من امشب باید مینوشتم، باید یکمی حرف میزدم باهاتون، یه مقداری عکس به اشتراک میگذاشتم و از برنامه های امروز و فردا و هفته آینده و سال پیش روم براتون میگفتم، ولی میدونید، فردا امتحان عربی هم دارم و حتی اونم نخوندم. امروز هیچ اندر هیچ و واقعا هیچ. هیچِ بیان نشدنی. یه هیچِ قشنگ و لذت بخش و خوشمزه که واقعا حتی اگر امتحان فردا رو هم بیفتم می ارزید. دیشب هر کسی که تبریک گفت یه تیکه خوشحالی امروز رو تکمیل کرد. ممنونم از خوشحالی هایی که برام فرستادید، چشمک*
رضایت بدین به اینکه به شرط حیات، فردا پیشونی همتونو ببوسم بخاطر تبریکای قشنگتون، اینکه بودین به یادم و فراموشم نکردید بین این همه کلافگی. تبریک های امسال خیلی از هر سال قشنگ تر بود، خاص تر، خالص تر، عزیز تر.
فردا مفصلا در آغوش میگیرمتون. شب بخیر.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
یا اُمّ بَنین.
اینجا کمکم داره به چنل طرفداری از حاج مهدی رسولی تبدیل میشه.
هدایت شده از نھنگ و میرا
یکی بود یکی نبود زیرگنبد کبود ؛
هجده سال پیش همینروزا یه خونواده سهنفره از بابت وجود دختر تهتغاریشون، کلهقند بود که توی دلشون آب میشد. بله، حانیهٔ کوچولوی ما بدنیا اومد. حانیه حانیه، کاکائوی عزیزمن که نزدیک دوساله میشناسمت، خوشحالم که وجود داری، با تموم قشنگیات، با صدای فوقالعاده زیبات و تموم جزئیاتت، تولدت مبارک : )
با عشق و ارادت
سُھا.
اهم، سرفه*
سلام و باز هم پوزش از اینکه شب شده و من اومدم صحبت کنم. ممنونم از همه کسایی که تبریک گفتن بهم و من این تبریک ها رو دیدم یا حتی ندیدم.
تبریک هایی که امسال دیدم به نسبت سالِ های قبلی کمتر بود ولی خب حقیقی تر بود و من این رو واقعا حس کردم. حرفایی که پشتش احساس واقعی ناشی از شناخت بود، نه اینکه باید یه تبریکی بگیم پس، بگیم. ممنونم ازتون واقعا بچه ها بغلتون میکنم؛
ممنونم از عسل که منو یادش بود و یه سری صفت خوشگل بهم نسبت داد:)))
ممنونم از حُره [ اسمی که براش سیو کردمه نمیدونم الان اسم اکانتش چیه ] که از سال پیش مهربونیشو برام تجدید کرد.
ممنونم از حنانه که واقعا نمیدونم چی بگم، تعداد ادمایی کمی از اون گپ تولدِ دو سال پیش موندن ولی خب همچنان عزیزن و عزیزی عزیزِ من. عزیز بمونی.
ممنونم از گیسو که خیلی بامعرفته و با اینکه مدت هاست حالشو نپرسیدم حواسش بود بهم.
ممنونم از منیب که مهربونه و با معرفت.
و ممنونم از سها که اصلا بیا صبحت نکنیم، خودش میدونه عزیزه، چقدر وسط قلبه و چقدر یتسنسمسشمسمس عه برام.
میبوسمتون.
و این سه تا آخری.
من واقعا واکنشام وحضوری دادم و الان واکنشام در قالب پیام نمیگنجه ولی من سر هر کدوم از این تبریک ها یه دور گریه کردم، و البته تبریک سُها.
ممنونم و دوستون دارم.
درست نیست اینقدر راجع به این موضوع صحبت کنم ولی امسال خودمو تو تعاریف بقیه دیدم. چیزایی که شاید خودم نمیدیدم و تویِ تعریفِ همه تکرار میشد. و من خیلی گریه کردم. امروز، دیروز و پریشب خیلی گریه کردم. اینکه چقدر قشنگ توصیفم کرده بودید بعضیاتون:)