مُنیب ؛
- 🌚
مثلا اینا اگ از این روسری خوشتون اومد
میتونید برید از رفیقم بخرید🤏
https://eitaa.com/hassanscarf
امشب مثل تمام شب هایی که اکثر وقتم رو به نشخوار فکری اختصاص میدم بین فکرام به این نتیجه رسیدم که آدما به طور ناخودآگاه از کسی که وایب منفی و ناامیدی داره دوری میکنن ، من نمیخام از اون دسته آدمایی باشم که وایب ناامیدی دارن و تمام زندگیشون به اثبات اینکه زندگی داره رو دور بد پیش میره میگذرونن باشم ولی یادم نیس از کی تو این چرخه گیر کردم خیلی دست و پا زدم بیرون بیام یا حداقل اون اوایل تظاهر میکردم که چیزیم نیس خوبم و میخندیدم و واقعا هم داشت خوب پیش میرفت ولی از یه موقعی به بعد دیگ حتی نتونستم تظاهر کنم گفتم خب شاید با رنگی پوشیدن و اینکه یکم به خودم برسم حل میشه ولی بازم نشد و انگار اون نقاب واسه همیشه از رو صورتم برداشته شد و الان یه دختر ناامید و خسته نمایان شده که هرشب یه گوشه پای شیشه شکسته های دلش داره گریه میکنه ، اینارو نگفتم که بگم تظاهر کردم که آدما پیشم بمونن ، نه! تظاهر کردم که حداقل بین غم های زندگیشون این روحیه من باعث تشدید ناراحتی هاشون نشه ، اگه نه که مارو چه به ارتباط اجتماعی من همین که صبح تو آینه به خوم نگاه میکنم دیگ اخرین حد ارتباط رو گذروندم و مهر تایید افسرشم خورده گوشه پرونده ام ، کاش میتونستم یه مدت زیادی از همه دور بشم حداقل واسه خودم بسوزم و بسازم نه اینکه بقیه متوجهش بشن ولی خب هیچ وقت همه چیز طبق خیالات من پیش نرفته و تو واقعیت من باید هرروز با خیلیا در ارتباط باشم ، میترسم تهش انقدر اوضاع وخیم شه که بالاجبار بقیه زندگیمو برم گوشه تیمارستان و اونجا از ادما دور بشم که یه وقت به خاطر این درگیری ها اذیت نشن ... کاش این سگ سیاه افسردگی زودتر پاچه شلوار مارو ول کنه تا روزگارمون کامل سیاه نشده!
-تجزیهشدهتوسطتفکراتشبانه
InShot_۲۰۲۵۰۳۰۶_۰۱۱۰۳۳۴۳۵_۰۶۰۳۲۰۲۵.mp3
6.38M
میدونم صدای خوبی ندارم ،
ولی نیاز داشتم این متنی که نوشتم
با همین صدای خودم امشب اینجا بمونه ..