این قافله عمر، عجب می گذرد...
https://eitaa.com/Moshfeghoun2/55
هر دم از عمر می رود نفسی،
چون نگه میکنم نمانده بسی...
ای که پنجاه رفت و در خوابی،
مگر این پنج روز دریابی...
خِجِل آنکس که رفت و کار نساخت،
کوسِ رحلت زدند و بار نساخت...
خوابِ نوشینِ بامدادِ رحیل،
باز دارد پیاده را ز سبیل...
هر که آمد عمارتی نو ساخت،
رفت و منزل به دیگری پرداخت...
یارِ ناپایدار دوست مدار،
دوستی را نشاید این غدّار...
برگ عیشی به گورِ خویش فِرِست،
کس نیارد ز پس، ز پیش فِرِست...
عمر برف است و آفتاب تموز،
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز...
ای تهی دستِ رفته در بازار،
تَرسَمَت پُر نیاوری دستار...
هر که مزروع خود بخورد به خِوید،
وقت خرمنش خوشه باید چید...
گلستان #سعدی
#نوروز_97
💎 @Moshfeghoun 💐