✨ نام و مشخصات ۳۱۳ نفر یار خاص امام زمان (عج) در اعماق دل ائمه اطهار محفوظ است.
✅ هنگامی امام صادق (ع) حدیث امیر مؤمنان (ع) را (در مورد ۳۱۳ یار خاص امام زمان (عج)) روایت میفرمود، ابو بصیر پرسید:
🔹 جانم به فدای تو باشد، آیا امیر مؤمنان (ع) اسامی اصحاب قائم (عج) را میدانست، آنچنانکه تعدادشان را میدانست؟!
▫️ فرمود:
🔸 «آری، آنها را با نام و نام پدرانشان میشناخت».(۱)
▫️ سپس افزود:
🔸 «آنچه امیر مؤمنان (ع) میدانست حسن (ع) نیز میدانست، آنچه حسن (ع) میدانست حسین (ع) نیز میدانست، آنچه حسین (ع) میدانست علیّ بن الحسین (ع) نیز میدانست، آنچه علی بن الحسین (ع) میدانست محمد بن علی (ع) نیز میدانست. و آنچه محمّد بن علی (ع) میدانست صاحب شما نیز میداند (یعنی خود آن بزرگوار).
▫️ ابو بصیر پرسید:
🔸 آیا در کتابی نوشته شده؟
▫️ فرمود:
🔸 آری مکتوب است در کتابی که در اعماق دل محفوظ است، آنچنان در دل نقش بسته که هرگز فراموش نمیشود». (۲)
✅ امام جواد (ع) از پدران بزرگوارش نقل میکند:
🔸 «همراه قائم (ع) صحیفه مهرشدهای هست که اسامی یارانش همراه با ویژگیها، شهر، زینت و کنیههایشان در آن نوشته شده، آنها سلحشورانی هستند که در اطاعت خدا و پیامبر (ص) سختکوش هستند». (۳)
⬅️ روزگار رهایی، جلد ۱، صفحه: ۴۱۳
(۱). بشاره الاسلام صفحه ۲۰۸، الزام النّاصب صفحه ۱۹۹ و غیبت شیخ طوسی صفحه ۲۸۵.
(۲). بشاره الاسلام صفحه ۲۰۸.
(۳). بشاره الاسلام صفحه ۹ و الزام النّاصب صفحه ۶۳.
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
👈 راز عدد 6⃣ و شهیدمدافع حرم فاطمیون از شیراز
1⃣ تولد: میلاد امام صــادق ع (ششمین امام شیعیان)
2⃣ ششمیـن فرزند خانواده
3⃣ شـهادت :ایام شهادت امام صادق ع (امام ششم شیعیان)
4⃣ قبر شهید : ششمین قبر در ردیف شهدای مدافع حرم فــاطمیون شیراز
5⃣ اسمش همنام: امام ششم شیعیان
شهید مدافع حرم
#صادق_محمدزاده
✨ اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ
وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ ✨
حکمت ۲۱.mp3
3.62M
✍ حکمت ۲۱
✅ قَالَ امیر المومنین علیه السلام:
قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ.
✅ امیر المومنین علیه السلام:
ترس قرين يأس، و كم رويى همراه با محروميت است. فرصت به مانند ابر گذرا مى گذرد، پس فرصت هاى نيك را غنيمت دانيد.
#نهج_البلاغه
#حکمت21
💢حجت الاسلام حامد محقق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#حکمت21
قَالَ (علیه السلام): قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ.
: ترس با نااميدى، و شرم با محروميّت همراه است، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند، پس فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد.
💢ترس
بدون شک ترس از عوامل و اشیاى خطرناک، حالتى است که خداوند در انسان براى حفظ او آفریده است. هنگامى که حادثه خطرناکى رخ مى دهد یا موجود خطرناکى به انسان حمله مى کند و خود را قادر بر دفاع نمى بیند ترس بر او غالب مى شود و خود را به سرعت از صحنه دور مى سازد این گونه ترس منطقى و موهبت الهى براى حفظ انسان از خطرات است.
ولى ترس نابجا که ناشى از توهم یا ضعف نفس یا عدم مقاومت در مقابل مشکلات باشد به یقین مذموم و نکوهیده است و این گونه ترس هاست که انسان را از رسیدن به مقاصد عالیه باز مى دارد. به همین دلیل از قدیم گفته اند: شجاعان اند که به موفقیت هاى بزرگ دست مى یابند
🌱حیا
و به این ترتیب امام مى خواهد پیروان خود را به شجاعت در تمام امور دعوت کند.
در جمله کوتاه و پرمعناى دوم مى فرماید: «کم رویى با محرومیت همراه است»; (وَالْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ).
حیاء مانند هیبت دو معناى باارزش و ضد ارزش دارد; حیاى ارزشمند آن است که انسان از هر کار زشت و گناه و آنچه مخالف عقل و شرع است بپرهیزد و حیاى ضد ارزش آن است که انسان از فراگرفتن علوم و دانش ها و یا سؤال کردن از چیزهایى که نمى داند یا احقاق حق در نزد قاضى و جز او اجتناب کند، همان چیزى که در عرف، از آن به کم رویىِ ناشى از ضعف نفس تعبیر مى شود. منظور امام(علیه السلام) در گفتار بالا همان معناى دوم است که انسان را گرفتار محرومیت ها مى سازد.
در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْل وَحَیَاءُ حُمْق فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَحَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ; شرم و حیا دو گونه است حیاى عاقلانه و حیاى احمقانه; حیاى عاقلانه از علم سرچشمه مى گیرد و حیاى احمقانه از جهل».
در حدیثى نیز از امام صادق آمده است که فرمود: «الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ ضَعْفٌ وَمِنْهُ قُوَّةٌ وَإِسْلاَمٌ وَإِیمَانٌ; حیا بر دو گونه است قسمى از آن ضعف و ناتوانى و قسمى دیگر، قوت و اسلام و ایمان است».
در غررالحکم از امیرالمومنین على(علیه السلام) آمده است: «مَنِ اسْتَحیى مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ فَهُوَ أَحْمَقٌ; کسى از گفتن حق شرم کند احمق است»
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در این باره مى خوانیم: «مَنْ رَقَّ وَجْهُهُ رَقَّ عِلْمُهُ; افراد کم رو کم دانش اند».
آن گاه امام در سومین جمله حکمت آمیز به اهمّیّت استفاده از فرصت ها پرداخته مى فرماید: «فرصت ها همچون ابر در گذرند، ازاین رو فرصت هاى نیک را غنیمت بشمارید (و پیش از آن که از دست برود از آنها استفاده کنید»; (وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ).
منظور از فرصت، آماده شدن کامل اسباب کار خوب است مثل این که تمام مقدمات جهت تحصیل علم براى کسى فراهم گردد; هم تن سالم دارد، هم هوش و استعداد، هم استاد لایقى آماده تدریس او و هم فضاى آموزشى خوبى در اختیار اوست که در عرف نام آن را فرصت مى گذارند و از آنجایى که فرصت ها ترکیبى از عوامل متعددى است و هر کدام از این عوامل ممکن است بر اثر تغییراتى زایل شود از این رو فرصت ها زودگذرند.
لذا در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) مى خوانیم: «الْفُرْصَةُ سَرِیعَةُ الْفَوْتِ بَطِیئَةُ الْعَوْدِ; فرصت با سرعت از دست مى رود و به زحمت به دست مى آید».
به همین دلیل روایات فراوانى در باب «اغتنام فرصت» آمده است و به ما دستور داده اند فرصت ها را غنیمت بشمریم، چرا که ترک آن اندوه بار است.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه در ضمن وصایایى که به فرزند دلبندش امام مجتبى(علیه السلام) مى کند مى فرماید: «بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً; به سراغ استفاده از فرصت برو (پیش از آنکه از دست برود و) مایه اندوه گردد».
به هر حال تمام مواهب الهى که در دنیا نصیب انسان مى شود فرصت هاى زودگذرند; جوانى، تندرستى، امنیت، آمادگى روح و فکر، بلکه عمر و حیات انسان همگى فرصت هاى زودگذرى هستند که اگر آنها را غنیمت نشمریم و بهره کافى نگیریم نتیجه اى اندوهبار خواهد داشت.
May 11
" #دیدار_با_امام_زمان "
🌱مرحوم سیّد عبدالکریم کفّاش هفتهای یک مرتبه محضر امام زمان عجّلاللهفرجه مشرّف میشد.
🔹در یکی از تشرفات حضرت از او میپرسد:
🔸اگر ما را نبینی چه خواهی کرد؟
▫️میگوید: میمیرم
💠 حضرت میفرمایند:
🔺«اگر چنین نبودی، ما را نمیدیدی»
⁉️وقتی از او علّت باز شدن راه ملاقات را پرسیدند،
〽️گفته بود: «یک شب جدّم رسول خدا را در عالم رؤیا دیدم، از ایشان تقاضای ملاقات با حضرت را نمودم.»
✔️حضرت فرمود:
✅«در شبانهروز دو مرتبه برای فرزندم حسین عليهالسّلام گریه کن.»
➖از خواب بیدار شدم و این برنامه را به مدّت یک سال اجرا نمودم، لذا به تشرّف خدمت آن حضرت نائل آمدم.
📜این دستور موافق با عمل حضرت ولیعصر ارواحنافداه
🔴در زیارت ناحیه مقدسه است که میفرماید:
👈🏻پس اگر روزگار مرا به تاخیر انداخت و تقدیر الهی را از یاری تو بازداشت و نبودم تا با آنان که با تو جنگیدند بجنگم
👈🏻و با آنان که به دشمنی تو برخاستند، به دشمنی برخیزم،
♻️ در عوض هر صبح و شام بر تو ندبه و زاری میکنم و بر تو به جای اشک، خون گریه میکنم...
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
تفسیر صفحه ۵ قرآن کریم .mp3
14.65M
📌صوت تفسیر قرآن #حجت_الاسلام_راجی
📖 صفحه ۵ - سوره بقره (آیات ۲۵_۲۹)
___________________
♨️ افرادی به وسیلهی #قرآن جهنمی میشوند!!!
⁉️ پیمانی که خداوند در عالم «ذر» از انسان گرفت چه بود؟؟
⁉️ ویژگی عجیب جریان حق!
⁉️ چه کسانی #گمراه میشوند؟
⁉️ فاسقین چه ویژگیهایی دارند؟
⁉️ قطع رحم چه آثاری دارد؟
⁉️ دستهبندی عقوبت اعمال!
⁉️ فسادآفرینی جدید مغتششین بعد از #آزادی !
⁉️ وقایع فجیع ۳ سال حکومت!
♨️ تبدیل شدن مزار #پیامبر به اسطبل!
⁉️ خسران به چه معناست؟
⁉️ تفاوت #خسران و ضرر در چیست؟!
♨️ پایین آمدن ارزش #بیت_کوین !
♨️ اضطراب پدر و مادرها از دوری فرزندشان!
♨️ پدر و مادرهایتان را از نگرانی دربیاورید...
__________________
🔰 مسجد امام رضا علیهالسلام #دانشگاه_فردوسی_مشهد
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
🍁🕊
هرحقی از دیگران بر گردنت باشد ،
تا ادا نڪنی باب قرب و معرفت باز نمیشود.
خداوند رضایتش را در رضایت مردم قرار داده.
📚سید علی آقا قاضی(ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
💢ماجرای حاج کاظم ساروقی و نحوه حفظ شدن عجیب قرآن 🌱
👇👇
کربلایی کاظم کریمی ساروقی (۱۳۳۶-۱۲۶۰ ش)، فرد درس نخواندهای بود که در امامزاده ۷۲تن ساروق، یکباره به لطف پروردگار و عنایت اهل بیت (علیهم السلام) حافظ قرآن شد. بسیاری از علمای بزرگ شیعه معاصر مانند آیت الله بروجردی، آیت الله حجت و آیت الله خوانساری، این کرامت قرآنی در عصر کنونی را تأیید کردهاند
ملا محمدکاظم کریمی ساروقی، در سال ۱۳۰۰ ق. در یکی از روستاهای فراهان اراک به نام «ساروق» دیده به جهان گشود. وی فردی مکتب نرفته بود و خواندن و نوشتن نمی دانست. اسماعیل کریمی ساروقی، فرزند مرحوم کربلایی کاظم، ماجرای اعجابانگیز پدرش را چنین بیان می کند:
مرحوم ابوی، روستازاده و کشاورز بود. یک روز که پای منبر واعظِ روستای خود «ساروق» نشسته بود و به سخنان او دل سپرده بود؛ از زبان واعظ می شنود که: «هر کس زکات مال خود را ندهد، نمازش درست نیست؛ و مالش غصبی است. اگر ملکی و خانه ای از درآمد مالش بخرد، غصبی خواهد بود و در قیامت، خدا او را مؤاخذه خواهد کرد».
کربلایی کاظم پس شنیدن این مطلب در چند سخنرانی، به گونه ای جدّی به مسئله پاکسازی اموال از طریق زکات اهتمام می کند. با اندکی توجّه درمی یابد صاحب مِلکی که او برایش کشاورزی می کند، زکات مال خود را نمی دهد و طبعاً زمینهای او غصبی است. با درک این مطلب، کشاورزی را رها می کند و برای امرار معاش از ساروق خارج شده و در مابین اراک و قم، که جاده ماشینی ساخته می شد، به کارگری می پردازد.
پس از نزدیک به یک سال که برای سرکشی به ارحام و بستگان خود به روستا، می آید متوجّه می شود که صاحب ملکی که برایش کار می کرد، توبه کرده و اکنون زکات مال خود را می دهد. از طرفی از بستگان کربلایی کاظم تقاضا کرده تا کربلایی را به سر ملک و کشاورزی او در آن برگردانند. ایشان پس از اطمینان کامل از توبه صاحب ملک، به شغل رعیتی بازمی گردد؛ و صاحب ملک قطعه زمین کوچکی را نیز به کربلایی کاظم می دهد تا افزون بر کار برای ارباب، بر روی زمین خودش نیز کار کند.
مرحوم ابوی در موقعی که خرمن را می کوبید و گندم را از کاه جدا می کرد، سهم مالک را می پرداخت و همان جا زکات سهم خود را جدا می کرد و به مستحقّی که به طور کامل از وضع زندگی و معاش او مطلّع بود، می داد. افزون بر این، پس از جدا کردن خرج سالانه خود و بذری که برای کاشت سال بعد کنار می گذاشت، مابقی را بین فقرا تقسیم می کرد.
چند سالی به همین منوال می گذرد، سالی در موقع خرمن و هنگامی که هنوز گندم را از کاه جدا نکرده بود، همان شخصی که هر ساله زکات مال خود را به او می داد، به سراغش می آید و می گوید: بچه هایم نان ندارند. ایشان می گوید: می بینی که باد نمی آید؛ ولی سعی می کنم مقداری گندم برایت تهیه کنم. شخص مستمند می رود. پس از رفتن او، کربلایی به وسیله غربال مقداری گندم از کاه جدا کرده، وزن می کند و به منزل او می برد؛ و از آنجا به باغ خود که پایین ده بود، می رود تا اندکی علوفه برای گوسفندانش تهیه کند. پس از این، عازم منزل می شود. سر راه، نزدیک «امامزادگان هفتاد و دو تن»، دو نفر سیّد خوش سیما را می بیند که جلو درِ آستانه امامزاده ۷۲ تن[۱] ایستاده و او را به نام صدا می زنند؛ و از او می خواهند علوفه را روی سکّوی جلوی در گذاشته و به اتفاق آنها به داخل برود
آن دو سیّد بزرگوار داخل امامزاده اوّلی شده، فاتحه می خوانند و به سمت چهل دختران می روند و داخل می شوند؛ و به مرحوم پدرم می گویند: شما هم بیایید. مرحوم پدرم می گوید: متولّیان امامزادگان می گویند: فقط زنها می توانند داخل این قسمت شوند و ممنوع است آقایان به این قسمت وارد شوند! آن دو بزرگوار می گویند: ما مَحرَم هستیم؛ بیایید داخل؛ اشکال ندارد. ایشان هم داخل می شود و پس از قرائت فاتحه برای آنان به سمت امامزادگان قسمت شرقی عازم می شوند که مدفن امامزاده عبیدالله بن علی الصّالح و سایر امامزاده ها را زیارت کنند.
پس از زیارت و خواندن فاتحه، یکی از آن آقایان به بالای حرم، دورتادور سقف اشاره می کند و به پدرم می گوید: این کتیبه ها را ببین و بخوان. پدرم به محلّ مورد اشاره نگاه می کند و در آنجا خطهایی نورانی می بیند؛ که گویی با آب طلا نوشته شده است؛ به آنها می گوید: من درس نخوانده ام و هیچ سواد ندارم و نمی توانم بخوانم؛ تشخیص می دهم که خطهایی نورانی در آنجا نوشته شده است که تا کنون ندیده ام؛ ولی قادر به خواندن آنها نیستم.
یکی از آقایان می فرماید: محمدکاظم! بخوان؛ می توانی بخوانی. باز عرض می کند: نمی توانم بخوانم؛ سواد ندارم. باز هم همان آقا می فرماید: بخوان می توانی؛ بگو: «اِنَّ رَبَّکُمْ اللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ...»(سوره اعراف، ۵۴-۵۹)
در حین خواندن این آیات به وسیله یکی از آقایان و تکرار آن به وسیله کربلایی کاظم، بر سینه کربلایی دست می کشد. کربلایی به گونه ای غرق در خواندن کلام الله با لهجه خوش آن بزرگوار می شود که حضور آنان را از یاد می برد؛ وقتی به خود می آید، می بیند آن دو بزرگوار از نظر غایب شده اند و فرصتی برای گفت وگو و پرسش از آنان برای او نمانده است!.. با خطور این اندیشه ها و مهابت آنچه برایش پیش آمده، بیهوش می شود...