🌻 اللَّهُمَّ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَايَعْنَاهُ عَلَى مَعْصِيَتِكَ ،
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ،
وَ لَا تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْكِنَا إِيَّاهُ لَكَ ،
وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَيْكَ .
🌻🌻🌻
خداوندا❗
چون بر نافرمانى از تو، شیطان را همراهى نمودیم،😓 او ما را شماتت کرد.
پس بر محمّد و خاندانش درود فرست
و پس از آنکه به خاطر تو از او دورى کردیم و به درگاه تو روى آوردیم، اندوهى به ما نرسان🤲🏻 که او را شاد گرداند.
🌿🕊️
سلام علیکم ✋🏻
روزتون متبرک
به نگاه مهربون خدا❤️🌿
زندگیتون بی غم✨
روزیتون بینالحرمین کربلا💓🌿
🌸⃟🕊჻ᭂ࿐✰
#پیام_صبحگاهی
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که بر جن و انس امامت میکنی.
سلام بر تو و بر روزی که عالم هستی بر امامت تو گردن می نهد.
📚 صحیفه رضویه، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
محبان مهدی
🌺 سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 مراقب رفتارمان با دیگران باشیم. 🍂 🔶وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ الّ
🌺 سبک زندگی قرآنی :🌺
🍂 غيبت نکنید. 🍂
🔶يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ
(حجرات/۱۲)
❌امروزه حقوق دانان جهان، از حقوق بشر حرف مى زنند، ولى اسلام به مسائلى از قبيل تمسخر، تحقير، تجسّس و غيبت توجّه دارد كه حقوق دانان از آن غافلند.
💥هيچ گناهى مثل غيبت به درّندگى بى رحمانه تشبيه نشده است.
⚡️باطن غيبت، خوردن گوشت مرده است. زیرا:
🔶زیرا مؤمنین، برادر و هم خون يكديگرند. «لحم اخيه»
🔶 همان گونه كه مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى كه مورد غيبت قرار گرفته است، چون حاضر نيست، قدرت دفاع ندارد.
🔶غيبت، باعث ریختن آبروی فرد می شود. و این شبیه خوردن گوشت بدن اوست.
#سبک_زندگی_قرآنی
حکمت های ۱۹۸_۱۹۴.mp3
14.11M
📌#صـــــــبحانه_با_معـــــــــــــرفت
📒با موضوع: #حکمت۱۹۴ و #حکمت۱۹۵ و #حکمت۱۹۶ و #حکمت۱۹۷ و #حکمت۱۹۸
📆 ۳ دی ۱۴۰۲
🎤 با سخنرانی:
#حجت_الاسلام_مهدوی_ارفع
#نهج_البلاغه
#صبحانه_با_معرفت
#حکمت194
#حکمت195
#حکمت196
#حکمت197
#حکمت198
❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم. 🌺
👇👇لیـــــــــنک دعوت 👇
📤 https://eitaa.com/mahdavi_arfae
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟ ⃟✤
🔰 دعاها و زیارت روزانه
#دوشنبه
🎬(جهت مشاهده صوت و متن و پی دی اف دعاها و زیارت نامه ها لینکهای آبیرنگ زیر را انتخاب نمایید)
1⃣متن و صوت زیارت روز دوشنبه
https://eitaa.com/delneshinha/18225
2⃣ متن و صوت دعای روز دو شنبه
https://eitaa.com/delneshinha/18219
3⃣ مجموع دعاهای عهد
https://eitaa.com/delneshinha/21637
4⃣ متن و مجموعه صوت های زیارت عاشورا
https://eitaa.com/delneshinha/25009
5⃣ متن و مجموعه صوت های حدیث کساء
https://eitaa.com/delneshinha/17177
6⃣متن و ترتیل و تحدیر سوره یاسین
https://eitaa.com/delneshinha/21402
7⃣ متن و مجموعه صوت های دعای هفتم صحیفه سجادیه
https://eitaa.com/delneshinha/18438
8⃣مجموع دعاهای امام زمان عجل الله
https://eitaa.com/delneshinha/22432
9⃣ متن و تحدیر و ترتیل و ترجمه سی جز قران قاریان بین المللی
https://eitaa.com/delneshinha/21182
💠فهرست تحدیر (تندخوانی) ، ترتیل و متن و ترجمه صوتی سوره های قران با صدای قاریان بین اللملی در کانال صوتهای دلنشین
https://eitaa.com/delneshinha/30042
0⃣1⃣ دعاهای صحیفه سجادیه
https://eitaa.com/delneshinha/19608
1⃣1⃣زیارت نامه و صلوات خاصه و نماز آقا حسن علیه السلام
https://eitaa.com/delneshinha/15934
2⃣1⃣زیارت نامه و صلوات خاصه و نماز
امام حسین علیه السلام
https://eitaa.com/delneshinha/19830
3⃣1⃣نماز روز دوشنبه
https://eitaa.com/Mohebannemahdi/16119
4⃣1⃣ لیست مجموعه سخنرانی های اساتید
https://eitaa.com/delneshinha/26316
5⃣1⃣لیست مجموعه دعاهای صحیفه سجادیه (متن و صوت و ترجمه فارسی)
https://eitaa.com/delneshinha/29109
📌با نشر لینکهای گذاشته شده در گروه هاتون در ثواب نشر دعاها شریک باشین
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
🌍صوتهای دلنشین کوثر
https://eitaa.com/delneshinha
Panahian-Clip-PoshtemoonGarme.mp3
1.48M
🎵پشتمون گرمه!
🔸اینجور پدر و مادرها، فرزندانشان را بیایمان میکنند!
👶مجموعه کلیپهای تربیت فرزند (قسمت ۶)
👈 کیفیت بهتر + متن
#کلیپ_صوتی #تربیت_فرزند
💝 سلام امام زمانم
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا إِمامَ الْمَسيحِ...
🟢 سلام بر تو و برآن روزی که فرزند مریم،
نمازش را به تو اقتدا خواهد کرد.
#امام_زمان
#سلام_صبحگاهی
خداوند به ملائکه امر فرمود:
💎وقتی بنده ام قصد انجام کار نیکی را کرد، آن عمل را در نامه ی اعمالش بنویسید و اگر آن را انجام داد، ده برابر حسنه برایش بنویسید و وقتی بنده ام قصد گناهی را نمود، مادامی که انجام نداد، ننویسید. اگر انجام داد، فقط یک گناه برایش بنویسید و اگر منصرف شد، ثواب برایش بنویسید💎
حدیث قدسی
┅┅┅┅┅✧❁🕋❁✧┅┅┅┅┅
𝗧𝗵𝗲 𝗼𝗳𝗳𝗶𝗰𝗶𝗮𝗹 𝗰𝗵𝗮𝗻𝗻𝗲𝗹 𝗼𝗳 𝗲𝗵𝘀𝗮𝗻 𝘆𝗮𝘀𝗶𝗻'𝘀 𝗳𝗮𝗻𝘀 𝗶𝗻 𝗲𝗶𝘁𝗮𝗮
📅 Date: 1402/10/4
محبان مهدی
#قـــسمتــ_ شصتم ♥️عــشــق پـــایـــدار♥️ خاله صغری همونطور که دست به کمر وارد هال میشد گفت:خدا را
#قسمت_شصت_و_یک
❤️عشق پایدار❤️
پدرم بدون توجه به من وخاله صغری پرید وسط حرف مامانم وگفت:کدوم خونه ی جدا؟!!!!الان این خونه ای که میگی, کجاست؟کدوم نامزد و زن وزندگی؟!!دددد اخه اگر من زن گرفته بودم که الان از سرکولم میباست بچه بالا بره نه اینکه از تنهایی پناه به خونه ی خاله ی پیرم ببرم اونم به خاطراینکه وقتی کنار خاله هستم یاد یاد...
یکباره حرفش را خورد وادامه داد:مادرم هم به من گفت که تو باهاش درد دل کردی واز زندگی سوت وکورت شکایت کردی....گفت که فکر میکردی من عقیم هستم وبچه دار نمیشم وگفتی میخوای از من جدا بشی وشاید ازدواج کردی وبچه دار شدی...اونموقع ها هم چون مدام مادرم وخواهرم مورد برای ازدواج من, به بهانه های مختلف در دکان میفرستادند من ,اعصابم داغون بود وگرنه من یه موی تورا با دنیا عوض نمیکردم....
مادرم متعجب از اینهمه بازی فریبکارانه ی اطرافیانش وعشقی قدیمی که الان با کلانی کوتاه پدرم ,پرده از ان برداشت, گفت:ب ب خدا من حتی یک بار هم با مادرت دردودل نکردم,هرچی گفتند همه از خودشون بود,حالا چه نیتی زیر گفته هاشون بود نمیدونم اما من هرگز همچی حرفهایی نزدم وروحمم خبر نداره....
بابا اهی از ته دل کشید وگفت:هرچی بوده گذشته....درسته یه عمره که برباد رفته,اما پشت سر مرده خوبیت نداره حرف بزنیم...
پدر ومادرم هر دو در عالم خود غرق شدند ,بی حرف,حتی خاله صغری هم خودش را با جمع کردن خورده ریزه های روی قالی مشغول کرده بود وحرفی نمیزد...این ما بین من از همه مظلوم تر بودم,اخه مادرم به خاطر من رنج این سفر را به جان خریده بود وبابا هم بعداز سالهای سال متوجه شده بود که یک دختر دارد,اما الان هیچ کس به فکر من نبود,انگار من بهانه ای بودم تا دوتا دور از هم افتاده را بهم برسانم وخودم به بوته ی فراموشی بروم...
سکوت سنگینی بر فضا حکم فرما شده بود...با یه دلهره ی نامشخص گلویی صاف کردم وگفتم:حالا.....حالا....من چی؟؟
که ...
ادامه دارد
نویسنده....حسینی #داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
محبان مهدی
#قسمت_شصت_و_یک ❤️عشق پایدار❤️ پدرم بدون توجه به من وخاله صغری پرید وسط حرف مامانم وگفت:کدوم
#قسمت_شصت_و_دوم
❤️عشق پایدار ❤️
یکدفعه توجه هر سه نفرشان به من معطوف شد ,مامان وخاله صغری لبخندی زدند وبابا امد به طرفم ,کنارم نشست,حالا من بین بابا ومامان بودم....
پدرم مرا به اغوش کشید وسخت گریست ,واقعا چقدر دل نازک بود این مرد مهربان...
بعداز دقایقی مرا از خودش جدا کرد وارام در گوشم گفت:به زندگی سوت وکور پدرت خوش امدی وارام تر ادامه داد:قدمت خیراست,دور امدی اما خوب امدی ,بی خبر امدی اما خپش خبر امدی ,کاش این امدن برای همیشه باشد....
از گرمای اغوش پدرم وبدست اوردن تکیه گاهی که تا به حال برایم رؤیا بود والان به عینه واقعیت پیدا کرده بود ,سرشار از حسهایی خوب وشیرین شده بودم که پدرم رو به مادرم کرد وگفت:مریم جان....حاضری دوباره بانوی خانه ام باشی؟
از اینهمه رک بودن وعجله ی پدرم بهت زده شدم ویاد بهروز وعجله اش برای عقد افتادم وپیش خودم گفتم حتما تمام مردها وقتی احساس میکنند عشق واقعیشان را پیدا میکنند اینچنین صبر از کف میدهند و...زیر چشمی,تک تک حرکات مادرم را زیر نظر داشتم ,باورم نمیشد مامان جان من مثل دخترکان چهارده ساله,رنگ به رنگ شد وانگار اولین خواستگارش هست,سرش را پایین انداخت وگونه هایش گل انداخت...برایم قابل پذیرش نبود این مادر همان خانمی ست که در مقابل خواستگاری پدر بهروز چنان محکم ایستاد و قاطعانه جواب داد اما الان اینجا اینچنین دست وپایش را گم کرده....
بابا بی صبرانه دوباره گفت:حاضری...
#ادامه دارد...
نویسنده ....حسینی #داستان
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
محبان مهدی
#قسمت_شصت_و_دوم ❤️عشق پایدار ❤️ یکدفعه توجه هر سه نفرشان به من معطوف شد ,مامان وخاله صغری ل
#قسمت_شصت_و_سوم
❤️ عشق پایدار ❤️
مادرم که دست پاچه نشان میداد با من ومن گفت:من من نمیدونم....معصومه تو چی میگی؟
خاله صغری زد زیر خنده وگفت:جلال این یعنی بله....
برو دنبال سور وسات عروسیت....
واقعا متعجب شده بودم,درکل مردها همه عجولند...
صبح روز بعد مادرم وبابام تویه مراسم ساده داخل محضر ,برای بار دوم به عقد هم درامدند,من نور,شادی ونشاط,را تو چهره ی هردوشون میدیدم واز اینکه دارای یک خانواده که عاشقانه به هم محبت میکنند,شدم,سراز پا نمیشناختم.
بهروز آسایش دایی را گرفته بود وبه قول دایی تلفنشان را سوخته بود ,اما بنا به سفارش مادر,شماره خانه خاله صغری را به انها نداده بود واصلا از ازدواج مادرم با بابا جلال چیزی نگفته بود.
مادرم انگار فراموش کرده بود که اصلا برا,چی اومدیم دنبال بابا ومن هم که نه روم میشد چیزی,بگم واز,یک طرف هم چون تازه به هم رسیده دند,نمیخواستم ذهنشان درگیر چیزی,باشه تااینکه روز,سوم عقدشان,بابا با سه تا بلیط قطار امد ومژده ی,سفر به مشهد را داد,مادرم سراز پا نشناخته ازخوشحالی روی پای خودش بند نبود,این اولین سفر مشهد من وحتی مادرم بود.
مامان مریم,شب قبل از حرکت اروم طوری که بابا متوجه نشه گفت:معصومه جان ,من ,تووبهروز را فراموش نکردم,بزار بریم مشهد وبرگردیم ,تویه فرصت مناسب به بابات میگم,اخه از عکس العملش یه جورایی میترسم....اگه بفهمه بهروز,پسر,میرزا محمود ونوه ی یوسف میرزاست ,نمیدونم چی بگه ,اما باید کم کم زمینه را فراهم کنیم.
خاله صغری به خاطروضع جسمانیش نشد با ما بیاد مشهد اما وقت خداحافظی چنان شور وشوقی داشت که ادم فکر میکرد خودش راهی مشهد است...
با دلی سرشار از مهر اقا امام رضا ع راهی مشهد شدیم وخوشحال بودم از اینکه بعداز,سفر بالاخره پرده از,عشق من وبهروز هم برداشته میشه....اما نمیدونستم روزگار مارا چه خسته خواهد کرد..
ادامه دارد...
نویسنده ....حسینی #داستان
💦⛈💦⛈💦
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی