eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم_المحسن: @Bisimchi_hojaji #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
از زبان‌ مادرهمسرشهید🦋 آخرین لحظه خداحافظی آقا محسن با همسر و فرزند 💔 ساعت 10/30شب منزل پدر خانم بود . گفت : مامان بیا چند تا عکس وفیلم از ما بگیر😔 خیلی سخت بود لحظه وداع لحظه ای که میدانستی دیگر بر نمیگردد.😭 چرا که خواب دیده بودم که اسمش تو لیست شهدای مدافع حرم بود😢 عکس وفیلم گرفتم رفتیم ترمینال تا سوار بر اتوبوس شود لحظه خداحافظی عطری اوردم 🌹بهش گفتم : محسن جان میخوام بهت عطر بزنم ، رفتی حرم حضرت زینب بیادم باشی . 😍 نمیدانم چی شد زیر گلویش را پر از عطر کردم وچند بوسه بر گلویش زدم 😘 برگشت به مادرش گفت مامان عطر شهادت بهم زد . 🥀 شبی ✨ که عکس سر بریده اش را دیدم " یادم امد به عطر زیر گلویش شاید نشانه ای بود که دیگر این سر برنمیگردد و دیگر گلویی نیست تا بوسه ای برآن بزنم . 😔 محسن برایم داماد نبود ، پسرم بود . محسن آمد... خبر بازگشت پیڪرش روز عرفہ رسید و خودش هم دهہ اول محرم. عجب محرمے بود اون سال... پرچم حسین را ڪہ روے سرمان ڪشیدند، آرام شدیم. خداحافظے با آن عظمت سلامے دوبارہ میخواهد. محسن جان من آمدہ ام تا سلام بدهم. سلام بر تو و سلام بر اربابت✋. گفتے میروے، اما میخواهے براے امام زمان هم شهید بشوے. مومن سر قولت باش😔، منتظرم بیایے و دوبارہ شهید بشوے🕊. اللهم عجل لولیڪ الفرج
3.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها من شده ام محرم و تو شده ایی روضه مجسم حتما باید بخوانمت... سایه سنگین رفتنت؛ مثل یک ماه گرفتگی نماز آیات دارد... شبهای بی قراری؛ جولان ماه در دریای مواج را می ماند؛ که غریق نجات می طلبد. اخلاص مخلصانه ات هیچ سوالی را بی پاسخ نگذاشته است. عین جوابی بی هیچ شبهه انقلابی بودنت مانند آفتاب اظهر من الشمس راهنمای هر گم کرده راه است.. امروز شقایق خاطره هایت از خاک دل هر کسی که می روید دلش هنوز هم داغ است. تقارن سالروز شهادتت با شام غریبان .. حرف ها دارد با دل های بیقرار...
🌷🏴 💔 💠مجروحیت وتحمل درد دفعه دوم که اومده بود سوریه یه خورد تو دستش. همه طبق معمول تو این فکر بودن که الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یه ماشین برمی گرده عقب که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره ولی دیدیم خیلی و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد رو توی چهره اش نشون بده رفت یه گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن ترکش با ناخنگیر! می گفت: نمی تونم برم عقب کار رو زمینه؛ بعدشم دستشو کرد و پاشد . چون فرمانده بود تمام تلاششو می کرد که حتی یه ذره هم احساس درد و ضعف تو چهره اش معلوم نباشه و روحیه بقیه نشه. 🌷
🌸 🥀 ✨اعزام به سوریه از زبان همسر شهید✨ دفعه اولی که میخواست اعزام شود ،من باردار بودم . محسن آمد و با خوشحالی گفت که بالاخره با کلی خواهش ، اسم من در آمده و با اعزامم موافقت شده،میخواهم بروم سوریه اما تو به کسی نگو بارداری که مخالفت نکنند. من هم همین کار را کردم و محسن چند.......» ولادت :۱۳۷۰/۴/۲۱ شهادت:۱۳۹۶/۵/۱۸ 🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
🌸 🥀 ✨اعزام به سوریه از زبان همسر شهید✨ دفعه اولی که میخواست اعزام شود ،من باردار بودم . محسن آمد و با خوشحالی گفت که بالاخره با کلی خواهش ، اسم من در آمده و با اعزامم موافقت شده،میخواهم بروم سوریه اما تو به کسی نگو بارداری که مخالفت نکنند. من هم همین کار را کردم و محسن چند.......» ولادت :۱۳۷۰/۴/۲۱ شهادت:۱۳۹۶/۵/۱۸
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
ــــ
عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم برای آن شب تعبیر(لیلة الفتوح) را به کار برد.🍃 وقتی از خط برگشتیم بچه های نیشابور روی دست گرفتندمان. میان این خوشحالی و بالاپریدن ها محسن گوشه ای ایستاده بود و تسبیح می چرخاند📿 صداش زدم: مرد حسابی! همه با دمشون گردو می شکنن تو چرا هیچ حسی نداری⁉️ بی تفاوت گفت: من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه ی این ها کار خدا بود؛ من دارم شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه🌹 🔹روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی کرد. می گفت من به خاطر پول نیامده ام اینجا☝️ گفتم، اولا این هدیه‌ست؛ ثانیا مگه چقدره؟! پیشنهاد دادم مقداری اش را بیندازد داخل ضریح حضرت زینب(س) و با بقیه اش هم برای همسرش سوغات بخرد. 🔸به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) از بازار زیاد خرید نکرد. پرسیدم: مگه قرار نشد با اون هدیه سوغات بخری؟! -رفت همون جایی که باید می رفت! -یعنی همه رو انداختی تو ضریح؟
شیعه اکنون غرق در تاب و تب است نام زینـــب رهگشای مکتب است آن نوایی که روی هــر لب است کلنا عباســــــــــــک یا زینـــــب است . . .
شیعه اکنون غرق در تاب و تب است نام زینـــب رهگشای مکتب است آن نوایی که روی هــر لب است کلنا عباســــــــــــک یا زینـــــب است . . .
زندگی‌به‌من‌آموخت‌دوستی با‌کسانی‌که دوسشان‌دارم‌از‌همه‌چیز‌باارزش‌تر‌است...(:♥︎
کاش میشد تا خدا پرواز کرد.. پای دل از بند دنیا باز کرد.. کاش میشد از تعلق شد رها بال زد همچون کبوتر در هوا . . . 🌹 کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
💫عـــــشـــــق لبخند نجیبی ست ڪـہ روے لب توست، خنـــــده ات علت آغاز غـــــزل خوانے ھـاسـت 🌻روزتون مزین به لبخند شهدا🌻 کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
در ماجـرای فتنه ‌ی ۸۸ . . . معمولاً به ما آماده‌باش می‌دادند. بنابراین چند تا از بچه‌ها برای اینکه بتوانند در مراسم تاسوعا ، عاشورا شرکت کنند گوشی‌شان را خاموش کرده بودند تا آماده‌باش شامل آنها نشود. منتهـا مرتضــی گوش به زنگ بود و به محض اعلام آماده‌باش به مصاف فتنـه‌گــران رفت. من آن روز همراهـش بودم به نظرم در خیابان شادمـان بود ؛ که در یک موقعیت خاص ، عده‌ی زیادی از فتنـــه‌گران مرتضــی را محاصره ڪردند و او را از ناحیه گردن و دست به شدت مضروب کردند طوریکه او را به بیمـارستان رساندیم. مرتضـی تنها از ولایتمداری دم نزد ؛ و به امر ولایت وارد میدان عمل شد مزد این اخلاص و عملگرایی چیـزی جز " شهــادت " نبـود ... راوی : مهدی بهارلو (دوست‌شهید) •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•