eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#رمان_بدون_تو_هرگز #پارت_دهم دستپخت معرکه چند لحظه مکث کرد ... زل زد توے چشم هام ... واسه این ن
فرزند کوچک من هر روز که مے گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقم اسب سرکش بود ... و علے با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو مے کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادے، همیشه توے ناز و نعمت بودم ... مے ترسیدم ازش چیزے بخوام ... علے یه طلبه ساده بود ... مے ترسیدم ازش چیزے بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزے بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمے گذاشت ... مطمئن بودم هر کارے برام مے کنه یا چیزے برام مے خره ... تمام توانش همین قدره ... علے الخصوص زمانے که فهمید باردارم ... اونقدر خوشحال شده بود که اشک توے چشم هاش جمع شد ... دیگه نمے گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش حرص پدرم رو در مے آورد ... مدام سرش غر مے زد که تو دارے این رو لوسش مے کنے ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدے سوارت میشه ... اما علے گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو مے کردم که وقتے برمے گرده ... با اون خستگے، نخواد کارهاے خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدے، حتے پدرم، چیزے نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ... 9 ماه گذشت ... 9 ماهی که براے من، تمامش شادے بود ... اما با شادے تموم نشد ... وقتی علے خونه نبود، بچه به دنیا اومد ... مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادے خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم وقتے فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانے هم می خواے؟ ... و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پاے تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمے با چشم هاے پر اشک بهم نگاه مے کرد ... نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سیدعلے حسینے ...