سید محمدجواد موسویفرد
#تفسیر 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 تفسیر آیات منتخب، جلسه 13 آیات ولایت امیرالمومنین علیه السلام (5) ▫️کیفیت دلالت واقع
#غدیر
#اصل_اولی_در_حاکمیت
#تخصصی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
در تواتر واقعه غدیر هیچ اختلافی وجود ندارد و حتی نواصب وهابی در این که چنین واقعه ای رخ داده است اختلافی ندارند. سخن در این است که چگونه چنین امری دلالت بر مسأله «ولایت» می کند؟
نخست این که می بایست اصل اولی در مقام را کشف کنیم؛ اگر ما بدون نظر به قرآن کریم بخواهیم اصل اولی در مسأله را کشف کنیم چه باید بگوییم؟
به حسب اصل اولی آیا استخلاف پیامبر بالنص اصوب است یا استخلاف بالاجماع؟ راه اول این است که پیامبر خود اقدام به واجب نمودن اطاعت از خلیفه بعد از خود کند و راه دوم این که مسأله را به مردم واگذار نماید.
اصل اولی از چند جهت حاکم بر آن است که مسأله انتصاب حاکم از شئون الهی است:
جهت نخست) مسأله حکمت: آیا خداوندی که عقل را مانع گمراهی مملکت درون قرار داد چنین حکمتی را برای جامعه ندیده است؟ به تعبیر دیگر آیا عدم جعل علم معصوم بعد از پیامبر منجر به ختم هدایت نمی شود؟
آیا قرآن می تواند به تنهایی حجت باشد؟
مراجعه به قرآن کریم به تنهایی نمی تواند رافع اختلاف باشد چون تعیین محکم و متشابه آن کار صعبی است و همین سبب وجود اختلافات شده به گونه ای که شیعه می گوید من حق هستم و دلیل من قرآن است و هکذا السنی و المرجئی و القدری و المعتزلی و حتی الزندیق. (رک: الکافی، ج1، کتاب الحجۀ، حدیث دوم و سوم)
«حکمت» خداوند را چنین نیز می شود تقریر کرد:
حکمتی که در خداوندباعث شده تا برای قوای ادراکی ما، عقل را قرار دهد و آن را مانع اشتباه حواس نماید، آیا ایجاب نمی کند که برای جامعه انسانی عقل (مانع از اشتباه) قرار داده و منع از اشتباه و خطا در جامعه انسانی را موجب گردد؟ [رک: الکافی، ج1، کتاب الحجۀ، مناظره هشام بن الحکم و عمرو بن عبید]
(امام موسی بن جعفر علیه السلام: إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ)
جهت دوم) از لحاظ حقوقی مسأله حاکمیت از شئون خداوند است (حق الطاعۀ) چون خداوند مالک متصرف کیف یشاء است و حق انتخاب با اوست. اگر انسانها حق انتخاب داشته باشند بایست آنها رامالک سرنوشت خویش بدانیم در حالی که این اندیشه قرآنی نیست.
بر اساس قرآن کریم حاکمیت از آن خداوند است: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه» (انعام، 57)
و مشروعیت به معنای حق حاکمیت تنها از جانب خداوند اعطا می شود، بنابراین تنها کسی می تواند حاکم گردد که خداوند به او اذن دهد.
این استدلال را «ابن سینا» در اشارات تحت عنوان «حق الطاعۀ» آورده است که هر چند برای اثبات ضرورت نبوت است لکن امکان تعمیم آن به مسأله امامت وجود دارد:
«لما لم يكن الإنسان بحيث يستقل وحده بأمر نفسه لا بمشاركة آخر من بني جنسه، و بمعاوضة و معارضة تجريان بينهما يفرغ كل واحد منهما لصاحبه عن مهم لو تولاه بنفسه لازدحم على الواحد كثير، و كان مما يتعسر إن أمكن وجب أن يكون بين الناس معاملة و عدل يحفظه شرع يفرضه شارع متميز باستحقاق الطاعة لاختصاصه بآيات تدل على أنها من عند ربه، و وجب أن يكون للمحسن و المسيء جزاء من عند القدير الخبير». (اشارات، نمط نهم، فی اثبات النبوۀ و الشریعۀ)
جهت سوم) انتصاب رافع اختلاف است و اجماع باعث اختلاف، اگر امر خلافت به دست خداوند و اعلام رسول الله صلی الله علیه و آله باشد اختلاف رخ نخواهد داد چون کسی که تخلف از فرمان رسول می کند ملحد است و زندیق، اما اگر به عهده امت وانهاده شود منجر به تشاغب و نزاع می گردد.
این استدلال نیز از «ابن سینا» در الهیات شفاست:
«ثم يجب أن يفرض السان [أی النبی] طاعة من يخلفه، و أن لا يكون الاستخلاف إلا من جهته، أو بإجماع من أهل السابقة على من يصححون علانية عند الجمهور أنه مستقل بالسياسة، و أنه أصيل العقل حاصل عنده الأخلاق الشريفة من الشجاعة و العفة و حسن التدبير، و أنه عارف بالشريعة حتى لا أعرف منه، تصحيحا يظهر و يستعلن و يتفق عليه الجمهور عند الجميع، و يسن عليهم أنهم إذا افترقوا أو تنازعوا للهوى و الميل، أو أجمعوا على غير من وجد الفضلفيه و الاستحقاق له فقد كفروا بالله. و الاستخلاف بالنص أصوب [و الأصوب فی النظام الأحسن المتعین] فإن ذلك لا يؤدي إلى التشعب و التشاغب و الاختلاف».
(الهیات شفاء، مقاله دهم، فصل پنجم)
#رویکرد_فلسفی_به_امامت
▫️ اقتصاد اسلامی!
(بحثی درباره امکان علم دینی)
#تخصصی
به مناسبت کلام استاد بزرگوار ما در بحث خارج اصول، بحثی میان دوستان شکل گرفته که آیا دین در دنیا دخالت کرده یا نکرده؟ اقتصاد اسلامی داریم یا نداریم؟
کلام استاد عزیز این بود که غایت اصلی دین، تامین آخرت است نه تامین دنیا، هر چند دین منافع دنیوی دارد.
ملاحظاتی بر این بحث وجود دارد:
۱) این که هدف دین تامین آخرت است بدون تردید سخن درستی است، اما نتیجهاش این نیست که پس دین کاری به دنیای شما ندارد.
اتفاقا چون دنیا مزرعه آخرت است دین نمیتواند نسبت به چیزی که موجب تامین آخرت است بیتفاوت باشد.
(تفصیل کلام در جای خودش)
۲) چرا برخی منکر اقتصاد اسلامی یا اسلامی شدن هر علم دیگر میشوند؟
۲.۱. یکی از دلایل انکار علم اسلامی تفکیک بین دانش و ارزش است.
از نظر ایشان چون رسالت علم کشف حقیقت است و رسالت دین ایجاد ارزشهای اخلاقی در جامعه است پس "علم" نمیتواند دینی باشد.
لکن این تفکیک یا اصالتا دروغ است چنان که آیت الله مصباح معتقد شده است یا هر چند تفکیک وجود دارد لکن نتیجهاش بی ارتباط بودن دانش و ارزش نیست.
شبیه این تفکیک جعلی، تفکیک محل ایمان و محل علم است.
کرکگور فیلسوف دانمارکی این سخن را باب کرد که ایمان ربطی به علم
ندارد چون محل این دو متفاوت است.
تفاوت محل ایمان و علم به معنای بی ارتباط بودن علم و ایمان نیست. شاهد خیلی روشن آن تزلزل ایمان در اثر شبهات است.
۲.۲. علت دیگر انکار اقتصاد اسلامی نگاه بسیط به مقوله علم است. برخی فکر میکنند علم یک جا نشسته و ما کاشف آن هستیم. برخی هم فکر میکنند علم کاملا مخلوق و اختراع ذهن ماست.
سخن حق، نه اولی است نه دومی، علم مجموعهای از فعل و انفعال ذهن است.
چیزی که به نام نظریه علمی میشناسیم حاصل انفعال خالص ذهن نیست، بلکه تفاعل ذهن و حقیقت، آدمی را به نظریهای برای توصیف یا تبیین حقیقت میرساند.
در علم دینی مثلا اقتصاد اسلامی، منبع کشف حقیقت علاوه روابط انسانی، منابع وحیانی است.
۲.۳. یکی دیگر از عوامل انکار اقتصاد اسلامی، انتظار وجود نظام محسوس علمی در دین است.
اگر دین مجموعه منظمی از مسائل درباره علم را به ما داد پس علم دینی داریم و الا فلا.
نظام فکری امر محسوسی نیست. یکی از فعالیتهای دانشمندان علوم انسانی برای پیشبرد علم تبیین ارتکازات فرهنگ و تمدنهای بشری برای کشف روابط علمی است. مثلا قبایل مایاها در خرید و فروش چارپایان از چه الگویی استفاده میکردهاند؟ این خود منشای میشود برای کشف یک الگوی علمی یا نظریه علمی.
همین وزان در کشف نظریات علمیِ دین هم وجود دارد.
شهید مطهری در نظری به نظام اقتصادی اسلام و شهید صدر در اقتصادنا همین کار را کردهاند یعنی کشف نظام حاکم بر نظریه اقتصادی دین اسلام.
۲.۴. عامل دیگر انکار این تصور است که علم دینی باید از صفر تا صد توسط متن دینی تغذیه شود. در حالی که نسبت علم و دین گاهی به تناسب مبانی و مبادی است، گاهی به تناسب نتایج و گاه به تناسب اغراض.
اولی مثل فقه، دومی مثل فلسفه و سومی مانند علم اخلاق.
۲.۵. برخی از انکارها ریشه در عدم تفکیک میان ماهیت و موجودیت علم دارد.
تصور برخی این است که علم دینی باید ماهیتا غیر از علم غیر دینی باشد. در حالی که لزوما چنین نیست.
گاهی دو علم ماهیت متضادی دارند مثل فلسفه پوزیتویسم و فلسفه اسلامی اما گاهی موجودیتشان متفاوت است چون دغدغههای دانشمندان متفاوت بوده است مثل تفاوت فلسفه اگزیستنانس با فلسفه اسلامی.
۳) طلابی که در فقه و اصول ممحض میشوند این آسیب متوجهشان هست که خصوصیات علم فقه را به سایر علوم سرایت میدهند. احتمالا اگر با نظریات فلسفی درباره ماهیت "علم" آشنا شوند چندان به جزم علم دینی را انکار نخواهند کرد.
▫️ فلسفهی "نمیدانم"!!
#تخصصی
🖊 تعطیلات ۱۴ و ۱۵ خرداد به اضافه روزهای پایانی هفته باعث شد تا دوباره درسی با دوستان مرکز فلسفه اهواز داشته باشم.
درسی با موضوع نقادی فلسفه غرب.
🖊 این چند روز مشغول تبیین و توضیح فلسفه ایمانوئل کانت هستیم.
کانت دقیقا ۳۰۰ سال پیش (۱۷۲۴) در شهری که آن روز جزئی از آلمان بوده به دنیا آمده است. آن شهر هم اکنون در روسیه است.
🖊 او فیلسوف بسیار تاثیرگذاری است و هر چند بعد از او به ریز و درشت فلسفهاش اشکال گرفتند اما چارچوبه فلسفی او را خیلیها حتی منتقدین درجه یک او (پوزیتویستها) پذیرفتند.
🖊 بزرگی کانت در این است که موضوع فلسفه را به کلی تغییر داد، "واقعیت" که نزدیک به ۲۰۰۰ سال موضوع فلسفه بود توسط کانت تغییر داده شد و با فلسفهاش ثابت کرد (به زعم خودش) تنها چیزی که میتواند موضوع فلسفه قرار بگیرد معرفت است نه وجود و واقعیت.
🖊 اما چیزی که برای من خیلی عجیب بود مبالغهها و اغراقها درباره فلسفه کانت است. یکی از شارحان او میگوید بعد از ارسطو فیلسوفی به بزرگی کانت نیامده است!!
🖊 البته کانت شخصیت بزرگی است اما اشکالات او هم اشکالات فاحش و بزرگی است. او از عهده وعدهای که میکند بر نمیآید، وعده میکند شما را شر شکاکیت هیوم و ذهن گرایی او نجات میدهم اما چنین توانی را ندارد و بلکه بیشتر از هیوم ذهن گرا و ایدئالیست میشود.
🖊 غیر از این، کانت به زعم خودش علم را کنار میزند تا جا برای ایمان باز کند اما در واقع بنیادهای سکولاریسم را مستحکم میکند و خداوند را صرفا به عنوان تضمین کننده سیستم اخلاقیاش میپذیرد.
🖊 خداوند از نظر کانت فقط با یک شهود درونی قابل اثبات است و همین سبب شد ناباوری به خداوند در غرب استحکام پیدا کند.
🖊کانت مسائلی را مطرح کرد که خود از عهده حل آنها برنیامد و در واقع زمینهای برای افراط در ایدئالیسم هگل گردید.
به قول استاد فیاضی فلسفه غرب فلسفه نمیدانم است یعنی فلسفهای برای تولید مساله و پاسخ نمیدانم!!