▪️به خاطر حق‌الناس، امام زمانش راهش نداد! #حکایت مهمی از زندگی امام کاظم علیه‌السلام 📚مدينة المعاجز، ج‏۶، ص ۳۴۳. #سبک_زندگی_مهدوی #امام_کاظم_علیه_السلام

▫️به مناسبت یادروز ولادت دختر پادشاه عالم، حضرت رقیه سلام الله علیها. 💐 #حکایت عجیبی از شفایافتگان به دست پر عنایت #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها.

🔸 فرمود: چرا برای من نامه نمی‌نویسی؟! #حکایت جالبی از عریضه‌نویسی به محضر امام زمان علیه‌السلام 🍀دستورالعمل عریضه‌نویسی 🍀

🔸تا که قبول افتد و که در نظر آید؟! 🎧 #حکایت زیبای بی‌بی شطیطه و عنایت عجیب امام کاظم علیه‌السلام به او #امام_کاظم_علیه‌_السلام

🔸 فرمود: چرا برای من نامه نمی‌نویسی؟! #حکایت جالبی از عریضه‌نویسی به محضر امام زمان علیه‌السلام 🍀دستورالعمل عریضه‌نویسی 🍀

▫️ همه هلاک خواهند شد مگر کسی که... #حکایت ملاقات احمد بن اسحاق با امام عسکری علیه السلام. 📚 کمال الدین ج۲، ص۳۸۴. #دعا_برای_فرج #امام_حسن_عسکری علیه السلام

🔸آرزویی که پیامبر صلی الله علیه وآله از آن تعجب کرد! 📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج۸، ص۱۵۵ 📚مشابه در الخصال صدوق، حدیث ۲۱ #حکایت #دعا_برای_فرج

▪️امید آخر #حکایت شیعه شدن یک سنی از برکات امام عصر علیه السلام و عنایات عجیب حضرت معصومه سلام الله علیها به او #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها

🔸مرد تقوا #حکایت زیبایی از عنایات امام عصر علیه السلام به مرحوم آیت الله خوانساری #داستان_تشرف

▪️امید آخر #حکایت شیعه شدن یک سنی از برکات امام عصر علیه السلام و عنایات عجیب حضرت معصومه سلام الله علیها به او #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها

حکایت   🌹 میثم که همیشه دستش در دست امام زمانش بود و قلبش برای امام زمانش می تپید اینک دست در بدن نداشت و قلبش باز ایستاده بود! دلنشین حرف می زد و از علی که می گفت کلامش به جان می نشست. نام علی را با غیرت و افتخار می برد. حتی روی چوبه ی دار هم فریاد زد؛ من که برای دو روز عمر بیشتر در دنیا، از امامم دست نمی کشم! زبانش را مثل دست و پایش بریدند. ابن زیاد اجازه دفنش را هم نداد. بر نخلی آویزانش کردند. همان نخلی که سال ها قبل علی به او خبر داده بود؛ تو را بر این نخل به دار می آویزند. همان نخلی که میثم بارها از آن خرما چیده و در بازار کوفه فروخته بود. همان نخلی که در کنارش نمازهای زیادی خوانده بود و با آن سخن ها گفته بود. دوستانش شبانه آمدند و پیکرش را ربودند و پنهانی در نزدیکی مسجد کوفه دفنش کردند. راستی چه تفاوتی است بین من و آنانی که این گونه پای امام زمانشان ایستادند؟ #حکایت

1⃣ اگر خواستی دعای فرج و سلامتی امام زمان علیه‌السّلام را بخوانی، اول این حکایت را گوش بده! هارون‌الرّشید به فرمانده‌ی یهودی خود دستور داد به تمام شیعیان علی علیه‌السّلام سخت‌گیری کند. هرچه دارند و ندارند را مصادره کند و به هیچ کدام‌شان رحم نکند. او این کار را کرد تا به خانه‌ی امام هشتم امام رضا عليه‌السّلام رسید. همین که نزدیک شد و خواست به زور، وارد خانه‌ی امام شود، امام فرمودند: فلانی! ناموس من در این خانه است، اگر حرف مرا بپذیری، هرچه دارم را بی کم و کاست برایت می‌آورم. از تو خواهش می‌کنم وارد خونه نشو و من قول می‌دهم هر چه دارم را بیاورم. فرمانده‌ی یهودی قبول کرد و به سربازانش گفت: این علی بن موسی الرضا است! مرد خداست! او را می‌شناسم! دروغ در کارش نیست! حتماً وقتی گفته همه را می‌آورم و تحویل می‌دهم، می‌آورد و تحویل می‌دهد! حضرت رضا علیه‌السّلام نیز اموال را آوردند و به فرمانده‌ی یهودی دادند و با روی خوش و زبان قدردان از او تشکّر کردند که به امام علیه‌السّلام اعتماد کرد و روی ایشان را بر زمین نزد و فرمانده‌ی یهودی رفت. دوران هارون‌الرّشید سپری و مأمون خلیفه شد و به حسب ظاهر حضرت امام رضا عليه‌السّلام را ولیعهد کرد و فرماندهان را امر کرد با ولیعهد بیعت کنند. چند نفر بیعت نکردند؛ ازجمله همان فرمانده‌ی یهودی! مأمون دستور داد آن‌ها را عزل و مجازات کنند. اما حضرت رضا علیه‌السّلام در گوش مأمون چیزی گفتند که مأمون بسیار متعجّب شد. فرمانده‌ی یهودی سخت نگران بود که شاید امام به خاطر مصادره‌ی اموال‌شان درصدد انتقام باشد و در گوش مأمون دستور زدن گردن او را داده باشد و فکر می‌کرد این فرصت خوبی است که امام از او انتقام بگیرد. مأمون که هنوز از بزرگواری امام متعجّب بود، رو به فرمانده‌ی یهودی گفت: می‌دانی علی بن موسی الرضا چه می‌گوید؟ یهودی گفت: می‌دانم! ایشان حق دارد و باید انتقام بگیرد! مأمون گفت: اشتباه می‌کنی! ایشان می‌فرماید تو را ببخشم! یهودی که فکر کرد مأمون او را تمسخر می‌کند، با ترس گفت: بخشش! چرا؟ مأمون پاسخ داد: ایشان می‌فرماید تو در هنگام مصادره‌ی اموال در حق‌شان مروت کرده‌ای و علاوه بر این که به امام اعتماد کرده‌ای، داخل خانه هم نشده‌ای تا ناموس امام در امان باشند. و بدین ترتیب فرمانده‌ی یهودی به جهت مروتی که در حق امام علیه‌السّلام کرده بود، از مرگ و مجازات نجات یافت!! 📚 بحارالانوار 📌 می‌گویم: دعاهای "اللّهم کن لولیّک ......" و "اللّهم أصلح....." و "إلهي عظم البلاء ..." که  تو می‌خوانی، نوعی مروت در حق امام زمان علیه‌السّلام است. در این دنیا که امروزه همه در فکر خود هستند و فقط برای خودشان تلاش می‌کنند و اگر دست به دعا بردارند، فقط برای زندگی و سلامت و عاقبت خودشان دعا می‌کنند، تو!! دست به دعا برداشته‌ای و امام زمانت را دعا می‌کنی! تو قبل از این که برای خود و فرزندان و نزدیکانت دعا کنی، برای امام زمانت دعا می‌کنی! یادت باشد! فرمانده‌ی یهودی را امام علیه‌السّلام بخشیدند! تو که با امام زمانت جفا نکرده‌ای و  برایش دعا کرده‌ای و از او غفلت نکرده‌ای، را فقط خدا می‌داند که چه اجر و پاداش بزرگی خواهی داشت! بدان! که روزگار می‌گذرد و دوران سختی‌ها و حکومت‌های باطل، مثل هارون‌الرّشیدها و .... می‌گذرد و دوران پادشاهی امام زمانت فرا می‌رسد و امام بر تخت پادشاهی عالَم می‌نشیند و فراموش نخواهد کرد، روزگاری را که در دوران تلخ و سخت غیبت، چه کسانی در حق‌شان مروت کردند و دعای بر ایشان را به دعای بر خودت ترجیح دادند! یاصاحب‌الزّمان شاهد باش! این دوستان شما عمری است دعاهای فرج خود را با توجّه خالصانه برای شما می‌خوانند و می‌گویند: سر شما سلامت! و اول برای خودشان دعا نمی‌کنند، چون الویت دعای‌شان شما هستید! اللّهم کن لولیّک الحجة بن الحسن .... ✍ بهزاد فیروزمنش، آذر ماه ۱۴۰۳ مطالب مشابه🔍: #دعا #دلنوشته #حکایت #نکته  #کاربردی