یکبار آمد پیشم و گفت:
بیا با هم عهد ببندیم.
گفتم: عهد ببندی که چه؟
گفت: که گناه نکنیم. که دل امام زمان (عج) رو نشکنیم.
لحظه ای فکر کردم و گفتم: باشه.
نشستیم و عهد و قول و قرارمان را روی برگه نوشتیم.
امضایش هم کردیم.
اگر حرف بدی می زدیم
یا زبانمان را به غیبت و تهمت باز می کردیم
یا هر گناه دیگری انجام میدادیم،باید کفاره میدادیم.
کفاره مان هم نماز بود و روزه و صلوات و کمک به فقرا.
محسن خوب ماند روی قول و قرارش.
روی عهدش با امام زمان (عج)
واقعا از خودش حساب می کشید و
محاسبه ی نفس می کرد ...
بعضی شبها با هم می رفتیم قبرستان می رفت
یک قبر خالی پیدا می کرد و توی آن می خوابید.
عمیق میرفت تو فکر ...
بهم میگفت: «اینجا آخرین خونمونه
همه مون رو یه روز میارن اینجا ومیخوابونند.
اون روز فقط ما هستیم و اعمالمون ...
آخرت را باور کرده بود
با پوست و گوشت و خونش
با تک تک سلول هایش ...
شهید محسن حججی🖤
#امام_زمان
#شهیدانه_زیستن
#رفیق_شهیدم
کبوترم هوایی شدم...
ببین عجب گدایی شدم...
دعای مادرم بوده که ...
منم امام رضایی شدم....
هنیئا لک یا شهید الله🌷
خوش به حال #رفیق_شهیدم❤️
که به معنای واقعی کلمه
امام رضایی شد...
#شهید_حسن_مختارزاده
#عند_ربهم_یرزقون
بھ قول داداش ابراهیم:
هرکسۍظرفیتمشھورشدنرونداره!
از مشھور شدن مھم تر اینڪھ آدم شیم : )
#آدم_باشیم
#رفیق_شهیدم
خاطرات شهید:)
موتورآرمانرادزدیدهبودند.چندروزقبل
ازشهادتشدنبالوامبودتابرایخودش
موتوربخرد؛برایڪمڪهزینہهم
میخواستانگشترشرابفروشد.
هربارڪہقصداینڪاررامیڪرد
میگفت؛[دلمنمیاداینانگشترروبفروشم.
بہهمہضریحهامتبرڪشڪردم]
-آخرِسرهمباانگشترشروضہهارا
برایمازندهڪرد.
-شهیدعلـےوردی
#شهید_ارمان_علی_وردی
#رفیق_شهیدم