#رمان_بدون_تو_هرگز
#پارت_شصت_و_نهم
زنده شون کن
پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید ...
ساڪت ڪه شد ... چند لحظه صبر ڪردم ...
- احساس قابل دیدن نیست ... درڪ ڪردنی و حس ڪردنیه...
حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه ڪنید ...
احساس فقط نتیجه یه سرے فعل و انفعالات هورمونیه ...
غیر از اینه؟ ... شما ڪه فقط به منطق اعتقاد دارید ... چطور دم از احساس می زنید؟ ...
- اینها بهانه است دڪتر حسینی ...
بهانه اے ڪه باهاش ... فقط از خرافات تون دفاع می ڪنید ...
ڪمی صدام رو بلند ڪردم ...
- نه دکتر دایسون ... اگر خرافات بود ...
عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی ڪرد ...
نزدیک به 2000 سال از میلاد مسیح می گذره ...
شما می تونید ڪسی رو زنده کنید؟ ...
یا از مرگ انسانی جلوگیری ڪنید؟ ...
تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟ ...
اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو ڪه مردن ... زنده نمی ڪنید؟ ...
اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون ... زنده شون کنید ...
سڪوت مطلقی بین ما حاڪم شد ...
نگاهش جور خاصی بود...
حتی نمی تونستم حدس بزنم توے فکرش چی می گذره...
آرامشم رو حفظ ڪردم و ادامه دادم ...
- شما از من می خواید احساسی رو ڪه شما حس می ڪنید ...
من ببینم ... محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درڪ ڪرد و دید ...
از من انتظار دارید ... احساس شما رو از روے نشانه ها ببینم ...
اما چشمم رو روے رفتار و نشانه هاے خدا ببندم ...
شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز ڪوچڪ رها می کردید؟ ...
با ناراحتی و عصبانیت توے صورتم نگاه ڪرد ...
- زنده شدن مرده ها توسط مسیح ...
یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط ڪلیسا ...
بیشتر نیست ... همون طور ڪه احساس من نسبت به شما ڪوچیڪ نبود ...
چند لحظه مڪث ڪرد ...
- چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم ...
حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می ڪنید؟ ...
اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده ڪنه ...
#ادامه_دارد...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@Mohsendelha1370
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄