سالهاست منتظرم،منتظر تمومشدن درسم. منتظر ایمیل دانشگاه. ایمیل سفارت. منتظر تئاتر دیدن با آدم مورد علاقه. منتظر آرامش. منتظر شادی. فیالواقع بهترین روزهای زندگیم را در انتظار بهترین روزهای زندگیم، هدر دادهم.
دارم سعی میکنم و بشینم و فرارنکنم ازموضوعی که سالهاست درگیرم کرده.
رفتن پیشِ روانشناس و روانپزشک شده روتین هرروزم.
ازاون طرف منتظر شروع دانشگاهم ولی دیگه جسمی و روحی ندارم که برایِ فوق لیسانسم بذارم.
شان هیچ دختر و پسری نیست که رو نیمکت ذخیرههای کراشش بشینه. سرتو بده بالا، سینتو بده جلو و بگو نشد که نشد دنیا به آخر نرسیده که. غرورت رو نشکون واسه کسی که تو اولویتش نیستی. رهاش کن و برو. رها کردن تواناییِ بزرگ انسانه.
آره آقای ابتهاج، شما درست گفتید:
دَردا و دریغا ،که در این بازی خونین
بازیچهی ایام، دلِ آدمیان است .