#خاطره
|روایتِمسجـــد|
با آرمان رفته بودیم مسجد.
وقتی بیرون آمدیم، به کسی اشاره کرد و گفت:
اون رفیق منه.
خواست به سمتش برود، اما برگشت.
گفتم: آرمان چرا نرفتی حال و احوال بپرسی؟
گفت: متوجه شدم که همسرش همراهشه؛
هم خودم خجالت میکشم،
هم نمیخوام خانوادهاش معذب بشن...
_بهروایتازپدربزرگوارِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🕊
در راه شــهادت جـهـاد میکـنم :)
حتـــیٰ اگــر شـود بـه تنهــایی فقــط بـه امــید اینکـه در ایــن راه بـرادری هـمچـون شمـا در کــنارم هسـت 🕊!"
#شهید_آرمان_علی_وردی🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صد فتنه اگر شود ما بگذشته از سریم
مثلِ آرمانِعزیز فدایی رهبریم🖐🕊
همسرِشهید :
خوابشرودیدمازشپرسیدم
راستهکهمیگنموقعِشهادت
#امام_حسین میادکنارِشهدا؟
گفت:وقتیتیرخوردم
قبلازاینکهرویِزمینبيفتم
امامحسینمنوگرفت . . . :))🥲♥️
شهیدمحمدتقیارغوانی🌱