ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند!
سوختگان غمت، با غم دل خرّمند
هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت
با خبران غمت بیخبر از عالمند
در شکن طرّهات، بسته دل عالمی است
و آن همه دلبستگان، عقدهگشای همند
یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن، آمده با درهمند
تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست
کاین شهدا تا ابد، فخر بنی آدمند
در طلب اشک ماست، رونق مرآت دل
کاین دُرر با فروغ، پرتو جام جمند
چون به جهان خرّمی، جز غم روی تو نیست
بادهکشان غمت، مست شراب غمند
عقد عزای تو بست، سنّت اسلام و بس
سلسلۀ کائنات، حلقۀ این ماتمند
گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند
خیل مَلَک در رکوع، پیش لوایت خمند
خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را
زآن که شهیدان او، جمله مسیحا دمند
هر دم از این کشتگان، گر طلبی بذل جان
در قدمت جانفشان، با قدمی محکمند
سرّ خدای ازل، غیب در اسرار توست
سرّ تو با سرّ حق، خود ز ازل توأمند
محرم سرّ حبیب، نیست به غیر از حبیب
پیک و رسل در میان، محرم و نامحرمند
در غم جسمت «فؤاد»، اشک نبارد چرا؟
کاین قطرات عیون، زخم تو را مرهمند.
#زیارت_شب_جمعه
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین
سر آورده سر آورده
سر ماه مرا بر نیزهها همراه هفده اختر آورده
سری که از تنور خانهی خولی رسیده روی نی، خاکستر آورده
سری را هم برای خواندن قرآن و چوبِخیزر آورده
سر آورده سر آورده
و همراه خودش از کربلا انگشتر آورده
مسلمانی مگر مرده سر بابای من سر از کلیساها درآورده
کسی با خود سر قاسم
کسی با خود سر عباس و عون و جعفر آورده
و یک کوفی صدا زد گوییا - این مرد- روی نیزهاش پیغمبر آورده
صدایی از میان خیمهها برخاست
نه پیغمبر نیاورده، علیِاکبر آورده
یکی از لابلای نیزهها با پیچوتاب آمد
یکی که کرده قلب زار زهرا را کباب، آمد
به روی نیزهای جان رباب آمد
سوال این است:
چگونه نیزهای با این بزرگی با خودش راسعلیِاصغر آورده؟!
سر آورده سر آورده
سری را روی دامان سهساله دختر آورده
ببین بابا برایم دختر شامی به طعنه معجر آورده
نبودی گیرهی سر رفت
نبودی مو و معجر رفت
نبودی ناگهان از گوش، زیور رفت
ببین بابا
ببین بابا
کسی که در میان قتلگاه آمد یتیمم کرد
کسی که این بلا را بر سرم آورد
کسی که این بلا را بر سر این حنجر آورده
برای کشتنت بابا تبر یا خنجر آورده؟!
سر آورده سر آورده
کسی در قتلگه سر را بریده
نالهیزهرایاطهر را درآورده
«امیر عظیمی»
#زیارت_شب_جمعه
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبد_الله