نمیدونم درک میکنید یا نه ولی بعضی وقتا یهو چشمامو باز میکنم میبینم باز دارم بخاطر چیزایی که چند بار پذیرفتم و باهاشون کنار اومدم، غصه میخورم.
این عادت تظاهر به قوی بودن، غمگین نشدن، بیتفاوت بودن بالاخره یه جایی کار دست آدم میده، احساساتی که به زور چپوندیش تو یه کمد و فکر کردی دیگه تموم شده.
من دووم آوردم، بازهم دووم میارم.
ولی دلم میخواست معنیِ زندگیم چیزی فراتراز دووم آوردن باشه.
میپرسن زندگیتو چطور میگذرونی؟
درس، پيادهروي ،آشپزی، برنامه نویسی، باشگاه، کافه، سینما ، کتاب، کافه بیلیارد، و هرکاری که مفید باشه و وقتم بگذره. وقتتونو پرکنید وگرنه فکر جای کاراتونو میگیره.