد.
#ادامہ_دارد...💝
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصہ_دلبـرے
#قسمت_چھارم
وسط دفتربسیج جیغ کشیدم،شانس آوردم کسی آندوروبر نبود. نهکه آدم جیغجیغویی باشم،ناخودآگاه از تهدلم بیرونزد. بیشتر شبیه جوکوشوخی بود. خانمابویی که بهزور جلویخندهاش را گرفتهبود،گفت: آقایمحمدخانی من رو واسطهکرده برای خواستگاری ازتو! اصلا به ذهنم خطور نمیکرد مجردباشد. قیافهیجاافتادهای داشت .اصلاً تویباغ نبودم. تاحدی کهفکر نمیکردم مسئول بسیجدانشجویی ممکناست از خوددانشجویان باشد. میگفتم تهِتهش کارمندیچیزی از دفتر نهادرهبری است.
بیمحلی به خواستگارهایش را هم از سر همین میدیدم که خب ،آدم متاهل دنبال دردسر نمیگردد!
به خانمابویی گفتم:بهش بگو این فکر رو از توی مغزش بریزه بیرون!شاکی هم شدم که چطور بهخودش اجازهداده از من خواستگاری کند. وصلهی نچسبی بود برای دختری که لایپنبه بزرگ شده است.
کارمان شروع شد،ازمنانکار و ازاواصرار.
سر درنمیآوردم آدمی که تا دیروز روبه دیوار مینشست،حالا اینطور مثل سایه همهجا حسش میکنم. دائم صدای کفشش تویگوشم بود و مثل سوهان رویمغزم کشیدهمیشد. ناغافل مسیرم را کجمیکردم،ولی این سوهان مغز تمامی نداشت. هرجا میرفتم جلویچشمم بود :معراجشهدا،دانشکده، دمدرِدانشگاه،نمازخانهو جلوی دفتر نهادرهبری. گاهی هم سلامی میپراند.
دوستانم میگفتند: از این آدم ماخوذبهحیا بعیده اینکار !
#ادامہ_دارد...💝
@MohammadHossein_MohammadKhani
از نیازمـ ناز و
از ناز تو میجوشد نیاز
مانده اَم من عاشقم!
یا اینکه معشوق تو اَم !؟
#خداجانم:)
@MohammadHossein_MohammadKhani
گفت فردا توبہ می کنم
خوابید و دِگَر بیدار نشد...ッ
#بهخودمونبیایم✔
@MohammadHossein_MohammadKhani
#حرف_قشنگ
•حـاجحسـینیڪتا
"شماهـاڪسی رودردنــیآسراغدارید
ڪہقبلازاینڪہشمابدنیآبیاید،
خودشوبـراتونڪشتہباشہ؟
+ایــنشهـداخیلےشماهارودوسٺدارن:)
بیاییددستـتون روازدســـتشـهیدان
جدانکنید.....💚
.
.
دل است دیگرگاهی به وسعت آسمانی تنگ شهادت میشود..👌
#اللهم_الرزقنا_شهادت🤲
#یادشهداباذکرصلوات📿
@MohammadHossein_MohammadKhani
#چادࢪۍ🍃
دختریِکھ
تواینعصرچادرشرو علمحیاشکرده:)💦
علمدارامامزمانشھ
سربازمهدےفاطمهست🌸🌈
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصہ_دلبـرے
#قسمت_ششم
نقشهای سرهم کردم که خودمرا گموگور کنم و کمتر در برنامهها و دانشگاه آفتابی بشوم،شاید از سرش بیفتد. دلم لک میزد برای برنامههای(بویبهشت). راستش از همانجا پایم بهبسیج بازشد. دوشنبهها عصر،یک روحانی کنار معراج شهدا تفسیر زیارتعاشورا میگفت و اکثر بچهها آنروز را روزه میگرفتند. بعداز نماز هم کنار شمسهیمعراج افطار میکردیم. پنیر که ثابت بود،ولی هرهفته ضمیمهاش فرق میکرد:هندوانه،سبزی یا خیار. گاهیهم میشد یکی بهدلش میافتاد که آشنذری بدهد. قید یکیدوتا از اردوها را هم زدم.
یککلام بودنش ترسناک بهنظر میرسید.
حس میکردم مرغش یکپا دارد. میگفتم:جهانبینیش نوک دماغشه! آدمِ خودمچکر بین!
در اردوهایی که خواهران را میبرد،کسی حق نداشت تنهایی جایی برود،حداقل سهنفری.اصرار داشت:جمعی و فقط با برنامههای کاروان همراهباشید! ما از برنامههای کاروان بدمان نمیآمد، ولی میگفتیم گاهی آدم دوستدارد تنها باشد و خلوت کند یا احیاناً دونفر دوستدارند باهمبروند. درآن موقع، باید جوری میپیچاندیم و در میرفتیم. چندبار در این دررفتنها مچمان را گرفت. بعضیوقتها فردا یا پسفردایش بهواسطهی ماجرایی یا سوتیهای خودمان میفهمید . یکیاز اخلاق بدش این بود که بهما میگفت فلانجا نروید و بعد که ما بهحساب خود زیرآبی میرفتیم میدیدیم به! آقا خودش آنجاست؛
#ادامہ_دارد...💝
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصہ_دلبـرے
#قسمت_پنجم
کسیکه حتی کارهای معمولیوعرفجامعه را انجام نمیداد و خیلی مراعات میکرد،دلش گیرکرده و حالا گیرداده به یکنفر و طوری رفتار میکرد که همه متوجه شده بودند.گاهی بعداز جلسه که کلی آدم نشستهبودند،بهمن خستهنباشید میگفت یا بعداز مراسمهای دانشگاه که بچهها با ماشینهای مختلف میرفتند بین آنهمه آدم ازمن میپرسید:باچی و باکی برمیگردید؟ یکبار گفتم:بهشما ربطی نداره که من باکی میرم! اصرارمیکرد حتماًباید باماشینبسیج بروید یا برایتان ماشین بگیریم.میگفتم:اینجاشهرستانه.شما اینجارو با شهرخودتون اشتباهگرفتین،قرارنیست اتفاقیبیفته! گاهی هم که پدرم منتظرمبود،تا جلویدر دانشگاه میآمد که مطمئن شود.
در اردویمشهد،سینی سبک کوکوسیبزمینی دستمن بود و دستدوستم هم جعبهیسنگیننوشابه.
عزّوالتماس کرد که:سینی رو بدیدبهمن سنگینه!گفتم:ممنون،خودممیبرم! و رفتم . از پشتسرم گفت:مگهمن فرمانده نیستم؟دارم میگمبدینبهمن! چادرم را کشیدم جلوتر و گفتم: فرماندهبسیج هستین نه فرماندهآشپزخونه!
گاهی چشمغرهای هم میرفتم بلکه سرعقل بیاید،ولی انگارنهانگار. چند دفعه کارهایی را که میخواست برای بسیج انجامدهم،نصفهنیمه رها کردم و بعدهم باعصبانیت بهش توپیدم .هربار نتیجهی عکس میداد.
#ادامہ_دارد...💝
@MohammadHossein_MohammadKhani
رفقا!
اگربیدارینپاشینمعطلنکنید
نمازشبواقامهببندید😉
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تونمازشبتونواسهماهمدعاکنید
#سختمحتاجیمبدعا🖐
•اولِ صبح بگویید حسن جان رخصت•
•تا که رزق،از کرمِ سـفـرهی ارباب رسد•
#حضرٺجانانرخصټ🖐
@MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی ✨
به شدت پیشنهاد میشود🙃
#استاد_پناهیان 🖤
#آشتیباخـــدا
•{ #تلنگرانه
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌷یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani
سلامعلیکمرفقا🖐
ادمینلازمیمهمچنانبشدتدستتنهام😕
یکییاعلیبگهتشریفبیاره😉🌱
@Sh_MohammadKhani
#رفیقشهیدم 🌷
🌦آزمودم دل 💓خود را
به #هزاران شیوه
🌦هیچ #چیزش به جز از
وصل تـ✨ـو #خشنود نکرد❌
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌷یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani
📚 #درس_اخلاق 🌹
💠 کاش هر روز زیارت عاشورا می خواندم
شیخ عبدالهادی حائری مازندرانی از پدر خود حاج ملاابوالحسن نقل می کند:
من حاج میرزا علی نقی طباطبائی را بعد از رحلتش در خواب دیدم و به او گفتم: آرزویی هم در آنجا داری؟
گفت: هیچ آرزویی ندارم جز این که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام را نخواندم.
رسم سید این بود که دهه محرم زیارت عاشورا می خواند نه در تمام سال؛ از این رو افسوس می خورد که چرا تمام سال نمی خواند
#شهید محمدحسین محمد خانی
🌷یازهرا🌷
@MohammabHossein_Mohammadkhani
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم#شهید محمد خانی