#قصیده
به نامِ نامی عشق و به نام آن استاد
که بی سلام،کلامم نمیشود ایراد
تویی رحیم زمین و تویی کریم زمان
تویی عذاب ثمود و تویی جزا دهِ عاد..
تو داده ای به محمد رسالت از ملکوت..
محمدی که به غار حرا نداشت سواد
تو داده ای به علی بیکرانِ قدرت را
که با دو دست شفیعش،شکست پشت عِناد..
همیشه قاب بهشتت در آرزوی من است
برات نور به من ده، و تخلفو المیعاد
جرائمم به فلک سر کشیده ای غفار..
مرا برائت باید به حکم استرداد
به گاه های غریبی،پناه آخر من
تو بودی و غم و اندوه رو به راه افتاد
برنده بود سری که به دامنت افتاد
بریده باد سری که به دشمنی سر داد
بهار روشن خود را ز نور حق دارد
بدون نور منیرت،بهار رفته به باد..
بهار دلبر و عاشق،بهار مشتاقان
همیشه هست بهاران،نمادی از میعاد
نفیر خاک و فدک را به گوش جان بشنو
ز فروَدین و الا تا به آخرِ خرداد..
خوشا به او که دمادم،به حق کند تعظیم
خوشا به ساجدِ درگاهِ حقِّ پاک نهاد
عرب نژاد عجم زاد،حافظ شیعه
ز نسل حیدر و طاها،اصیلِ شاه نژاد
دگر چگونه بگویم ز وصف پاکی او
کسی که بود به مولایمان حسن،داماد!
کسی که خوب ترینند نسل در نسلش
نبود غیر محمد به شان او اولاد..!
اگر مَراست شکوهی نمی ز رحمتِ اوست
کریمِ زاده ی ایثار!حضرتِ سجاد
خوشا امام رئوفی که نسل چارم اوست
خوشا رواق خمینی، و پنجره فولاد
کرم گدای وجودت کرم فدایی تو..
رسان به شاعرِ سائل،کرامت و امداد
تمام شعر مرا آه و سوز و درد گرفت
فقیر و ناچیزم من،که میکنم انشاد
ای آنکه نام بلندت همیشه بانیِ خیر
که دل بدونِ نگاهت،نمی شود دلشاد
گدایی از کرمت مایه ی غرور من است
همیشه با تو ام و نیستم ز حزب باد
کشیده است ز عشقت دلم به بی تابی
کم است ظرفیتِ ما و عشق توست زیاد!
به غیر شور شهادت نداشت وصل تو راه
طریقِ وصل تو آقا جهاد بود و جهاد...
دلا اسیر تو بودن کمال آزادی ست..
خوشم به خویش که همواره بوده ام آزاد
قسم به جانِ عزیزت قسم به جانِ خودم
دلم گرفته دریغا ز عده ای شیاد
شریک دزد شدند و رفیق قافله ها
امان و درد از این استوانه های فساد
زمین در آتش کفار گر گرفت و بسوخت
زمین غلام عدم شد در آتش الحاد
مریض بود جهان و طبیبِ درد نداشت
گرفت،بغض جهان را و بغض شد غمباد
جهان نیافت دوایی برای غصه ی خویش
به جز دعای شما و به غیر حرز جواد
صحیفه ات چو پلی از زمین به سوی سما ست
پل زمین به سما که نمیرود از یاد
بلا کِشیم و بلایا حلاوتِ دینند
بلاست در ره اسلام گنج مادر زاد..
خوشا کسی که بلا میخرد به شوق ولا
خوشا به او که ولا را سر و دل و جان داد
وصالِ دوست کجا و «منِ خراب کجا»
سپرده ام دلِ خود را به هر چه باداباد
زبانِ محکم #ثاقب نمایشی هنری است
قصیده ام به فدای ابهتِ سجاد(ع)
✍#محمد_ثاقبی
#امام_سجاد
#ولادت
#غزل
شاعر! ز بند وسوسه آزاد میشوی
در شعر های یکدله استاد میشوی
دیگر ز بغض تلخ لبالب نمیشوی
لبریز از ترانه و فریاد میشوی
اوضاع خوب میشود و یار میرسد..
آزاد و بیقرار چنان باد میشوی
از لرزه ها و سردی دی میکنی فرار
دلگرم چون میانه ی مرداد میشوی
از هُرمِ نارِ هاویه هرگز،غمت مباد
سوی بهشت عالیه ارشاد میشوی..
شیرین تر از عصاره ی انگور میشوی!
عاشق تر از فسانه ی فرهاد میشوی!..
رو سوی انحراف مکن،هوشیار باش
توحید دار،دور ز الحاد میشوی!..
شاعر!بنای بندگی ات جور میشود
وقتی غلام #حضرت_سجاد میشوی
#محمد_ثاقبی
#حضرت_سجاد
#ولادت
می خورده ام که مست شوم از خیال تو
یک دم ز سر نرفت هوای وصال تو
سرچشمه ی عیونِ شکیل بهشتی است
برقِ نگاهِ جاذبِ چشمِ زلال تو
راهی به جز جنون نتوان یافت وای من!
وقتی که صورتی بشود،رنگ شال تو
در شعر شاعران معاصر ندیده ام
شعری که خالصانه کند وصف حال تو
گیسوی یار حافظ و سعدی نمی رسد
پای شکوه زلف سیاه و شِلال تو
عاشق شدم ولی به تو حرفی نمیزنم
گمنام مانده ام که نباشم وبال تو
شعری بلیغ تر ز بیانت نیافتم
اما ببخش این غزلِ سست مال تو...
تا صبح مینویسم از اندوه خویشتن
در کوره راه سخت و محالِ وصال تو..
✍#محمد_ثاقبی
زاهد در آ ز سالوس،ساقی شراب دارد
ساقی بیا که زاهد،حالی خراب دارد
«از وحشت قیامت زاهد مرا مترسان
ترس از قیامتم نیست،دنیا حساب دارد»
نیت کنم که امشب شب تا سحر بنوشم
مژگان بیقرارم،کی قصد خواب دارد؟!
یارم نشسته آنسو،در پرده ی خیالم
زلف سیاه خود را،در پیچ و تاب دارد
از عشق دست خود را هرگز نمیتوان شست
هرچند عشق خاکی،رنج و عذاب دارد...
ما از الست گیجیم،گیج حقیقت و لاف
اما سوال ما هم،روزی جواب دارد
گر ساقی از شرابش،در کاسه ات بریزد
آگاه شو که ساقی،قصد ثواب دارد
هر کس توان ندارد درک چکامه ام را
شعرم بلیغ و شیواست،اما حجاب دارد!
از غصه ها گذر کن،سوی طرب سفر کن
با ما بیا که #ثاقب،یک شعر ناب دارد
✏️#محمد_ثاقبی
بختت سپید و سبز،نامت بلند باد
ایران سرفراز میخواهمت زیاد
هم آب و آتشی هم باد سرکشی
هم خاک آرشی،پاکیّ و پاکزاد
آنان که سنگ غرب بر سینه میزنند
یا موش و بزدلند یا کور و بی سواد
مسئول بی حیا،این حال ملت است
غمگین از اقتصاد،سرخورده از فساد
مسئول بی حیا این رسم خدمت است؟
ترس از خدات نیست؟در آتش معاد
آنان که نقشه ات را تیره میکشند
از سگ نجس تر اند کفار نامراد..
ما با خلیج فارس هستیم تا ابد
دریای پارسی!شادان بمان و شاد
دشمن چگونه بر خاکت طمع کند
وقتی که جان دهیم جانانه در جهاد
شیریّ و پر غرور،در هاله ای ز نور
باجی نمیدهی -ایران به هر شغاد
ای باده ی قدیم،تاریخ مست توست
در یاد عالمی!کی میروی ز یاد
ایران دلربا ایران با صفا
تیغِ عدم بزن بر گرده ی عناد
✍#محمد_ثاقبی
#ایران
#خلیج_فارس
#غزل
روی ریلِ حسرتِ مطلق،قطارم می رود
آسمان خون گریه کن امشب،که یارم میرود
تا شدم پیر از غمش او با جوانان گرم شد
عشق دورانِ جوانی از کنارم میرود
صبح تا دم می زند در من به تاری می کشد
صبح هم در هاله ی شب های تارم می رود
عاقبت عشقت مرا رسوای عالم میکند
عاقبت پیش خلایق اعتبارم می رود..
دم به دم افسرده ام،پژمرده ام،آزرده ام
زردیِ پاییز می آید،بهارم می رود
اشک میریزم،برای داغِ یار و عشق حق!
اشک میدانم که در عقبا به کارم می رود!..
#محمد_ثاقبی
خوشا شبی که،به شوق مستی به سوی کوی تو آمدم من
برای مستی برای هستی سوی سبوی تو آمدم من
جهان ندارد چنان تو زیبا دلم ندارد چنان تو دلدار
فرار کردم ز بند زشتان،به شوق روی تو آمدم من
پیِ تو هر دم روانه هستم،پیِ تو هستم به سانِ چوگان
سوار اسبِ رشیدِ طبعم،به قصد گوی تو آمدم من
به گند رفته جهان و یارا گلی ندارد به غیر رویت..
زباله ها را ذلیل کردم به سوی بوی تو آمدم من
چقدر دورم من از وصالت هنوز اما امیدوارم
چقدر خسته،چقدر غمگین،به آرزوی تو آمدم من
✍#محمد_ثاقبی
#غزل
عاشقان و غصه ها برادرند
از تمام مردمان غمین ترند
هان ولی به شوق وصل یارشان
غصه را ز یاد خویش،میبرند
عاشقان بهشتیانِ مطلق اند
با خلوص خود بهشت میخرند
مومنان و مومنانِ بی ریا
استوانه های نور محشرند..
پاک و ساده اند و صاف و صادق اند
نیک سیرت اند و پاک باورند
از تبار مهر بیکرانه اند
عاشقان ز یک جهان دیگرند
عشق،تک دلیل خلق عالم است
عاشقان ز هر چه خلق برترند
هر دو غیر یارشان پناه نیست
#عاشقان و #شاعران پیمبرند
ای غزل چه نیک گفته ای ز عشق
عاشقان و غصه ها برادرند
✍#محمد_ثاقبی
چون سرو سبزگون و بلند و رشید بود
نورانی و زلال چنان صبح عید بود
راهش بهشت بود و هوای حسین داشت..
در طول زندگانی پاکش شهید بود..
آری بهشت بود سزای رشادتش
نامش بلند باد که بختش سعید بود
ایران کجا و سوریه؟تهران کجا حلب!
این جذب عشق بود که او را شدید بود!
دلتنگ بچه های محل بود دم به دم
از یاد بردنِ رفقایش،بعید بود...
دشمن هراس داشت ز نام شهیر او
نازم به نام دوست که نامش مجید بود
هرگز ز روز سخت جزا وحشتی نداشت
در محضر خدای خودش روسپید بود...
✍#محمد_ثاقبی
#شهید_مجید_قربانخانی
#کتاب_مجید_بربری
#مثنوی
بر هرکه هست!دوست و دشمن سلام کن
با برق تیغ تیز کلام ات،قیام کن!
همچون زلال رود،گوارا و ساده باش
محکم بمان چو کوه و بسی پر اراده باش
از زور زرگران مزوّر به هوش باش
هرگز مخور فریب ظواهر به هوش باش
راه درست و یکدله را انتخاب کن
در هر بهار زندگی ات،انقلاب کن!
در جمع اهل نور،به پا کن نماز را
در بزم مطربان بطلب رقص و ساز را..!
باید که در جهان،هیجان را بغل کنی
با بیت های ناب،غزل را عسل کنی...
خشنود باش و بر غمِ ایام دل مده
خود نور باش و بر شبحِ شام دل مده
شب ها بیا ستاره شو و شور و شر بپاش
خورشید شو ز شرق دمادم،شرر بپاش
ای دل همیشه از جریان ها قلم بزن
در کوچه های سبز خیال ات قدم بزن
از درد و داغ عشق،مبادا حذر کنی
باید به راه عشق ز جانت گذر کنی
در انتظار یار خودت تا ابد بمان
هر روز در هوای وصال اش،غزل بخوان
از لب بگوی،آن لبِ شیرین چو قند او
از قد بگوی،از قدِ بالا بلند او
چشمش به روشنایی اسرا ست الغیاث
زلفش بلندیِ شب یلداست الغیاث
همچون فرشته پاک ضمیر است الامان
بر سرزمین عشق،امیر است الامان
آری هوای یارم،یک دم ز سر نرفت
این شعر شد تمام و از این بیشتر نرفت..
#محمد_ثاقبی
#مثنوی
غریوِ بانگ غم آمد،طرب رفت
دلِ غمناک در آغوش شب رفت...
خزان آمد بهاران رهگذر شد
نوای ربّنا ها بی ثمر شد
طنینِ آه ها تا بیکران بود
چه خون ها بر دلِ افلاکیان بود..
الهی نغمه ی آوازمان نیست
شکستیم و پرِ پروازمان نیست
شرر از شش جهت باران شد و ریخت
نهیبِ بغضمان با گریه آمیخت
پریشانیم و بی تاب و قراریم
به قدرِ کوه ها اندوه داریم
غروبِ جانگدازِ آفتاب است!
دلِ ما چون دلِ #عادل کباب است
همه غرّان تر از توفان و بادیم
یکایک نوحه خوانِ #مهرشادیم
بیایید از گل و گلچین بخوانیم
برایش سوره ی یاسین بخوانیم
جوانی با صفا تا عرش پر زد
زلال و بی ریا تا عرش پر زد
همه در آسمان دنبال اوییم
مگر ردّ و نشانش را بجوییم
خداوندا به حقِّ راستانت
به حقِّ طیّبانِ آستانت
به حقّ چادر گلدار زهرا
به حق حیدر و سبطین و طاها
تمامِ خبط هایش را ببخشا
به سوی نور خود ارشاد،فرما
به عشقت این جوان را مبتلا کن
و او را با بهشتت آشنا کن
الهی صبرمان بسیار گردان
اجل را بر جوانان عار گردان
بیا ساقی بیاور باده ها را
دوا کن درد ما افتاده ها را
زبان از وصف این غم،هست قاصر
بسوزد گردشِ این چرخِ ساحر
الهی از بلا گل کرد طبعم...
به دامانت توسل کرد طبعم
✍#محمد_ثاقبی
-در فغان جانگداز جوان ناکام،خلد آشیان،
#مهرشاد_رضایی_رحیمی🏴🖤
۱۴۰۳/۱۱/۳۰
دوبیتی های من بوی تو دارند
شکوهی مثل گیسوی تو دارند
دو بیتی ها کبوتر های جلدند
که قصدِ پر زدن سویِ تو دارند
✍#محمد_ثاقبی
#دوبیتی