eitaa logo
مُ‌کـافـاتـــ♤
946 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
‹بسم‌رب‌محبوب‌ِرب› ناگفته های یک مجنون. . ! شور مبارزه هنوز میان سنگرهاست چه میدان خاکی باشد،چه رسانه‌ای🪖🤞 دهه هشتادی؛) Tabriz📍 با ذکر صلوات همسایمون https://eitaa.com/MHD_NEVESHT ناشناسمون📬: https://daigo.ir/secret/9784941599
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا ! نوبت اجلمان که رسید . . حسینت را بفرست ؛ و به فرشته‌ی مرگ بگو که ما یک عمر صبر کرده‌ایم تا جانمان را فقط به دستِ حسین علیه‌السلام بسپاریم:))) •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110 ‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
العجل مولا، العجل . •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110 ‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
امتحان‌عاشقان‌دوری‌ست‌اما‌قلبِ‌من طاقت‌دوری‌ندارد،امتحانش‌کرده‌ام..!❤️‍🩹 -صلی‌‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله- •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110 ‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست تو بزار رو صفحه هرجا که واستاد اون نامه امام حسین به تو هست🙂 •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110 ‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
-در قیامت فقط نامِ علی را میبرم ... •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیاهی زلفت لیلهٔ الرغائب¹³³ ♥️ •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110
-تویی‌که‌مایهٔ‌تسکین‌واضطراب‌منی‌ننه‌ام‌البنین ... •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آی‌اباالفضل¹³³♥️ •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110
هدایت شده از عشاق اَبیٰ عـبداللّٰه🇮🇶
https://daigo.ir/secret/5413660626 سلام سلام کیا بیدارن؟! کویر؟ نه دیگ لطفاً 🥲🌿
سلام . به ادمبن تبادلات فعال نیازمندیم . . . هر کسی مایل به همکاری بود پی وی پیام بده ؛ @MANI_315 •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110
👇🏽🖤 اعمال روز اربعین - غسل و دورکعت نماز روز اربعین -خواندن زیارت اربعین -قرائت دعای چهل و سوم صحیفه سجادیه -خواندن زیارت عاشورا -صد مرتبه ذکر الله اکبر -صد مرتبه ذکر لا اله الا الله -صد مرتبه ذکر صلوات -زیارت امام حسین (ع) -زیارت وداع اربعین •┈┈••••✾•📜🤎•✾•••┈┈• _ ابوتــــــ¹¹⁰ــراب‹؏›🇵🇸 . 𝐉𝐨𝐢𝐧‌✿❁↷ https://eitaa.com/abutorabb_110
مُ‌کـافـاتـــ♤
مجنونِ‌او❤️‍🩹🫵🏻 #قسمت2 اَهههه هنوز نرسیده اعصابم رو داغون کرد هووف نزدیک یک پارک توقف کرده بودیم و
مجنونِ‌او❤️‍🩹🫵🏻 از شدت نور زیاد چشامو باز کردم و دیدم به به صبح شده ولی همه خواب بودن رفتم پایین دیدم همههه غرق خوابن بله دیگه وقتی تا نصف شب بیدار باشین همینه دیگه کنجکاو به ساعت نگاه کردم دیدم هنوز ساعت ۷ صبحهه اول به خودم بد و بیراه گفتم که جلوی پنجره خوابیدم بعد به آفتاب گرامی هیچی دیگه الان که بیدار شدم‌هم خوابم نمیبره که ناچار رفتم رو تراس و به به واقعااا اینجا عشق میکنی با این ویو دقیقا رو به دریا 😍 سریع دنبال گوشیم گشتم مشغول عکس گرفتن از دریا شدم که متوجه شدم یکی پشتمه با تعجب برگشتم عقب که دیدم ارسلانه(پسر‌عمه‌بنده) سلامی کردم که خیلی معمولی جواب داد و اومد چسبید به نرده ها و به دریا خیره شد ارسلان تنها پسر مذهبی فامیله و کلا سر به زیره کاری به ما نداره برعکس پسرای دیگه کاش همشون اینطوری میبودن واقعا خواستم خوشحال بشم که یکی دیگه هم صبح زود بیدار شده ولی با دیدن ارسلان آرزو کردم کاش یکی از دخترا بیدار می‌شد بی توجه بهش به کارم ادامه دادم که متوجه شدم چیزی گف ولی اونقدر یواش گف که نشنیدم پرسیدم چیزی گفتین ؟! ارسلان:ها؟ نه هیچی به کارتون ادامه بدین فقط اینکه گناه داره دریای طفلک با دوربینتون خوردینش پوکر نگاهش کردم و ریز خنده ای کردم و ترجیح دادم برم یه چیزی بخورم مشغول خوردن صبحانه بودم که یهو همشون بیدار شدن و اومدن پایین ارسلانم از تراس اومد داخل به همه سلام کردم و پیشنهاد دادم بریم لب ساحل بعضیا مخالفت کردن و خواستن که بریم خرید به همین دلیل دو دسته شدیم یه تعداد رفتیم ساحل و یه تعداد رفتن خرید تا چشمم به صدف ها خورد گل از گلم شکفت و مثل بچه ها شروع کردم با ذوووق به جمع کردم صدف ها همه بهم می‌خندیدن و بعضیاشونم به طبع از من همین کار رو انجام دادن خلاصه که خیلی داشت خوش می‌گذشت تا اینکه میلاد زد حالمو خراب کرد حسااابی هم خراب کرد میلاد: خب آخه ببین چادرت همینطور روی زمین کشیده میشه نشستی چیه این چادر درش بیار بندازش تو دریا من راحت شم خواستم چیزی بگم که ارسلان پرید بهش و گف ارسلان: به توچه مگه دست و پای تورو تنگ کرده نگاه نکن تا اذیت نشی بعدم نزدیک شد بهش و طوری که بقیه نفهمن (ولی من فهمیدم 😁)گف دفعه اخرتم باشه به پر و پای نورا میچرخی ها وگرنه بد میبینی یا خدایی زیر لب گفتم و ازشون دور شدم نویسنده:سین.میم کپی فقط با ذکر نام نویسنده مجاز است🌱