eitaa logo
ماه 💫بهارستان
222 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
105 فایل
رسانه ای در جهت: 💎اخبار 📍اطلاع رسانی 💎گزارشات 📍تبلیغات و... برای مردم خوب بهارستان💐 « صدای مردم» ✍️ارتباط با ادمین @sana888666✍️ A media for the good people of Baharestan "Voice of people" 🌐 آدرس کانال📩
مشاهده در ایتا
دانلود
✨مراسم‌جشن‌مبعث‌رسول‌اکرم صلی الله علیه وآله وسلم✨ به‌کلام:حجت‌الاسلام صادقی (امام جمعه سابق شهربهارستان) بانوای:کربلایــی محمدجواد صوفیان بااجرای:برادر محمد مهدی آقالر 🔹چهارشنبه ۱۸ بهمن ماه بعد از نمازمغرب و عشاء 🔹بهارستان،خیابان فرشته مصلی نمازجمعه مسجدحضرت قائم(عج) ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبکه ی قطری برنامه زنده پخش میکنه و از اعراب مصاحبه میگیره و یهو یه عرب اهواز میگه ایران میره فینال و با افتخار میگه عرب اهوازم و کشورم ایران رو دوست دارم و ایران میره فینال،یهو همشون عصبانی میشن و شروع میکنن شعار دادن ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔺تولید داروی خوراکی بیماری ام‌اس برای اولین‌بار در کشور 🔹حاجی آقا‌بزرگی، عضو هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی البرز: بیماری ام‌اس درمان ۱۰۰ درصدی ندارد. درحال حاضر درمان‌های که وجود دارند فقط روند بیماری را کند ‌می‌کنند که ۸۰ درصد آن‌ها تزریقی هستند و برای بیمار آزاردهنده است. 🔹برای اولین بار در کشور ساختار داروی خوراکی ام‌اس تایید و مجوزهای لازم برای دارو گرفته شده و هم‌اکنون دارو درحال تولید انبوه است. این دارو به‌شکل قرص وارد بازار خواهد شد. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🔥🔥🔥خبر_ویژه🔥🔥🔥 ✅روابط عمومی شهرداری بهارستان برگزار می نماید ✅جشن بزرگ عید سعید مبعث و دهه مبارک فجر ،همراه با مشاهده خانوادگی پخش زنده مسابقه فوتبال تیم های ملی ایران و قطر 💥💥با حضور استاد جهانبخش سلطانی بازیگر محبوب و پیشکسوت سینما و تلویزیون 💥💥و خواننده محبوب بختیاری نریمان فاضلی 💥💥و برنامه های شاد و متنوع و نورافشانی آسمان شهر ✅زمان:چهارشنبه ۱۸ بهمن ساعت ۱۸ ✅مکان:بلوار اردیبهشت.میدان مادر. سالن ورزشی کارگران ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 روز عید مبعث یکى از چهار روزى است که در تمام سال امتیاز روزه گرفتن دارد و در روایت آمده است روزه گرفتن در این روز برابر با هفتاد سال روزه گرفتن است. 🌷 📚 مفاتیح الجنان / اعمال روز مبعث ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
🇮🇷۰۰۰﷽۰۰۰🇮🇷 بمناسبت🌷🇮🇷دهه مبارک فجر🇮🇷🌷 📚مسابقه کتابخوانی از؛ کتاب برگزار خواهد شد. همراه باجوایزنفیس🤩🤩🤩 عزیزانی که قصد شرکت در مسابقه کتابخوانی دارند تا تاریخ ۱۷ بهمن ماه به آی دی زیر پیام دهند. @adminsalamaty ✅منتظر حضور گرم شما عزیزان هستیم.
🔺داروی وارفارین تولید داخلی شد سخنگوی وزارت بهداشت: 🔹️ ۸ میلیون وارفارین در ۳ هفتۀ اخیر در داروخانه‌ها توزیع شده و تا پایان سال ۱۰ میلیون عدد دیگر از این دارو توزیع خواهد شد. 🔹️ به‌زودی اولین محصول تولید داخل وارفارین که حدود ۱۰ میلیون عدد است وارد بازار می‌شود. وارفارین، یک داروی ضدانعقاد است که کار آن پیشگیری از لخته شدن خون است. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شب از قرآن کریم 🌸 «سوره مبارکه ناس »🍃 {الله} ﴿بااشتراک گذاری این رسم زیبا درثواب آن شریک شوید﴾ ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشک‌های بازیکنان ایران پس از حذف از جام ملت‌های آسیا دمتون گرم، نشد دیگه ان شاء الله بازی‌های بعدی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌ آغاز صبح یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد امروزمان را آغاز می‌کنیم به نام خدایی که تسکین دهنده دردها و آرامش دهنده قلب‌هاست 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃     🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐عید بزرگ مبارک باد💐 عید اسـت و هوا شـمیم جنـت دارد نام خـوش مصطـفی حلـاوت دارد با عـطر گل محمـدۍ و صلـوات این محـفل ما عجب طـراوت دارد ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
بازیکنان تیم ملی بعد از بازی با قطر چه گفتند؟ 🔸انصاری‌فرد: خیلی دوست داشتیم مردم را خوشحال کنیم اما نشد و شرمنده شدیم. 🔹جهانبخش: این تیم ملی می‌توانست جاودانه شود. 🔸عزت‌اللهی: با همه وجود جنگیدیم؛ دست تک‌تک مردم ایران را می‌بوسم. 🔹حاج‌صفی: روز حسرت‌باری بود. توپ‌های ما به تیر می‌خورد و برمی‌گشت اما توپ‌های آن‌ها گل می‌شد. 🔸امید ابراهیمی: خستگی در تن همۀ ما ماند. فقط و فقط شرمنده مردم شدیم که نتوانستیم آن‌ها را خوشحال کنیم. پ.ن: درسته که ما به خوشحالی نرسیدیم اما ناراحت هم نیستیم. چون واقعا دیدیم که بچه ها با غیرت جنگیدند زنده باد ایران زنده باد ایرانی
🔺تشکیل پرونده قضایی برای شرکت دیجی‌کالا خبرگزاری قوه‌قضائیه: 🔹در پی انتشار تصاویر توهین‌آمیز به مقدسات از برخی محصولات ارائه شده در سایت دی‌جی‌کالا، دادستانی تهران علیه این شرکت اعلام جرم کرد و در همین رابطه پرونده قضایی در دادسرای عمومی و انقلاب تهران تشکیل شد. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمی بخندین😂 کسی هست اینجوری خودشیرینی کرده باشه که شاید افسر گواهینامه بهش بده ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 زن مصنوعی ساخت چین به بازار معرفی شد! اندام از مواد 100% ژله ای "فانتا" مشابه گوشت انسان با میکس قطعات سیلیکونی ساخته شده است. با یک بار شارژ به مدت 72 ساعت بدون وقفه کار می کند. نیازی به خوردن و آشامیدن و دستشویی وخواب ندارد. نامش "HOORI" است با چشمان عسلی و صورت زیبا و اندام متناسب... (با سفارش مشتری رنگ پوست و مو و...قابل تغییر است) قیمت پیشنهادی برای فروش در بازار 200/000 روپیه + مالیات ،جهت رونمایی در کشور هند پیش بینی شده. این رباط با کار می کند، بنابراین می تواند به هر زبانی با دقت 99 درصد صحبت کند، نام این رباط زن "Hoori" است. شرکت تولید کننده رباط قصد دارد "HOORI" را در کشور هند بفروش رسانده و راه اندازی کند. تهیه جهیزیه و ازدواج در کشور هند معضل بزرگی بر سر راه جوانان مجرد است. "حوری" آشپزی می کند، کارهای خانه را انجام میدهد، همدم و هم صحبت خوبی است و فقط با 200 هزار روپیه قابل خرید است. با قیمت امروز 16 آذر ماه 1402 روپیه هند حدود 120میلیون تومان (قیمت پراید مدل 1386) 🔶️پیشرفت بشر تهدید یا فرصت؟! خانمهای محترم دیگه سخت نگیرید.😂 ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ... ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃جمعه مبارک 💞سلامی 🌼🍃به زیبایی عشق 💞به لطافت دل 🌸🍃به نرمی ابریشم مهربانی 💞به وسعت تبسم زندگی 🌼🍃به امتداد آسمان مهرورزی 💞وبه بلنـدای 🌸🍃افق نگاه زیبای شما جمعه‌تون پر از مهر و شادی 💐 ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B