_♡_【•🪴•】_♡_
"سرت رفت و سرافرازی خریدند
به خونت، عزت و نازی خریدند
تو رفتی، لیک نامت جاودان شد
دلیران، رزم را سازی خریدند
#داداش_محسن
#شهیدانه
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
🪴مستند روزگار احمد
زمان:پنجشنبه ۴ اردیبهشت
ساعت:19:00
شبکه: افق
#حاج_احمد_کاظمی
#داداش_محسن
#مستند
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
"🪴"
رفته بودیم پارک. تا نشستیم،زن و مردی هم آمدند وسایل شان را کنار ما بساط کردند و نشستند.
وضعیت حجاب آن زن اصلا مناسب نبود. محسن هم نسبت به این مورد خیلی حساسیت داشت.
میدیدم که عذاب می کشد. دست فروشی آمد سراغ ما که پلاستیک فریزر می فروخت. محسن به او گفت:این پلاستیکا رو بده به این خانم تا حجابش رو درست کنه. دست فروش آمد سراغ من .
دوباره محسن به او گفت: مگه نشنیدی؟؟ گفتم ببر بده به این آقا تا به خانمش بگه حجابش رو درست کنه.
خانمش زد به او که: تو چه کار داری؟؟ می خوای شر درست کنی؟
اما با همین حرف محسن،زن روسری اش را جلو کشید و لحظاتی بعد ،هر دو بلند شدند و از آنجا رفتند.
🎬به روایت دوستان،صادقیان
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#روایت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
🔰یادداشت شماره⁶ به نام حق... گاهی اوقات قبل از اینکه از بین حرفای طرف مقابلت برداشت سلیقه ای بکنی ،
🔰يادداشت شماره⁷
بسم الله النور🌿❤️
خدایا،دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم...
الهی،آمده ام؛ رو سیاه و پرگناه، بی پناه...😓
چند روزی به عرفه ات مانده است و من مشتاق کسب معرفت...😇
خدایا از امروز عهد می بندم روز به روز بهتر از قبل بشوم به امید اینکه در عرفه ات معرفتم دهی و در [عید]قربان جواز قربانی شدن در راهت...🕊
و خدایا اگه تو نخواهی،نمی توانم...
تضِّلُ مَن تَشاءُ مَن تَشاءُ و تَهدی مَن تَشاء...🍂
الهی دستم بگیر...🙏
که ای نادم، دلت آنگه شود صاف
که برعهدش بماند اربعینی...💔
با کمک از شعر حافظ:📚
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی ...🍃
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#يادداشت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
"🪴" رفته بودیم پارک. تا نشستیم،زن و مردی هم آمدند وسایل شان را کنار ما بساط کردند و نشستند. وضعیت ح
"🪴"
پشتکاری که محسن داشت،فوقالعاده بود.
اگر نیت می کرد کاری را انجام بدهد،تا ته قصه را در نمی آورد، ول کن نبود.
نمونه های زیادی از پشتکار محسن و به نتیجه رسیدنش وجود دارد.
یکی همین ازدواجش؛همه به او گفتیم احساسی تصمیم نگیر، اما او کار خودش را کرد.
بحث ورودش به سپاه؛ پدر محسن درآمد تا وارد سپاه شد.
انواع و اقسام گیرها را به او دادند،اما او پا پس نکشید.
آن قدر این و آن را دید و پی گیری کرد تا بالاخره موفق شد خودش را در سپاه جا بزند. محسن شهادت را هم با همین پشتکارش از خدا گرفت
🎬به روایت دوستان؛جهانگیری
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#روایت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
"🪴" پشتکاری که محسن داشت،فوقالعاده بود. اگر نیت می کرد کاری را انجام بدهد،تا ته قصه را در نمی آورد
"🪴"
محسن شب های جمعه در مؤسسه زیارت عاشورا می خواند.🙏
من هم دوست داشتم بخوانم.یکبار به او گفتم،
گفت:نه، نمیشه. من نیت دارم🕊
گفتم : چه نیتی؟؟🤔
گفت:می خوام شهید بشم😇
گفتم :حالا کو تا تو شهید بشی!🌱
گفت:خیالت راحت، زود شهید می شوم.😢
🎬به روایت دوستان؛ناصحی
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#روایت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
🔰يادداشت شماره⁷ بسم الله النور🌿❤️ خدایا،دوباره آمده ام تا دوباره در بزنم... الهی،آمده ام؛ رو سیاه و
🔰یادداشت شماره⁸
بسم الله النُّورِ النُّور...❤️🌿
خدایا، دیروز از فضل و کرمت و از لطف و رحمتت رزق اشک و مناجاتم دادی؛خلوتی حاصل شد... شکرت.🙏
اما امروز،صبحت را از دست دادم... بد کردم، خطا کردم.🥺
خدایا اگر تو مدد نرسانی،ناتوانم.
من به خودی خود و به تنهایی هیچم...😔
خدایا می دانم و خوب می دانم...
و تو از من هم به من آگاهتری،...
از گذشته ام،پرونده ام، حال خرابم...😢
خدایا،اعتراف می کنم تا همین که بر آستانت نشسته ام، بد کرده ام...😓
اما امید به رحمت توست که اینچنین جرأتم می بخشد که هر بار بعد از خطایی صدایت کنم و بر آستانت دست بلند می کنم و الهی العفو...😓🤲
خدایا اگر نبود آیات قرآنت که:
وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ
(جزء ⁹،آیه ¹⁵³،اعراف)
اینقدر امید به غفرانت پیدا نمی کردم...
الهی،بد کرده ام،پشیمانم،توبه ام را بپذیر...🙏🥺
خدایا من نیت کرده ام با کمک شما بهترین شوم...😇
الهی، جز تو که را دارم که همه کارم را به او واگذار کنم و امید به رحمتش داشته باشم .😢
الهی أَنْتَ وَلِيُّنَا فَٱغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ...
خدایا از گذشته ام بگذر...😞
الهی؛ وَ اکْتُبْ لَنَا فِی هَٰذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ...❤️
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#یادداشت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
"🪴" محسن شب های جمعه در مؤسسه زیارت عاشورا می خواند.🙏 من هم دوست داشتم بخوانم.یکبار به او گفتم، گف
"🪴"
من و محسن با هم داداش صیغه ای بودیم.
یکبار محسن گفت:دوست دارم قیافه م شبیه قیافه ی حاج احمد بشه
منظورش شهید کاظمی بود
اولین کاری که کردیم این بود که با هم عهد بستیم از این به بعد، ریش و سبیل هایمان را نزنیم، شلوار پارچه ای بپوشیم، پیراهن مان را هم روی شلوار بیاندازیم.
اوایل کمی سخت بود،
اما بعد از مدتی تیپ ما کاملا تغییر کرد
🎬به روایت دوستان؛همتی ها
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#روایت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
"🪴" من و محسن با هم داداش صیغه ای بودیم. یکبار محسن گفت:دوست دارم قیافه م شبیه قیافه ی حاج احمد بشه
"🪴"
محسن از همان اول بچه ی اذیت کنی نبود، چه زمانی که باردار بودم ،چه بعد از به دنیا آمدنش.
وقتی سر او باردار بودم، چند بار قرآن را ختم کردم.
از بچه گی علاقهی زیادی به امام حسين(صلوات الله علیه)داشت.
همه مجالس مذهبی،او را با خود می بردم. هفت ساله بود که زیارت عاشورا را یاد گرفت و از حفظ می خواند.
قبل از اینکه به سن تکلیف برسد،بدون این که نا چیزی بگوییم،صبح ها از خواب بلند می شد و نمازش را می خواند،روزه هم می گرفت.
ماه رمضان که می شد از قصد برای سحری صدایش نمی کردم تا روزه نگیرد؛اما بدون سحری روزه می گرفت و همین، مجبورم می کرد که سحر بیدارش کنم.
بزرگتر که شد ، خیلی روزه می گرفت.
🎬به روایت پدر و مادر؛مادر
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#روایت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
"🪴" محسن از همان اول بچه ی اذیت کنی نبود، چه زمانی که باردار بودم ،چه بعد از به دنیا آمدنش. وقتی سر
"🪴"
بعد از ازدواج، خیلی زود بچه دار شدیم.
خدا به ما پنج فرزند داد؛دو پسر و سه دختر.
محسن،فرزند سوم و پسر دوم ما است که در بیست و یکم تیر ¹³⁷⁰وقتی بیست و پنج سالم بود، سر اذان ظهر به دنیا آمد.
اسم او را خودم انتخاب کردم و به یاد محسن، فرزند حضرت زهرا(صلوات الله علیها)، محسن گذاشتم.
🎬به روایت پدر و مادر
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#روایت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
"🪴" بعد از ازدواج، خیلی زود بچه دار شدیم. خدا به ما پنج فرزند داد؛دو پسر و سه دختر. محسن،فرزند سوم
"🪴"
یک شب خواب شهید موسی جمشیدیان که از دوستان محسن بود را دیدم.
او با لباس احرام از داخل تابوت بلند شد و به من گفت :چت شده؟ چرا آنقد ناراحتی ؟
گفتم:محسن خیلی بی قراری می کنه. می خواد بره. می خواد شهید بشه.
لبخندی زد و گفت:بهش بگو آنقد عجله نکنه. وقتش خواهد رسید.میره،خوبم میره.
همان موقع از خواب پریدم. تمام بدنم می لرزید.محسن هم بیدار شد.
به او گفتم:محسن! خواب موسی رو دیدم.دیگه بی قراری نکن.
موسی بشارت شهادتت رو داد.
لحظاتی مات و مبهوت فقط نگاهم می کرد و بعد،اشک از گوشه چشمانش جاری شد.
🎬به روایت همسر
📚برگرفته از کتاب زیر تیغ
#داداش_محسن
#مدافع_حرم
#روایت
کـانـالرسمےشھیـدمحسنحججی🥀
♡j๑ïท🌱↷
『 @Mohsendelha1370 』