eitaa logo
- مُهجِه -
97 دنبال‌کننده
966 عکس
646 ویدیو
9 فایل
مهجه یعنی اون خونی که ته قلب هست و فقط باشکافتنش درمیاد . . . [ اَلّذین بَذَلوْا مهجهم دون َالحُسیْن ] فرمود که حسین خون ته قلبش و واسمون داد . . . پیام سنجاقی چک بشه:) -کپی با سلام بر اباعبدالله:) https://daigo.ir/secret/849336744 نظرات و پیشنهادات...
مشاهده در ایتا
دانلود
-صفحه سی و هشتم - تربیت یعنی انتقال این به بچه‌ها که ؛ خدا هست ، انقدر بزرگه که تمام دغدغه‌های من توی رفتار و اخلاق و ... حول محور خدا می‌چرخه . اگر بتونم این حس رو به بچه‌ام منتقل کنم ، اون موقع تربیت من درسته. +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه سی و نهم-
-صفحه سی و نهم - اصلی انحراف خیلی از بچه ها ، پدر و مادر هایی هستن که میخواستن بچه هاشون رو تربیت دینی کنند. وقتی رفتار من جوری هست که برای بچه تضاد تولید میکنه، تعارض ایجاد می‌کنه ، نمیتونه بفهمه خدای من کدوم خداست. خدایی که اجازه میده بچم رو کتک بزنم ، تو خیلی جاها خوردش کنم یا خدایی که شب قدر تا صبح بیدار میمونم و براش اشک میریزم!!! +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه چهلم-
-صفحه چهلم- تربیت من جوری بود که درون بچه تضاد ایجاد کرد، فردا روزی اگر از راه بدر شد و عقایدش رو گذاشت کنار ، لازم نیست واسه ریشه یابی انحرافش دنبال شبکه های اجتماعی و... باشیم. خودم جز اصلی این انحرافم. خیلی موثر تر از فضای مجازی و رسانه. گاهی اوقات که قضاوت میکنیم درباره دلیل انحراف بچه هامون، چون نمی‌خوایم بپذیریم که ماهم تاثیر داشتیم و تاثیرمون هم خیلی زیاد بوده. زیاد به روش تربیتی خودمون نقد نمیکنیم. بیشتر عواملش رو توی مدرسه ، رفاقت و.. میبینیم. +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه چهل و یکم-
-صفحه چهل و یکم- نباید عامل قطع شدن ارتباط بچه‌هامون با خدا باشیم. اتصال قلبی بچه‌هامون رو با خدا برقرار کنیم. این اتفاق که افتاد اون درس خوندن هم جهت خودش رومی‌گیره. دلیل بی‌انگیزگی بچه‌ها توی حوزه و مدرسه و دانشگاه این هست که برای خدا نمی‌خونند. برای کسب رضایت خدا درس نمی‌خونند. بعد وقتی عوامل دنیایی کم شد، میل و رغبت من نسبت به درس خوندن کم میشه. بعضی از ماها به خاطر خدا یه کاری رو کنار نمی‌ذاریم، اما توقع داریم فرزندمون به خاطر من یه کاری رو کنار بذاره. +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه چهل و دوم-
-صفحه چهل و دوم- از اموری که در مسیر رشد باید بهش غلبه بشه زمان هست . انسان عجول و زمان برایش مهم ولی خدا فرازمان است. وقتی تسلیم انسان به تقدیر الهی ضعیف باشه،زمان به شدت اون را دچار لغزش می‌کنه. پس کی؟همین یکی از وسوسه‌ های شیطان است. من موظف بودم توبه کنم و جبران کنم. اینکه بعد چه اتفاقی می‌افته دست خداست. تا وقتی که من زندم می‌افته ؟خیلی باید با زمان جنگید که آدم رو به زمین نزنه. +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه چهل و سوم-
-صفحه چهل و سوم- کسانی که دچار اضطراب و دلشوره شدن چی بگیم که خوب بشن؟ خوف و یاس خیلی فرق دارند. مومن باید خائف باشه اما وقتی خوف تبدیل شد به یأس،از نشانه‌های کافر میشه. گاهی اوقات مرز اینا باریک می‌شه و کسی که مأیوس هست فکر می‌کنه خائفه و یا کسی که خائفه فکر می‌کنه مایوسه. من باید خوف داشته باشم از خودم ، از عذاب الهی و.. ولی مأیوس نباید باشم و باید در دل خوف این باشه که اگر نیت خالصم رو نشون بدم به خدا، خدا من رو رها نمی‌کنه +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه چهل و چهارم-
-صفحه چهل و چهارم- مشلول قصه انسانی هست که شل شده. امام حسین علیه السلام تعریف می‌کنند: یک شب خیلی تاریک بود .همراه پدرم امیرالمومنین علیه السلام رفته بودیم مسجدالحرام و من در حال طواف بودم. مسجد خلوت شده بود . یه عده از زائران خوابیده بودند.ذصدای کسی به گوشم رسید که معلوم بود با یه دل پر از درد، یه صدای خیلی حزن آلود و ناله غمگین، اینجوری می‌گفت: ای خدایی که دعای گرفتارها را تو تاریکیا می‌شنوی. ای خدایی که گرفتارا و بلا رو از بین می‌بری .بیماری‌ها رو از بین می‌بری. خدایا مهمونات در خونت جمع شدن. یه عده‌ایشون خوابن یه عده‌اشون بیدارن و دارن به درگاه تو دعا می‌کنند اما چشم‌های تو بیداره، تو نخوابیدی. از تو می‌خوام به جود خودت از جرم من بگذری و من رو ببخشی. ای پروردگاری که مخلوقات به طرف خونش رو میارن. اگر عفو تو، بخششت ، مغفرتت شامل حال گناهکارانشه، اونایی که توی گناه زیاده روی کردن، پس کی باید به گناهکارای تو یه نعمتی بده ؟جود بکنه؟ رحمتش رو ارزانی بکنه؟ +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه چهل و پنجم-
-صفحه چهل و پنجم- امیرالمومنین علیه السلام وقتی این صدا رو شنیدن فرمودند: صدای این گناهکاری که داره در خونه خدا استغاثه می‌کنه رو شنیدی؟ - بله شنیدم . پدرم فرمودند : برو ببین برو بین جمعیت نگاه کن. شاید ببینیش . خیلی هوا تاریک بود. یه عده‌ای هم خوابیده بودن توی مسجدالحرام .رفتم دنبال صاحب صدا گشتم ببینم این کیه. وقتی بین رکن و مقام رسیدم دیدم یه کسی ایستاده .با دقت که نگاه کردم فهمیدم این همون صاحب صداست . گفتم: سلام ای بنده‌ای که به گناه خودت اقرار می‌کنی و از خدا طلب بخشش و عفو می‌کنی و بهش پناه آوردی. به خاطر خدا پاسخ پسرعموی پیامبر را بده که خدا تو رو به نزد خودش فرا می‌خونه. اون شخص داشت نماز می‌خوند. صدای من رو که شنید خیلی زود نمازش رو تموم کرد . سلام نمازش رو داد. با دستش به من اشاره کرد که من جلو بیفتم و اون پشت سر من . بردمش پیش امیرالمومنین علیه السلام +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه چهل و ششم-
. سؤالات متداول و شیوه ثبت نام در دورهٔ (اینجا) ببینید. ‌ 🌹تا دیر نشده تصمیمت رو بگیر🌹 📋 فایل معرفی دوره اول عضو شوید👇👇👇 .
📣 جلسۀ برخط افتتاحیهٔ دورۀ «قصۀ من و خدا (سطح یک)»-دور ششم 👤 با تدریس: حجت الاسلام ⏳زمان: پنجشنبه ۲۶ بهمن، ساعت ۱۶ 🌀 بنا به تصمیم گرفته شده، شرکت عموم افراد در جلسهٔ افتتاحیه آزاد است؛ عزیزانی که می‌خواهند اطلاعات بیشتری راجع به محتوای دوره کسب کنند و بعد برای ثبت نام تصمیم بگیرند، حتما در افتتاحیه شرکت کنند. 🌐 لینک جلسه: https://ktft.ir/live ‼️ثبت نام تا ساعت ۲۴ فردا شب ادامه خواهد داشت. 👈 دوستانتون را به افتتاحیه دعوت کنید... http://eitaa.com/tarbiatkadeh
-صفحه چهل و ششم- به پدرم عرض کردم این شخص همون صاحب صدا هست. امیرالمؤمنین علیه السلام یه نگاهی به اون انداخت . یک جوانخوش رو با لباس تمیز. فرمودند: اهل کجا هستی؟ گفت از فلان قبیله ام. حضرت: برای چی داری گریه میکنی؟ برای چی داری استغفار میکنی؟ جوان گفت : حال من حال کسی است که آق شده. زندگیش دچار تنگنا شده. مصیبت ها محاصره اش کردند. غرق غم و غصه شده. به شک و تردید افتاده و دعاشم دیگه مستجاب نمیشه. حضرت: چرا اینطوری شده؟ گفت: من تو زندگی کارم خوش گذرونی بود. حتی تو ماه رجب و شعبان گناه و معصیت رو ترک نمیکردم. وقتی هم که گناه میکردم انگار ن انگار خدایی هست اما یک پدر داشتم رفیقم بود، دلسوزم بود. هی منو نهی از منکر میکرد. از کیفر آتیش جهنم می ترسوند. می‌گفت تا کی شب ها و روز ها و ماه ها و سال ها فرشته ها از کرده های زشت تو ناله سر بدن. وقتی پدرم منو موعظه میکرد خیلی از دستش عصبانی شدم. اونو از خودم دور می کردم. وقتایی که خیلی نصیحتم میکرد دیگه حسابی عصبانی می شدم و حمله میکردم بهش و کتکش می زدم. یه روزی از پدرم خواستم که پولایی که یه جا مخفی کرده بود رو بردارم و باز تو همون راه گناه خرجش کنم اما پدرم جلوم رو گرفت.. +برگرفته شده از سخنان استاد عباسی ولدی -صفحه چهل و هفتم-
•••| بسم‌الله الرحمن الرحیم |••• انشاءالله با مدد الهی نظمی به پست های کانال مهجه خواهیم داد.. 🌱شنبه ها: معرفی شهید با هشتگ 🌱یکشنبه ها: نگاهی بر تفسیر دعای ابوحمزه با هشتگ 🌱دوشنبه ها: نگاهی بر سیر زندگی خانم فاطمه زهرا سلام الله با هشتگ 🌱سه شنبه ها: پاسخ به سوالات شرعی، دینی، اعتقادی با ذکر منبع با هشتگ 🌱چهارشنبه ها: برشی از سخنرانی های رهبر معظم انقلاب با هشتک 🌱پنجشنبه ها: ارسال سخنان استاد ولدی در دوره قصه من و خدا به طور متوالی( از قسمت اول در دسترس شما عزیزان خواهد بود) با هشتک 🌱جمعه ها: متفرقه باشد که لبخندی در چهره آقایمان بیاوریم..