eitaa logo
الرادود الحسیني محمد الجنامي
4.2هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
5هزار ویدیو
17 فایل
﷽ - كُل خـادِم ذلـيـل إلّا. خادِم الحُسَين سُلطان. المُخلص: مُحَمد الجَنّامي 🎧♥️⁦⁦⁦.، 📆- أنشأنا في: ۱۴۰۰/۱/۱۵❤️⃟🕊،!. 📲ڪلامڪم عالرابط المجهول https://harfeto.timefriend.net/17263262438805 🌐شرایط تب : eitaa.com/ALKAFlL ...
مشاهده در ایتا
دانلود
*عید میلاد الشاعر الکبیر وخادم اهل البیت(ع) العم ابوباقر عزیز الفیصلی*🌹 *إن شاءالله عمر طویل و ربي یکتب لکم الصحة و السلامة بحق محمدوآل محمد(ص)*🙏🏻❤️
اسم القصيده : احضر مجلسك الشاعر : اسم الرادود : المناسبه : استشهاد النبي الاعظم المكان : هيئة سيد الأوصياء | حسينية الشيخ احمد الوائلي - واسط 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 احضر مجلسك يحسين خليني وخلهه اتجيبني الدمعه وتوديني * احضر مجلسك خليني يا مولاي اصطر الاحذيه لو شيل بوش الچای لو اکنس المجلس لو اوزع المای والیلعن یزید ایصیحلی اسگینی * خادم للخدم خلیني اشد اوزار وبين اهل الطبخ تحرگ اضنوبی النار بلچي ايضل علي من الصخام اغبار وهاذ الشرف من خدمتك يكفيني * دخیلک یبوالیمه لا تفشلني ابحاشيت الخدم لو چان سجلني ابذمة جون يا مولاي كفلني گبل لا دنیتي اضيع عناويني * گبل ﻻ اخسر ابدنياي كل عمري واضيعن بين أدري وبين ما أدري اريد اعليك تبگه دمعتي تجري اهنا يامن لگيت المنبرك ديني 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
42.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪︎قصيدة ▪︎[ احضر مجلسك ] ▪︎اداء | ▪︎الشاعر | ▪︎مكساج | حسن يونس ▪︎ مونتاج | مصطفى العتابي ▫️ هيئة الشاب الحیدري ▫️ ليالي استشهاد الامام علی الهادی ع ▫️ العراق -- واسط -- حسینیة الشیخ احمد الوائلي
قصيدة : بالخرابه #الركب الرادود : الشاعر : 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 بالخرابه اشما تسلهم عيني در خرابه‌ی شام هر وقت چشمانم را ببندم، تنلـچـم مدلـوله وتصحيني دختری از دختران حسین زخم ها او را می‌گریاند و مرا بیدار میکند 1ـ هاي تستاحش من الظلمه وتنز این یکی از تاریکی به وحشت می‌افتد و بیدار می‌شود وذيچ تغفه وجرح يلچمـهـا وتـفز و دیگری همینکه به خواب رود زخم او درد می‌گیرد و از خوابش می‌پرد وتگعد ام عبد الله (كـاروكه) تهز و مادر علی اصغر نیمه‌ شب بیدار می‌شود و گهواره‌ی خالی را تکان می‌دهد يگـلـهـا مـا در صـدرچ إترضـعـيني ؟!! (گویا فرزندش در گهواره)میگوید؛مادر جان به من شیر بده 2ـ يا حنين إجروحنه وملح التراب آه از درد زخم‌های ما، که در آن زخم‌ها خاک شوره زار بنشسته والـخـرايب لا سـتـر لا بـيـهـا باب و خرابه ها ستار(حفاظ)و نه درب دارند والعيون اجناب واحنه إبلا حجاب و چشمان نامحرمِ غریبه‌ها ما را می‌بینند و ما حجاب مناسبی نداریم وآنه كـل عـيـن بسـهـم تـرمـيـنـي و هر نگاه از چشمان نامحرم با تیری مرا هدف می گیرد 3ـ اشوه عدنه الليل يسترنه الظلام فقط تاریکی شب را داریم که بر ما خیمه می‌افکند حته لا تبرالـنـه إعـيـون الـحـرام تا چشمان حرامزاده‌ها ما را نبینند وين ذيچ اديارنه وذيـچ العـمام آن وطن و آن عشیره‌ی من کجا شدند؟! إهنا يهاشم مـوتـه لـو ناسـيـنـي کجایید ای بنی‌هاشم؟از دنیا رفته‌اید یا مرا فراموش کردید؟! 4 ـ اثنين واثمانين يتشكن سوى هشتادو دو تن از بانوان شما همزمان شیون و زا ی می‌کنند والجرح ـ گص الحبل ـ يردن دوى و از شما دوایی برای زخم بندها می خواهند ذبلن امن الشمس وسموم الهوه از گرمای آفتاب و باد سوزان نیمروز پرمرده شدند وأنأ شما اطوي الدرب يطويني و هرچه مسیر را طی کنم ،دوری آن مرا به زمین می زند 5ـ احنه من إصيارنه ابيت الوحي ما از روز تولد در خانه‌ی وحی بوده‌ایم بالحچي حته ويَ اهلنه نستحی در هنگام سخن گفتن با اهل بیت خویش با شرم و حیا سخن می‌گوییم سمعت اهل الكوفه صوتي وصايحي افسوس که اهل کوفه صدا و نداهای مرا شنیدند خاف ما تدري العده ميسريني اگر بی‌خبر هستی ،بدان که دشمنانت مرا اسیر کردند 6ـ أنأ الما چانت خيالي تشوفه من آن بانویی که کسی سایه‌اش را هم ندیده بود شافـتـه وسمـعتني اهل الكوفه کوفیان مرا دیدند و صدایم را شنیدند إعله الهزل وإيدي بحبل مچتوفه سوار بر شتری لاغر و دستانم بسته شده است بالـطبـل ودفـوفــهـا اتـلاگـيـنـي و با طبل و ذف شادی می‌کردند و به استقبالم آمدند 7ـ علي بويه هنا يكشاف الكرب هان ای پدرم ای علی، ای برطرف کننده ی غم‌ها و گرفتاری‌ها شگد بعد للشام كون امشي درب چقدر باید راه را طی کنم و دیگر چقدر تا شام مانده است؟ الموت ريته ولا يعرفوني الغرب کاش بمیرم و کسی از غریبه ها مرا نشناسد وروس اخوتي يا علي تماشيني و سرهای بریده‌ی برادرانم همراه من بودند ای علی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @Mohammadaljanami
نواعی الرادود : الشاعر : 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 تفزت آه یا‌ صطرة عینی (رقیه)گریان از خواب بیدار شد و گفت: آه از آن سیلی که روی چشم من زده شد! ویا تراب جروح قید ایدینی و آه از دردِ خاکِ فرو رفته در زخم دستانم عمه طبعه اللیل ما یغفی الجرح عمه جان، عادتا دردِ زخم به هنگام شب آرام نمی‌گیرد و اذیت کننده ست والوساده ترابها شقد بیه ملح و این بستر من پر از خاک شوره زار است و اذیتم می‌کند عمه هدنی التعب وبعید الصبح عمه جان خستگی مرا از پای در آورد و سپیده‌ی صبح هنوز دور است و انا غیرچ یاهی تبارینی ومن کسی را غیر تو ندارم تا از من مراقبت کند @@ چان نمتی عمه خلچ نایمه عمه جان،چرا بیداری؟عمه جان بخواب رتاحی یالجبتی نهارچ صایمه عمه جان استراحت کن، تو امروز روزه بودی و چیزی میل نکردی فدوه لچ بس کون عینچ سالمه همه این درد من فدای تو، فقط تن و چشم تو سلامت باشد بس ارید بحظنچ تنومینی فقط میخواهم مرا در آغوشت بگذاری تا بخوابم @@ عمه ادري ما تنام اعيونچ عمه جان، من می‌دانم چشمانت نخواهند خوابید إمن السياط الزورگت بمتونچ از ضرب شلاق‌هایی که بازویت را کبود ساخت الليل سكته وخوفچ إيسمعونچ هنگام شب همه جا دا سکوت فرا گرفته و تو از ترس شنیده شدن ناله‌هایت ،سکوت کرده‌ای أشبيدي يا عمه الألم ياذيني چه کنم عمه جان، درد مرا اذیت کرده و بیدارم @@ بچت زينب ثاري تسمع هالحچي زینب گریه کرد، چون این حرف‌های رقیه را می‌شنید إيصب دمعها وخانگه صوت البچي اشکش جاری بود و جلوی صدای گریه‌هایش را گرفته ولو تريد أتگوم بيمن تنتچي و اگر میخواست از جایش بلند شود، نمی دانست به کجا تکیه کنم ي الحبيبه أتگلها موتيني به رقیه گفت ای عزیزم، حرف هایت مرا از پای در آورد (یا مرا کشتی) @@ إهنا ي الحبيبه عمت عيني عليچ آه ای عزیزم، چشم من برای تو کور باد (ای کاش مصیبتت را نمی‌دیدم) أعلاج ماعندي الجروح إذنچ وإيديچ درمانی برای زخم های دستان و زخم گوش تو ندارم الخربه ظلمه شلون شيوصلني ليچ خرابه تاریک است، چه کنم؟ چگونه بتوانم به تو برسم؟ شو تعالي ايحضني يا مي عيني بیا عزیزم، در آغوش من بیا ای آب دیدگانم @@ عمه نامي والفجر صبحه جريب عمه جان بخواب، سپیده دم صبح نزدیک است ولابد إجروحچ اشوفلهن طبيب وحتما درمانی برای زخم هایت پیدا خواهم کرد جاوبت عمتها وأتعله النحيب رقیه عمه‌اش را پاسخ داد و صدای شیون و زاری بلند شد عمه ابوي الساع گال إيجيني گفت:عمه جان پدرم گفت الان پیش تو می‌آیم! @@ عمه ابوي ابطيف توه مر علي عمه جان تازه پدرم در رویا پیش من آمد اشكيت عنده إجروح إذني وجرح إدي و از زخم‌ گوش و زخم دستانم پیش او شکایت کردم گتله بويه بعد ما عطشانه مي به او گفتم بابا جان دیگر من تشنه آب نیستم شوفتك تكفي العمر ترويني دیدن تو کافیست، دیدنت در تمام عمر مرا سیراب خواهد کرد @@ عمه ابوي يگلي عوفي نومتچ عمه جان، پدرم می‌گوید از خوابت برخیز و بیدار شو وسلميلي عله العيله وعمتچ و سلام مرا به حرم و عمه‌ات زینب برسان الليله اجيچ وآخذچ من غربتچ امشب پیش تو خواهم آمد و تورا از دیار غربت با خودم خواهم برد بس الآگيه وين ويلاگيني اما نمی‌دانم کجا باید همدیگر را ببینیم @@ اگعد ابيا عتبه يا عمه انتظر عمه جان در آستانه‌ی کدام درب بنشینم و منتظرش بمانم والخرابه امهدمه وبوب اشكثر که خرابه ویرانه‌ای ست که پر از درب‌های ویران شده است راح اظلن گاعده ال طرة الفجر میخواهم تا طلوع سپیده دم بیدار بمانم شصار بيه خاف ما يدريني (به او خواهم گفت)چه بر سر من آمد، شاید از نصیبتم بی خبر باشد @@ خوفي ما يعرفني يتعده ويفوت میترسم مرا نشناسد و از کنارم رد شود و بگذرد أربعين إصباح ما سامعلي صوت چهل روز است که صدای مرا نشنیده است إعله الرمح كل يوم مية نوبه اموت در کنار نیزه‌ای که سرش بالای آن است، هرروز صد بار می‌میرم والحجر كل ما رماه يرميني و هر وقت سنگی سرش را زند، گویی مرا زده است @@ عمه گومي خل نعدل دارنه عمه جان، برخیز تا اتاقمان را مرتب کنیم خاف ع الغفله ويجي خطارنه مهمان ما شاید ما را غافلگیر کند و یکدفعه از راه برسد اوفي نذري لو ابيي زارنه این نذرم را ادا خواهم کرد اگر پدرم به زیارت ما بیاید اذبح ابحضنه ثلاث اسنيني در بغلش، سه سال عمرِ خودم را قربانی می‌کنم @Mohammadaljanami
📜 قصيدة : النار من تسعر ✒ الشاعر : 🔖 ذكرى : ليالي استشهاد فاطمة الزهراء عليها السلام 1440هـ 🕌 حسينية : (الشكرجي) هيئة الامام محمد الجواد -كربلاء النار من تسعر تمدّ لسانها لـو تـدلّي الوادم بدخّـانها آتش یا با دود خود راهنمای مردم می شود. ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ النار لو بالسانها تحچي الخبر آتش یا با زبان خود حادثه را روایت می کند. لو باثــر دخّـانـهـا تـدلّـي الاثر یا با اثر دود خود جای مقصود رانشان می دهد يعني ياهالناس هالدار بخطر یعنی می گوید ای مردم این خانه در خطر است. وكـون جـدّام الفـزع جيرانها وباید همسایگانش به فریاد آن برسند ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ اشلون حامي الجار ما يم بيته جار چگونه حامی داد خواهان وهمسایگان(مولاعلی)کسی برای حمایت درکنار خانه اش نباشد. والـهـجــوم امـبـيّـن ابـظـهــر النـهـار وهجوم دشمن درروشنایی نیمروز قابل مشاهده بود. الناس مـن تـشــوف نـار تـصـيح نار مردم چون آتش ببینند،فریاد برمی آورند که آتش(آنجا آتش شعله رواست إذًا مـا شـافـت حــطـــب نــيــرانهـا وهیزم شعله ور را ندیدند. ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ عـجـب يـا هـالـدار مـن صار الفزع عجب است،ای خانه وقتی غوغای هجوم صورت گرفت عيـن مـا شافـت ولا هـظـل انسمع نه چشمی دید ونه غوغای هجوم شنیده شد صدگ من فاطمه ما صـوت ارتفع ودرست است که از فاطمه(س)صدایی بلند نشد ويـن چـان المــحب عــن عدوانها آیا محبان حضرت زهرا کجا بودند تادشمنش راباز دارند؟ ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ شـلـون يـا هالـنـار لـمّـن وجّــرت ای آتش چگونه وقتی شعله هایت زبانه کشید البـلـد واهـل البـلـد بـيها ما درت مدینه واهل مدینه از آتش ودود بی خبر بودند. آيـه آيـه هنـاك اجـت واتـفسرّت آنجا آیه آیه آمدند وتفسیر شدند وطافت املاك السمه ابجدرانها ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ عـجـب يا هالدار مـن چـان الرسول عجیب است،ای خانه وقتی پیامبر زنده بود. كون كل صبح ومسى ايزور البتول هر صبح وهرشب به زیارت دخترش فاطمه می آمد. وياخذ مـن ام الحسن إذن الدخول وقبل از اینکه وارد خانه شود از مادر حسن اجازه ی ورود می گرفتند. بـلا إذن مـا يــطــب سـيّــد اكوانها برترین انسان،بدون اجازه وارد خانه نمی شدند. ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ شافت المصطفى الناس وسمعته مردم پیامبر مصطفی رادیدند وسخنانش راشنیدند. ويـا مـا وصّاهـم ابحـرمة بضعته وچه بسیار آنها را به رعایت حرمت پاره ی تنش نمود. لاچــن الـبـايـعـت كـلّـها بــاعــتـه اماهمه ی آنها که به ایشان بیعت کردند،پیمان شکستند وابـتـرت مـن عـتـرتـه وقـرآنـهــا واز عترت ایشان وقرآن،دوری جستند وبه آنها خیانت ورزیدند. ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ بـعـد مـا سـلهمت عين المصطفى بعد از آنکه چشم پیامبر بسته شد،(از دنیا رفتند) انخبـط راي الگـوم وابدن ماصفه رأی وحدت مسلمانان ازهم پاشید ودیگر جمع شد. انگلبت اعلى اعقابها وانطت گفه به زمان جاهلیت باز گشتند وبه اسلام پشت کردند. لـلـوصـيّـه و انـكـرت حـلـفـانـهـا و وصیت پیامبر وسوگندی که یاد کردند رامنکر شدند. ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ انـخبط صافيـها بأثـر ليـل ونهار درمدت یک شبانه روز،وحدتی که پیامبر آن راتشکیل داد به هم ریختند. والسقيفه تشاورت واخذت قرار واهل سقیفه باهم مشورت کردند وتصمیم گرفتند. وبـات بگراب الوصـيّه ذو الفـقار وذولفقار علی(ع)لاجرم دردنیام وصیت بسته ماند. واجـت للـدار بـحـطـب شيطانها واهل سقیفه هیزم شیطان را آوردند وبه سوی خانه پیامبر آمدند. ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ اجـــت للـدار بـحـطـبـهـا هــاجــمــه باهیزم سوی خانه هجوم آمدند. عجب صبر الله وصبر حامي الحمه عجیب است از صبر خداوند وصبر حیدر کرار.. يـگـلّـه خـلـف الـبـاب وگفت فاطمه آن ملعون به صاحبش گفت:فاطمه درپشت درب خانه ایستاد. (وإن) جـاوب كـــان يــا مـا كـانـهـا جواب داد؛حتی اگر فاطمه باشد هرکس که میخواهد باشد. ⬛🔥⬛🔥⬛🔥⬛ رفـس ذاك الـبـاب واتـحـدّى اللـعين آن ملعون بردرب خانه لگد زد وجسارت ورزید. وشدّة الضربة سگطت منـها الجنين واز شدت ضربه،جنین حضرت فاطمه سقط شد. اثـمنطعش عمر الزچـية من السنين عمر حضرت اطهر فقط هجده سال بود. اتكـسّـرت مـثـل الـورود اغــصـانهـا مثل گل شاخه هایش شکسته وپرپر شد. @Mohammadaljanami
أمسیة رمضانیة جمیلة في ضیافة خدام الإمام الحسین علیه السلام الشاعر عزیز الفیصلي الشاعر راضي الفیصلي الرادود محمد الجنامي
الرادود محمد الجنامي مع الشاعر عزيز الفيصلي بضیافة الشاعر حسین الساعي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الشاعر عزيز الفيصلي والملا محمد الجنامي والشاعر حسين الساعي في فاتحة المغفورله الشيخ عبدالله مجدّم الكعبي…يقدمون العزاء للخطيب الشيخ عبدالله الكعبي وأسرة الفقيد🖤
قصيدة : تنشد من الناس الشاعر : الرادود : المناسبة : استشهاد النبي الاعظم 1442 الهجري المكان : هيئة سيدالأوصياء - محافظة واسط 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 تنشد من الناس چن ام البنين از مردم سوال می‌پرسد: گویا ام‌البنین هذا الظعن جاي گلولي من وين این قافله‌ای که آمده به من بگویید از کجا آمده؟ لازلم لا بيرق يرف هذا الظعن ما بي عرف نه مردانی در آن هست و نه پرچمی برافراشته دارد میان این قافله شخص آشنایی وجود ندارد گلولي من وين به من بگویید از کجا آمده؟ ،،،،،،،،،،،،،،،،،،، تركض الوادم والفزع بين الدرى وال ما درى مردم دوان دوان آمدند برخی از ماجرا با خبر بودند و برخی دیگر بی‌خبر من بيُن اسواد الظعن كل الرسوم امغيره وقتی سیاهی قافله دیده شد، همه چیز در آن تغییر کرده شو هالظعن كل ما گرب ماشوف رايه إمنشره چرا این قافله هر چه نزدیکتر می‌شود همراه آن پرچمی برافراشته نمی‌بینم نسوان چا وين الزلم طول الظعن شمگصره فقط زنان‌اند، پس مردان کجا هستند؟ چرا تعداد قافله کم است؟ من حگها يا ناس ما تقبل العين ذاك الظعن وين~~هذا الظعن وين ای مردم، دیده حق دارد آنچه می‌بیند را باور نکند آن قافله کجا و این قافله کجا... زينب ظعنها يختلف هذا الظعن ما بي عرف قافله‌ی زینب، با این قافله فرق دارد در میان این قافله، شخص آشنایی وجود ندارد گلولي من وين به من بگویید از کجا آمده؟ ،،،،،،،،،،،،،،،،،،، زينب ظعنها من طلع نور وذره وخيل وزلم وقتی کاروان زینب حرکت کرد سرشار از نور و سایه و اسب‌ها و مردان بود والرايه بچفوف الشمس والگمر حداي النجم و پرچم در دستان آفتاب و ماه قافله سالار کاروان ستارگان بود برايات اهلها امگبعه ومأمنه ما تستهم زینب زیر سایه پرچم‌های برادرانش در امنیت بود و آرام حرکت می‌کرد بالناگه عباس إيحدي مثل الحلم بس مو حلم عباس، ساربان شتر خواهرش بود صحنه‌ای رویایی که حقیقت داشت بالرايه والروح امگبعها عباس هودجها بالعين ما شافته الناس عباس خواهرش را با پرچم و جان خود پوشانده است و محملش را در چشمانش قرار داده و کسی از مردم آن را ندید وٱثمنطعش كوكب يحف هذا الظعن ما بي عرف و هجده ستاره او را در بر گرفته در میان این قافله، شخص آشنایی وجود ندارد گلولي من وين به من بگویید از کجا آمده؟ ،،،،،،،،،،،،،،،،،، يا ناس زينب من مشت ما ينوصف ذاك الظعن ای مردم، کاروانی که حضرت زینب با آن حرکت کرد قابل وصف نبود بالليل گبعها الشرف والكربله زتها الوطن شرافت با جامه‌ی شب او را پوشاند و وطن، او را رهسپار کربلا نمود والنوگ كل هودج خدر وبأيد كافلها الرسن و شترانی که محمل زنان پاکدامن بود در دست حامی زینب قرار گرفت عباس والأكبر علي بكتارها وشبل الحسن عباس و علی‌اکبر و قاسم فرزند امام حسن پیرامون او قرار داشتند طلعت من البيت والكل بأمرها محجوبه والليل مو گد خدرها از خانه بیرون آمد و همه گوش به فرمان او بودند با حجاب است و شب تاریک با آن عظمتش نمی‌تواند با خدر و خیمه‌ی او برابری کند ابهيبه وشرف ما ينوصف هذا الظعن ما بي عرف شکوه و شرفی که قابل وصف نیست در میان این قافله، شخص آشنایی وجود ندارد گلولي من وين به من بگویید از کجا آمده ،،،،،،،،،،،،،،، تنشد ولن جاها الخبر يم البنين الأربعه سوال می‌کرد و ناگهان به او خبر رسید ای مادر چهار فرزند هذا الظعن هو الظعن هذا البگه إمن الفاجعه این قافله همان قافله است! و بعد از فاجعه کربلا فقط این تعداد از آن باقی ماند من الزلم بس رد علي من بعد گيد وجامعه از مردان فقط امام سجاد بازگشت بعد از قید و بند اسارت بازگشته زينب تجر بآخر نفس مو ذيچ زينب راجعه زینب آخرین نفس‌هایش را می‌کشد و آن زینب سابق بازنگشت لن بين الأصوات تسمع بشر صاح يا دوحة حسين غصن النبي راح ناگهان در میان صداها، صدای بشر این حذلم را شنید که فریاد برآورد: ای باغ حسین، شاخه‌ی درخت پیامبر از بین رفت ياجرح ظل إنزف نزف هذا الظعن مابي عرف ای زخم، به شدت خون جاری کن در میان این قافله، شخص آشنایی وجود ندارد گلولي من وين به من بگویید از کجا آمده؟ ،،،،،،،،،،،،،، ياويلي من سمعت بشر صاح ابمصيبة كربله واویلا ... چون بشر بن حذلم را شنید که خبر از مصیبت کربلا داد و گفت: يا ناس الحسين إنذبح وإنذبحت انصاره وهله ای مردم، حسین و یارانش و اهل بیتش همه کشته شدند حتى الرضيع ال بالمهد ذبحته نبلة حرمله تیر حرمله، حتی طفل شیرخواره را در گهواره کشت إبلا روس عريانه الجثث وإمگطعه بعرض الفله بدن‌ها برهنه و بی‌سر قطعه قطعه در صحرای کربلا افتاده‌اند من جسم الحسين بس عزلوا الراس بالأعوجيات روح النبي إنداس همینکه سر از بدن حسین جدا کردند پیکر جان پیامبر زیر سم اسب‌های اعوجیه پایمال شد صاحت بشر لهنا وجف هذا الظعن ما بي عرف فریاد زد ای بشر تا اینجا کافیست، دیگر روایت نکن در میان این قافله، شخص آشنایی وجود ندارد گلولي من وين به من بگویید از کجا آمده؟ @Mohammadaljanami
ملا محمد الجنامی مع الشاعر عزیز الفیصلی✨
4_6030568691324684218.mp3
2.94M
ابيات شعر عن الإمام علي عليه السلام اسم الشاعر : اسم الرادود : 💚👑💚👑💚👑💚 ┄┅┄┅┄💚┄┅┄┅┄ ⁦♡الرادود الحسینی محمد الجنامی⁦⁦⁦♡ @Mohammadaljanami
ابيات شعر عن الإمام علي عليه السلام اسم الشاعر : اسم الرادود : 💚👑💚👑💚👑💚 دگ باب گلبي العشگ وباليقظه وعّاني و رد ريش عمري عَلي وأصفگن جنحاني دولبني حادي الهوى وللنجف وداني مَرني إعله وادي الغري ويم علي خلاني بسكوت دمعي صحت من صوت وجداني انساك بعض الزمن ويمسني شيطاني لكن من اعثر و أگع اسمك عله الساني ارجاك يابو الحسن لو لفوا اكفاني بحماك اظل ومن اظل حاشاك تنساني 💚👑💚👑💚👑💚 https://t.me/alradodeinpoems
اسم القصيدة : طلعت فازعه اسم الشاعر : اسم الرادود : المناسبة مصاب عاشوراء محرم1442 المكان كربلاء/هيئة الإمام محمد الجواد /حسينية الشكرچي 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 طلعت فازعه من في خدرها من راد الشمر يذبح عمرها @@@@ تركض والوسيعه ما تلمها وما بين الجثث يعثر جدمها نوبه اتصيح ابوها ونوبه امها وثگل امصابها أيجر ابأثرها @@@@ عليها صارت الحومه بعيده وإتشوف الشمر والسيف بيده گاصد للحسين إيحز وريده الله اشعظم زينب صبرها @@@@ سبگها الشمر لبن امها وتدنه صعد ويلي عله صدره وتثنه ويلي شلون ون حسين ونه من شافه دفع اخته وشمرها @@@@ دفعها الشمر وإعله الگاع طاحت و آه شلون آ يحسين صاحت حست روحها اويه حسين راحت وبحز النحر ينحز نحرها @@@@ اويلي شلون ردت گاطعه اليأس من شافت عزيز امها . بلا راس راحت للنهر تصرخ يعباس يخويه انگشع من اختك سترها 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 https://t.me/alradodeinpoems
التغطیة الفوتوغرافیه بحضور خدام الحسین علیه السلام ملا محمد الجنامي و الشاعر عزیز الفیصلي في کربلاء المقدسة @Mohammadaljanami
فخر المحمره الأعزاز ملا محمد الجنامي و الشاعر عزیز الفیصلي🤍 @Mohammadaljanami