eitaa logo
فردا به توان تو
530 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3هزار ویدیو
339 فایل
کانال پرورشی دبیرستان هدی دوره اول ⬅️ارتباط با معاونت پرورشی @Zahradost ⬅️ارتباط با مربی طرح تربیتی امین؛ @Qanbariz
مشاهده در ایتا
دانلود
یادمه تو صف گرفتن کتاب برای زندگینانه و داستان شهدای مدافع حرم باید می ایستادیم تا بتونیم هرکه زودتر میومد کتاب های معروف رو برداره. ما تازه از زنگ ورزش برگشته بودیم و من تا برسم به صف دیر شده بود و خیلی دوست داشتم کتاب شهید باقری رو بخونم وقتی دیدم بچه ها اون کتاب رو برداشته اند خیلی ناراحت شدم و به خانم موسوی گفتم که من خیلی منتظر بودم و ... بعد خانم موسوی کتاب شهید باقری که مال خودشون بود رو به امانت دادن به من تا بخونمش و برگردونم !!!! منم انقدر خوشحال بودن ک سر از پا نمیشناختم و کلی ازشون بابت این لطفشون تشکر کردم 😊 @Motevaseteh1_hoda
یادمه اولین روز واسه ثبت نام برای پایه هفتم رفته بودم نماز خونه که مصاحبه بگیرن ازمون بعد یه خانمی اون جای بود میخواست امر به معروف و نهی از منکر های هر کدوم از ما رو ببینه واسه همین اومد به صورت نمایش برا ما قیافه ی بانوان بد حجاب رو در اورد ما هم میخندیدیم😂و مثلا باید میرفتیم و امر به معروف نهی از منکرش میکردیم!!!😉 خانم موسوی و خانم معصومی هم اونجا بودن و به ما خوش آمد میگفتن😊 بعد یک کاغذ به مقنعه یا روسری ما وصل کردن برای معرفی و شناخت ما واین کاغذه روی مقنعه من ثبت نمیشد و مدام کنده میشد اخر سر خانم معصومی با یک سوزن محکمش کرد😂وهمه ما از این اتفاق اونم روز اول خندمون گرفته بود😂 @Motevaseteh1_hoda
تعداد بسیار زیادی کتاب خواندن و در تحلیلش هم دستی بر آتش دارند. اون روز ها ایشون تبدیل شده بودند به منبع اطلاعاتی ما😅 بنده ی خدا با اون همه کار به سوالات وقت و بی وقت ما جواب میدادن. به خصوص دوستم که اون موقع با کتاب های ایرانی میونه ی خوبی نداشت. خلاصه که خیلی چیزا از خانم محمدخواه یاد گرفتیم😉 @Motevaseteh1_hoda
با دوستم دنبال چسب میگشتیم. حالا اینکه برای چه کاری رو یادم نیست. از هر کی پرسیدیم گفت ندارم😕 آخرش گفتیم بریم اتاق پرورشی حتما اونجا پیدا میشه. خیلی رو دار نبودیم. رفتیم تو، سلام کردیم و گفتیم: ببخشید چسب دارید؟ بدون اینکه سرشون رو از کامپیوتر بلند کنن گفتن: داریم ولی نمیدیم.😥 تو دلم گفتم واا چرا نمیدن مگه میخوایم بخوریمش😒. از اتاق پرورشی اومدیم بیرون. این بیرون اومدن همانا و تبدیل شدن اونجا به پاتوقمون همانا😅 رابطمون با خانم معصومی خیلی خوب شد. البته هنوز هم اگه چسب بخوایم میگن: داریم. ولی نمیدیم😂 @Motevaseteh1_hoda
دقیق یادم نیست اما فکر کنم زنگ نماز بود که برای اولین بار دیدمشون. قدشون خیلی بلند بود و داشتن اون جلو بچه هارو راهنمایی میکردن که کجا بشینن. از همون موقع پیدا بود. خانم "محمدخواه" نقش بسیار مهم و پررنگی در بیشتر امور مدرسه دارن😅 @Motevaseteh1_hoda
وارد نمازخونه شدم و توی صف نشستم. خانومی که نمیدونستم چه کارست. داشت با بلندگو صحبت میکرد. به نظر شوخ و جالب میومد😅 وقتی همه ی مربیان رو معروفی کردن فهمیدم اون خانم معاون پرورشیمون بوده. حدسم راجع بهشون درست بود. صبحگاه ها با خانم موسوی خیلی خوش میگذشت. اما امان از وقتی که عصبانی میشدن🤭 @Motevaseteh1_hoda
اولین باری که دیدمشون فهمیدم آدمای خون گرمی هستن. راستش اوایل فکر میکردم اینجا پرورشیش خیلی قوی نیست و حسابی حوصلم سر میره🤕 اما کمی که گذشت تازه فهمیدم چقدر خوب و فوقالعادن😍 امیدوارم خدا حاجت رواشون کنه و موفق باشن🤲🏼 @Motevaseteh1_hoda
نمیدونم چرا همه ی بچه ها فکر میکردن کل مدرسه تو اتاق پرورشی جمع شده. هر چی میخواستن میومدن اونجا🤦🏻‍♀ مثلا دفعات خیلی زیادی اومده بودن میگفتن خانم معصومی فلانی رو ندیدین؟ حتی کار به جایی رسیده بود که یکی اومده بود میگفت خانم پول خورد ندارین😂😂🤦🏻‍♀