مُکـافـاتـــ♤
#روز_اول_مدرسه فاطمه جان دخترکم عروسکم عسلکم.... نمیخوای بیدار بشی مامان بده روز اولی دیر برسی ها د
#روز_اول_مدرسه
همش واسه من درد آور بود...
نمی تونستم ببینیم.....
بغض کرده بودم....
دلم حسابی گرفته بود....
احساس خواری می کردم....
احساس شرمساری.....
احساس حقارت.....
احساس بی کسی.....
دلم می خواست از همه گله کنم
دلم می خواست به هم اخم کنم
دلم می خواست فریاد بزنم
دلم می خواست بلند گریه کنم
و بگم........
#بابایی_کجایی_دورت_بگردم
#بابایی_کجایی_دورت_بگردم
بالاخره وارد کلاس شدم....
مامانم بوسیدم و رفت....
معلم وارد کلاس شد...
سلام....
صبح بخیر...
همگی خوش اومدین....
بچه ها می خوایم
با هم بیشتر آشنا بشیم
از همین جلو....
یکی یکی خودتونو معرفی کنین
شروع کردن....
نفر اول : مرجان فلاح
نام پدر: ابراهیم
شغل پدرتونم بگین یادداشت کنم....
وااااااااااااای....استرس کل وجودمو گرفت....
این چه سؤالی بود آخه....
عاقبت نوبت من شد.....
اسمت چیه ؟ فاطمه
فامیلیت؟إإإإ الان میگم!!!این
هنگ کرده بودم....
زبونم قفل شده بود.....
معلم فامیلیم رو از رو دفترش خوند...
آب شدم از خجالت.....
اسم بابات چیه ؟ تندی گفتم علی
وااااااااااااای خداااااجون شغلش رو چی بگم.....
الانه که بپرسه......
خب فاطمه خانوم بابات چیکارس؟!
سرم رو انداختم پایین.....
اشکام سرازیر شد
خانوم اجازه.......
خانوم اجازه......
خانوم اجازه.....
بابای من شغلش.....
دوست داشتم بگم بابام با خدا معامله کرده......
خانوم اجازه من که....
آخه.....
چیزه.....
خااااانوووووم.....بخدا....من یتیمم....
بابا نداااااارم.....
خااااااانووووم اجازه.....
شغل باباااااااای من باهمه ی شغلها فرق میکنه بخدا....
خااااااانووووم....اجازه....خانوم....
شغلِ بابای من #شهادته....#شهادت
خااااااانووووم.....اجازه......خانوم...
بابای من #شلمچه جاموووووونده....
خاااانوم دست رو دلم نذار.....
که من یه سنگ قبرم از بابام ندااااارم.....
آخه بابای من یه #شهید_گمنامه
و دیگه گریه امانم نداد ....🥺💔
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
در مـحضـر شہـــ🩸ــدا🕊
چَـشمهـٰاییڪشـھید
حَتـۍازپشـتِقآبِشـیشِـھای؛
خیـرهخـیرهدنبـٰآلِتـوسـت
ڪھبـھگنـٰآهآلـودهنشوۍ... (:
بـھچَـشمهآیـشآنقَسـم،
تورامۍبینـند .. !!
آیا شما به بچهای که تکلیف ندارد،
اجازه میدهید سیگار بکشد؟
میگویید: نه! عادت میکند و بزرگ که شد،
سیگاری میشود.
پس معلوم میشود که در همان دوره هم ممنوعیتهایی وجود دارد.
⁉️ اجازه میدهید هروئین بکشد؟
بعضیها بچههایشان را با یک پیراهن رکابی بیرون میآورند.
وقتی هم که به آنها تذکر میدهی، میگویند:
هنوز مکلف نشده!
آقا!
آیا اگر به برهنه بودن عادت کرد،
بعد از اینکه مکلّف شد،
حیا یکدفعه وارد وجودش میشود؟
نه! انسان همانطور که شهوت دارد،
ضدشهوت هم دارد؛
شهوت را با حیا مهار میکنند.
هر صفتی یک مکمل و یک نگهبان دارد؛
اما ما چون نمیفهمیم،
اهمیت نمیدهیم.
بیایمانی از همین سهلانگاریها شروع میشود؛
از همین اهمیت ندادنها آغاز میشود
ایمان هم از همین اهتمامها شروع میشود.
#حجاب
#تلنگر
#ڪلام_شهید
دنیـا همیـن است؛ تا آدم عـاشـقِ دنیـاست و بـہ ایـن دنیـا چسبیده، حـال و روزش همیـن است. امـا اگـر انسـان سـرش را بـہ سمـتِ آسمـان بـالا بیـاورد و ڪارهـایش را بـراۍ رضـاۍ خـدا انجـام دهـد، مطمئن بـاش زنـدگۍاش عـوض مۍشـود و تـازه معنۍ زندگی ڪردن را میفهمد
#قهرمان_من
#برادر_شهیدم
#رفیق_آسمانی_من
#شهید_ابراهیم_هادی
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خوب به حرفهای
سردار حاجیزاده گوش بدین...
#امنیت
انتشار حداکثری با شما ✅
گفتم کاش میشد منم همراهت بیام جبهہ،
لبخندی زد و گفت ؛ هیچ میدونی سیاهیِ
چادر تو از سرخیِ خونِ من کوبنده تره!؟
حجابتو رعایت کنی؛ مبارزه ت و انجام دادی :))!
❤️-همسر شهید #محمدرضا_نظافت
#شهیدانه
#حجاب