eitaa logo
محمد ثاقبی✅
297 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
آثار محمد ثاقبی(ثاقب) ارتباط با شاعر:@Saghebii
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش من هم افتخاری داشتم غیر این اشعار،یاری داشتم بلبلم آواز نازی مینواخت! کاش من هم شاخساری داشتم یک نفر چشم انتظارم بود کاش! کاش من چشم انتظاری داشتم! بینِ غم ها من اسیرم من اسیر کاش من راهِ فراری داشتم کاش میکردم فرار از خویشتن فرصتِ یک بیقراری داشتم! بغض را با گریه میدادم شفا گریه زاری گریه زاری داشتم دست در دستِ خزان دادم دریغ کاش یک لحظه بهاری داشتم! میخورم گردِ رقیبِ خویش را! من که خود گرد و غباری داشتم سرد و مایوس از تو هستم روزگار! روزگاری روزگاری داشتم ✍محمد ثاقبی
ای غزل با خود مرا با خود مرا بالا ببر از غمِ دنیا مرا تا عالمِ رویا ببر ای غزل دل خسته ام از راز توی سینه ام! راز من را سوی دلهایِ چنان دریا ببر از گذشته سخت بیزارم،و حالم خوب نیست! از غمِ دیروز و امروزم به فردا ها ببر! بوی تنهایی می آید ای دماغِ جان،به گوش! زود من را تا وصالِ دوستان بالا ببر ای غزل لطفا دلِ تنگِ مرا تیمار کن یار من باش و مرا بی خویشتن،،تنها ببر!. آرزوهایم همه سازِ تباهی می زنند آه،گنجشکِ مرا تا خانه ی عنقا ببر!...
دیوانه ی صفای شمایم حسین جان دیوانه ی صفا و وفایم حسین جان رحمت ببار بر سرِ من مهربان ترین محتاجم و گدای سخایم حسین جان در بینِ بلبشوی زمین مات و گمرهم! مولا بگو بگو که کجایم حسین جان عمریست از پیاله ی تو مست میشوم مست از بلای کرببلایم حسین جان اکنون که همنشینِ سکوتم، بیا بخوان.. یک شعر عاشقانه برایم حسین جان! ✍محمد ثاقبی
بر سنگ قبر من بنویسید،دوستان! دیوانه وار،عشق علی را به سینه داشت.. ✍🏻محمد ثاقبی
بیا زلال شویم و خوشی رقم بزنیم -بساط این همه تزویر را به هم-بزنیم اگر به حال زمانه همیشه معترضیم بیا ز خوبیِ حالِ زمانه دم بزنیم! بیا که بر لبِ هم،عاشقانه بوسه زنیم بیا که توی خیالاتمان،قدم بزنیم رسیده ایم به جایی که شعر،راحتِ ماست! بیا قدم بزنیم و بیا قلم بزنیم! وصال،دور و دراز و وصال،ناممکن! بیا به قاف تمنای مان،علم بزنیم!.. ✍🏻
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبر آمد،خبر آمد،خبر باز از شهیدان است خداوندا کنون کانونِ غم تهران نه ایران است دوباره خونِ مردی ریخته پایِ درختِ عشق! که این خون رمز پیروزی ست،این حتمی ست،ایمان است
آماده و هشیار،سپاهِ قدس است کابوسِ ستمکار،سپاهِ قدس است ایران همه در رزم بسیج است ولی سالار و علمدار،سپاهِ قدس است..
بر این شبِ تاریک،سحر نزدیک است بر قوم خطاکار،خطر نزدیک است هنگامه ی نابودیِ اسرائیل است سوگند به قرآن که ظفر نزدیک است
آه من منتظرم تا پر و بالم بدهی قدرتِ دیدِ فراسویِ خیالم بدهی! خالقا تشنه ی اسرار حقیقت هستم! کاش یک جرعه از آن آب زلالم بدهی! هر چه می آید و من می روم او دور تر است! کاش یک راه میانبر به وصالم بدهی! راضی ام من به رضایت،اجلم نزدیک است من که حسرت زده ام کاش مجالم بدهی! مرغ دل در قفسِ تن به ستوه آمده است کاش یک شب پر و بالی به خیالم بدهی!
با خبر باش از ره و بیراهه ها هر به چاه افتاده ای،یوسف نشد!..
آگاه و فکورانه جهان را دیدیم با یاریِ هم،بال ستم را چیدیم اینها همه از سایه سرِ رهبرِ ما ست صد شکر که در سایه ی این خورشیدیم
تغزل میرسد هر دم به من حینِ توسل ها توسل میرسد هر دم به من حینِ تغزل ها چه احساسات نابی میشود پیدا درون من که شاعر میشوم با شور و با نورِ توسل ها! به دنیا چشم میدوزم،به جز خوبی نمیبینم! شکوه و عشق و سرسبزی،درخت و یاس و سنبل ها من از رودم که سیّالم،تو می آیی به دنبالم چه خوشحالم من از تکرار و تکرار و تسلسل ها!.. منم زیبا،منم شادان،منم جاری،منم جذاب منم یک جنگلِ انبوه، با آواز بلبل ها ✏️