محبان مهدی
❣عشق رنگین❣ #قسمت_بیست_دوم جلوی ایست بازرسی رسیدیم,یک سرباز اشاره کردکه بایستیم,اشکان خیلی آرام و
یامهدی:
❣عشق رنگین❣
#قسمت_پایانی
الان تو اداره ی مرکزی پلیس بندرعباس هستم.
برای تحقیقات بیشتر من را به اینجا منتقل کردند,پدرم الان رسیده,من راتوآغوش گرفت واصلا نمیخواست جدابشه,صحنه ی عاطفی زیبایی بود که حتی سربازای اطراف به گریه افتادند.
وقتی خوب فکرمیکنم ,واقعا کارخدابود که من بیدارشدم,کارخدابود که نجات پیدا کردم وتجربه ی تلخی بود تا به هرکسی اعتمادنکنم وهرجایی نروم.
خودم دوست دارم تا پیداشدن ساره ودخترا همینجا بمونم,اما محدودیت پلیس وبی قراری های مادروداداش مهدی به من اجازه ی ماندن نمیده,پس بعداز استراحت کوتاهی که بابا میکنه راهی تهران میشیم.
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
الان سه ماه از اون ماجرای شوم میگذره,ماشین ساره که گوشیم را داخلش انداختم تویکی از خیابانهای فرعی بندر,توسط پلیس کشف شد اما اثری از سرنشینان اون نبود وکسی نمیدونه بر سر ساره وبیست نفر ,دختر بیگناه دیگه چی آمده,اما به طور یقین هرکدوم از آنها به یکی از شیخهای شکم گنده ی عرب فروخته شدند تا شیوخ ابلیس صفت, التهاب هوس شیطانیشان وامثال اشکان التهاب هوسهای مادیشان رابا سرنوشت این دخترکان نگون بخت,فرو نشانند.
با چیزهایی که شنیده بودم ,پلیس راسراغ بابای شکیلا که بی شک یکی ازعوامل این توطیه بود فرستادم,اما اقای دکتر انگاری از بالا حمایت میشد وکوچکترین مشکلی براش پیش نیامد وبه قول معروف ,دم به تله نداد.
سرنوشت امثال ساره ها درجریان است وکم نیستند دختران ساده ی آریایی که اینچنین فریب میخورند ویکی به امیدکارخوب ودیگری درآمد عالی وبعدی آینده ای زیبا وعشقی رنگین و...در اینچنین دامهایی میافتند وکسی,هم خم به ابرو نمیاورد,بی شک ریشه ی تمام این بلاها در فقراست حال این فقر یامادی ست ویا فرهنگی وریشه ی هرنوع فقری در انحراف وبی کفایتی دولتهاست,دولتهایی که تمام هوش وحواسشان معطوف بازیهای سیاسیی هست که ابرقدرتها راه انداخته اند,دولتهایی به اصطلاح روشنفکر اما غرب زده که اصالت ایرانی بودن رافراموش نمودند ومانند کلاغی که به دنبال کبک راه افتادند تا راه رفتن کبک بیاموزند وغافل ازاین هستندکه ملتی را فدای هوسرانیهای سیری ناپذیرشان میکنند.....
به امید جامعه ای آرمانی...همانا که این جامعه,همان جمع عشاق مهدیست....به امید ظهورش ....
#داستان #عشق_رنگین
(اللهم عجل لولیک الفرج)
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
محبان مهدی
#از_کرونا_ت_ابهشت #قسمت۱۳۵ 🎬: به ناگاه بوسیله ی لشکر حضرت دریک لحظه,دیوار بلند وفولادی ,برج شیاطین
#از_کرونا_تا_بهشت
#قسمت_پایانی 🎬:
انگار ما زمان مراسمشان رسیده بودیم,مراسمی که برای سلامتی عزازییل بزرگ یاهمان شیطان رجیم برگزار,میشد,ناگاه از میان راهی باریک که به جغد اتشین خم میشد,کودکانی را,به صف کرده بودند,کودکانی که روی بدنشان را با خط وخطوط قرمز رنگ نقاشی کرده بودند ,خدای من....درست است اینها قربانیانی,بودند که میباید دراتش بسوزند,خوب که دقت کردم....نه نه...زینب وعباس هم مابین بچه ها بودند ..
دل درسینه ام از دیدن ان بچه های معصوم خصوصا بچه های,خودم شروع به لرزیدن کرد,حضرت به تمام لشکر اعم از جن وانس وفرشته دستور حمله دادند,جنیان مسلمان با جنیان شیطانی گلاویز,شدند وفرشتگان همچون ابابیل برسرشان فرود میامدند,حضرت پیشاپیش همه ,میجنگید ومیکشت وجلو میرفت,اما شیاطینی که درحال اجرای مراسم بودند به کارشان ادامه میدادند,چشمانم دنبال صف کودکان بود که به دهانه ی جغداتیشن رسیده بودند...وای ..وای....وای من طاقت دیدنش را نداشتم,کودکان را به داخل اتش انداختند,همه باهم این ذکر را میخواندیم ومن از اضطراب درونم این ذکر را فریاد میزدم(یا الله ویا واحدویا احدویاصمدویالم یلد ولم یولدولم یکن له کفوا احد,اللهم نجنی من النار)
این ذکر حضرت ابراهیم بود زمانی که درون اتش نمرود میرفت...همانطور که چشمهایم رابسته بودم تا صحنه ی خراش انگیز روبرویم را نبینم واز,ته دل ذکر را میگفتم ,ناگاه با فریادی بلند وهراس انگیز که انگار از,عمق جهنم میامد ,چشم هایم راگشودم,همه جا دود سیاه وخاکستر پراکنده شده بود.
کم کم غبار سیاه خوابید...خدای من...حضرت مهدی عج بالای نعش ابلیس ایستاده بود,تمام شیاطین جنی وانسی به درک واصل شدند...حضرت با صدای الهی اش فرمودند(الی یوم الوقت المعلوم)اری این ایه ی قران بود که وعده داده شده بود.
نگاهم از حضرت به طرف جغد اتشین کشیده شد...باورم نمیشد خبری,از جغد سنگی نبود هرچه بود گل بود وگلستان ,بچه ها با چهرهایی نورانی وخندان به حضرت نگاه میکردند,به خدا قسم این گلهای بهشتی بودند وبا کشته شدن ابلیس وشیاطین اینجا قطعه ای از,بهشت موعود بود...سراز پا نشناخته به سمت زینب وعباس دویدم از بس عجله داشتم گوشه ی چادرم زیر پایم امد وچندین بار,برزمین خوردم وبلند شدم,خودم رابه عباس وزینب رساندم,بعداز مدتها انها را سخت در اغوش گرفتم وگریستم,بچه هایم بوی گلهای بهشتی را میدادند,بچه ها هم گریه ی شوق سردادند وهمزمان با هم نگاهمان به نگاه مهربان بقیه الله افتاد که با لبخند زیبایش شاهد این صحنه های زیبا بود...براستی اینجا جای گریستن نیست....کسی در بهشت گریه نمیکند...بهشتی که سالها از ان غافل بودیم وبا حمله ی ویروس بیولوژیکی به نام کرونا ...ما را متوجه قطعه ی کم پر پروازمان نمود وبقیه الله را به جمعمان خواندیم واینچنین بود که (از کرونا به بهشت)رسیدیم
...........والسلام........
ان شاالله در دنیای واقعی ما هم این اتفاق بیافتد وهمه بدانند که چاره ی تمام مشکلات ودرمان تمام بیماریها,فقط وفقط امدن مولایست که سالیان سال درانتظار ظهور است همو که به گفته ی امام صادق ع(مضطر ظهور)نام گرفت....بیایید وهمت کنید وباهم دست به دعا برداریم وهمه باهم دریک زمان ,حجت خدا را از خداوند بخواهیم,دعای دسته جمعی,به اجابت نزدیکتر است,باشد که مولا را با اعمال خالصمان به میانه ی میدان بکشیم....
مولای عزیزم :عزیز علی ان اری الخلق ولا تری.. به خدا سخت است,همه راببینم وتورا نبینم.....
دارالعزا شد سینه ها پس کی میایی؟؟
خون شد دل آیینه ها,پس کی میایی؟؟
فرهاد را از جان شیرین سیر کردی...
ای یوسف زهراس,بمیرم دیر کردی...
(یا رب الحسین,به حق الحسین,اشفع صدرالحسین,بالظهورالحجه)
التماس دعا...
یاعلی
#داستان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹