خاطره اى از شهید محمدرضا عسگری ؛ می ترسم محبت پدر و فرزندی کار دستم بدهد
📌چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: "هان، آقا مهدی خبری رسیده؟" چشم هایش برق زد.
🔸گفت: "خبر که .... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه را ببینم. با عجله گفتم: "خب بده، ببینم". گفت: "خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم.
🔹قیافه ام را که دید، گفت: "راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟ گفتم: "خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم".
#شهید_محمدرضا_عسگری
#شهدای_ایران
"شهید محسن حسین نیا"
@Mohsen_HosseinNia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی تو ای صاحب زمان
بی قرارم هر زمان
#امام_زمان ❤️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
"شهید محسن حسین نیا"
@Mohsen_HosseinNia
•
بهگدائيسرکويتوعادتکردم
اینگدائيشرفوعزتوعنوانمناست!☘️
#اباعبدالله
#حرف_حساب..
زشت است آدم جلوی امامش
کم بیاورد و بگوید ازم
بر نمیآید!
آن وقت امام زمان نمیگوید این
همه سال، صبح تا شب داشتی
دعای فرج میخواندی،
بهتر نبود کار هم یاد میگرفتی
که وقتی آمدم، عصای دستم باشی؟!
- شهید صادق عدالت اکبری