امروز میریم دانشگاهِ تربیت مدرس تا بلاخره "سایه سرو" ساخته آقای حسین ملایمی رو ببینیم. بعد از دوسالانه خیلی دلم میخواست بلاخره یه جایی اکران بشه که بتونم برم ببینمش و بلاخره! دادان. ذوق*
هدایت شده از • خونه پیشولیا •
+خسته نباشید
_سلامت باشیدO_o #ماجراهایبنده
دختر چادری و باحجابا و مذهبی هایی که هنر میخونن و این روزا بیشتر همه جا هستن>>>
امروز بلاخره آخرین نشست، تحت عنوان هفته انیمیشن رو رفتم دانشگاه تربیت مدرس، و هفته پیش هم دانشگاه تهران و هنر. تعداد نشست ها و کارگاه که رفتم اونقدر زیاد نبود [ وقت نداریم😭 ] ولی همون چندتا هم خوب بود، با یه عالمه نکته ای که اساتید میگن و تو میچسبی میگیری و سیو میکنی ته ذهنت. من خوشحالم، از اینکه خیلیاشونو رفتم و اصلا همچین امکانی وجود داره برام. یادمه پارسال بخاطر مدرسه نمیشد اینقدر راحت برم و بعد از ظهر هاهم دیگه دیر بود برای رفتن، اونم بعد از مدرسه و کلا پارسال رو از دست دادم و امسال فکر میکنم اون چیزی که رزقم بود و باید، گیرم اومد پس خداجونم واقعا شکرت.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
و هفته پیش دقیقا روز ۲۸ اکتبر که روز انیمیشنه میخواستم دربارش بنویسم براتون، وقت نشد دیگه. اونقدر انیمیشن رو نشناختم که بخوام دربارش چیز بزرگی بنویسم بیشتر انیمیشنه که من رو شناخته، و بغل کرده، و بزرگ کرده. این داستان بیشتر داستان حانیه است با انیمیشن تا خود انیمیشنِ تنها. انیمیشنی که دوست حانیه شد، بهش هدف داد، به هدفش مسیر داد، یه چراغِ بزرگِ علاقه توی دلش روشن کرد و...
اطرافم آدم های همسن زیادی میبینم که واقعا نمیدونن میخوان چیکار کنن و گاهی حتی نمیدونن دارن در حال حاضر چیکار میکنن و اصلا برای چی؟ منم همیشه نمیدونستم، مخصوصا وقتایی که با انیمیشن رابطمون شکر آب میشد، وقتی که هدفم، عقیدم، چرایی زندگیمو فراموش میکردم یا همین چند وقت پیش که براتون یه عالمه درباره هدف و شوق و انگیزه حرف زدم چون خودم باهاش درگیر بودم. یه موقع هایی آدم گم میشه، ولی این انیمیشن بوده که باعث شده من الان واقعا بدونم مقصدم کجاست و گاهی میزنه رو شونم یادآوری میکنه بهم که ببین، منم دارم این مسیرو با تو قدم میزنم. همین، داستانِ من و انیمیشن یه داستان رفیقگونه است، از اون رفیقایی که دوست ندارم کسی دوسش داشته باشه و اینقدر دربارش بگم که همه بدونن من چقدر دوسش دارم. ۲۸ اکتبری که گذشت بر همه ما مبااارک🎀.