خاطره ای ازشهید
#عدالت
عملیات نصر 8 بود . ما به زور از رودخانه و کانالها رد شدیم گفتنش آسونه ولی نزدیک 9 ساعت طول کشید تا به مقصد رسیدیم . معبری رو که برا میدان مین زده بودن کمتر از یک متر پهنا داشت با ترس و دلهره زیاد،از آن هم رد شدیم ، اما از همه سخت تر واقعاً عبور از رودخانه بود که نه غواصها می تونستند ما را یکنفر ، یکنفر رد کنند و نه می تونستند در طول این چند ساعت مانده به عملیات برا ما پل بزنن ، خلاصه با هر مکافاتی از رودخانه هم عبور کردیم .
وختی اونطرف رودخانه یعنی بالای تپه گرده رش رسیدیم نیروها رو آماده باش کردن ، شهید #ملک_محمد همیشه باحسرت ازشهادت حرف میزد، یادم نمیره که چقد با بسیجیا مهربون و خوش رفتار بود .
عصر همان روز وقتی با اسب و الاق برامون غذا و آذوقه آوردن#شهیدملک_محمد خودش جلو رفت و غذاها رو تحویل گرفت و عادلانه بین بچه ها تقسیم کرد بدون هیچ گونه ناعدالتی .
همان موقع که مشغول پخش کردن غذا بود باز هم از راهنمایی و نصیحت کردن ما دست برنمی داشت و درست یادمه که غذا بخودش نرسید و به شوخی گفت : من سیرم شما بخورید تا قوت بگیرید شما می خواهید با عراقی ها بجنگید من که نمی خوام
منم که سنم خیلی کم بود فک کردم که #شهیدملک_محمد این حرفاروجدی میگه ، براهمین بهش گفتم : این حرفها روجدی گفتی ؟ با همون لبخند همیشگی که بر لبان زیباش بود نگاهی به من کرد وگفت : نه عزیزم ، با شماها شوخی کردم خواستم که شماناراحت نشید ، مگه میشه که انسان با هزار امید برا شهید شدن آماده باشه و این موقعیت روازخودش سلب کنه؟.
👤همرزم شهید احد غلامی