•📚
آن شب با یک استکان چای نشستم کنارش. جرعه ی اول چای را که خورد، گفتم:« محسن جان! دیر میای، بچهها نگرانت هستند.»
لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت:« هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم.»
معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودیها شنبه خوبی رو آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده.
تازه آن روز حرف محسن را با پوست و خون درک کردم. محسنِ شهیدم؛ دکتر محسن فخریزاده، آرامش را از صهیونیستها گرفته بود...
کتاب شنبه آرام
نگاهی به زندگی شهید محسن فخریزاده، از زبان همسر شهید
نوشتهی محمدمهدی بهداروند
انتشارات حماسه یاران
#بریده_کتاب
#شنبه_آرام
━═━⊰❀🌸❀⊱━═━
🌱 به رسانه ماه🌙 بهارستان
بپیوندید 🌱
https://eitaa.com/Month14B