eitaa logo
ماه 💫بهارستان
220 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
106 فایل
رسانه ای در جهت: 💎اخبار 📍اطلاع رسانی 💎گزارشات 📍تبلیغات و... برای مردم خوب بهارستان💐 « صدای مردم» ✍️ارتباط با ادمین @sana888666✍️ A media for the good people of Baharestan "Voice of people" 🌐 آدرس کانال📩
مشاهده در ایتا
دانلود
🗞 چهارشنبه ۴ بهمن ماه ۱۴۰۲ شماره ۴۷۶۰ 🔺علی (ع)؛ امان مردم کوی و برزن 🔺گوشت وارداتی به دست مردم می‌رسد؟ 🔺گیر پروژه‌ها کجاست؟ ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
«روزنامه_اصفهان_زیبا؛_۴_بهمن_۱۴۰۲».pdf
4.49M
🛑پی دی اف کامل روزنامه اصفهان زیبا را مطالعه کنید ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
♦️ 💠پیامبر خدا: ملعون است، ملعون! کسی که بندگی دینار و درهم می‌کند. ✅ میزان الحکمه جلد ۷ صفحه ۱۹ ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 ضریح حرم امیرالمومنین (ع) شست‌وشو شد 🔺️خادمان حرم علوی برای شست‌وشوی ضریح و آماده کردن فضا به مناسبت ایام میلاد امیرالمؤمنین علیه‌السلام درهای ورودی به ضریح را بسته و اقدام به شستن ضریح و کف و دیوارهای اطراف آن کردند. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
✨مراسم جشن ولادت باسعادت امیرالمومنین امام علی علیه السلام ✨ به کلام:حجت‌الاسلام خضری با نوای : کربلایــی حسین رضا 🔻چهارشنبه ۴ بهمن ماه ساعت ۱۸:۳۰ 🔻بهارستان،خیابان فرشته مصلی نمازجمعه مسجدحضرت قائم(عج) ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🌸 داخل شلغم را خالی کنید و در فضای خالی شده عسل بریزید ! ③ساعت بعد، شلغم آب انداخته و معجون حاصل يكي از بهترین و قوی ترین داروهای سرماخوردگی است. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
درمان چربی خون آبغوره،آب لیمو،سرکه 🔷که در این بین،سرکه خاصیت صفرابری قویتری دارد 🔷ساده ترین راه آن است که بعد از هر وعده غذا ۲-۱ق سرکه را با کمی آب مخلوط ومیل کنید. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. بہ احترام همہ ے  پدران آسمانی🥀💔🥀💔🥀 مردانہ ترین دستے ڪہ میتوانی در دست بگیرے و از هیچ چیز نترسی... دستان گرم و پُر مهر "پدر' است....😍😍 پیشاپیش میلاد حضرت امیرالمؤمنین علے (علیہ السلام) و روز مرد را بہ همہ ے دوستان عزیز و پدران مهربان تبریڪ مے گوییم.... ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍
✍️ با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. 💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. 💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. 💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» 💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» 💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» 💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت... ... ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیای شمع های جذاب و رنگارنگ😍 مخصوص خانم های با سلیقه🧡 مناسب برای چیدمان در منزل و یا هدیه به عزیزانتان🙈 نازل ترین قیمت و بهترین کیفیت🦋 میتونید قیمت هارو مقایسه کنید😎 شمع ها به سفارش شما در هر رنگی تولید میشن شمع معطر و اکلیلی هم همینطور🕊 ارسال به تمام نقاط ایران💚 قیمت با احترام: [گل آلاله ۲۵ تومان___مجسمه آغوش ۲۰] 🌸گل آلاله برای سفارشات عمده ۲۰ عدد به بالا دونه‌ای ۲۰🌸 دوستان در مسجد حضرت قائم هم میتونیم خریدتون رو بهتون تحویل بدیم. گالری پیچک🌱 https://eitaa.com/gallery_pichakk
شب‌ها دستمان بہ خدا نزدیکتر مبشود پس بیا دعا کنیم پـروردگـارا امروزمان را باز هم به کرمت ببخش و یاری کن در پیشگاهت روسفید باشیم. "شبتون در پناه خدا" ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هـزار ســلام بـه نشانه ی هـزار دعای سلامتی و هـزار درود بـه نشانه ی هـزار آرزوی زیبـا تـقدیم شمـا بـاد ســـــلام صبحتـون بخیر ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولیُّ الله أشهَدُ أَنّ عَلیاً حُجَّةُ الله 🔹️میلاد مولی‌الموحدین، امیرالمومنین، اسدالله الغالب، حضرت امام علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) مبارک باد. مژده دهید که حضرت پدر آمد 🦋❣❣✨✨✨ ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔺واریز ۲ میلیون تومان برای خانواده‌های دارای کودک زیر ۵ سال معاون وزیر رفاه: 🔹حساب سرپرستان دارای کودک زیر ۵ سال که نیازمند تغذیه مضاعف هستند، به میزان ۲ میلیون تومان شارژ می‌شود. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔺حداقل حقوق به ١١.۵ میلیون رسید رئیس کمیته حقوق و دستمزد مجلس: 🔹حداقل حقوق کارمندان دولت در سال آینده یازده میلیون و پانصد هزار تومان می‌شود. 🔹حداقل حقوق کارمندان دولت در سال آینده یازده میلیون و پانصد هزار تومان حدوداً ۱ میلیون تومان هم عائله‌مندی و اولاد به این مبلغ اضافه می‌شود که خارج از این قاعده است و در نهایت تقریباً حدود ۴۰-۴۱ درصد افزایش را خواهد داشت. تقریباً حقوق این افراد ١١.۵ میلیون تومان خواهد شد ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
26.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥به دختر پسرها یه قرارداد میلیاردی پیشنهاد دادیم 💰💰 همشون از تعجب شاخ درآورده‌بودن! ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
41.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه روز مرد بجای کیک، این سمبوسه رو درست کنین 😁 ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
خطبه بدون نقطه معجزه ای از معجزات امیرالمومنین علیه‌السلام ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
✍️ 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ..‌. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا