یاسهاسبزخواهندشد ؛
امروز، شنبه اوایل آبان ماهِ چهارصد و سه.
آبان همیشه قشنگه ها، اینم از شواهد.
#ولاکس
یاسهاسبزخواهندشد ؛
اولین روز از هفته انیمیشن در دانشکده سینما و تاترِ داشنگاه هنر. دیر رسیدیم و کم گوش کردیم ولی دوباره باعث شد یادم بیاد، این واژه این مفهوم این هدف توی ذهنم بیاد جلوتر و بیشتر دوستش بدارم.
میدونی من خوشحالم. این روزها فقط فکر میکنم که خدا قطعا و حتما یه چیزی برام در نظر داره. یه چیزی که اگر یه جای دیگه ای در موقعیت دیگه ای بودم رخ نمیداد. شاید قراره رشد کنم، شاید بیشتر از قبل، شاید هدف باید از این مسیر بگذره شاید، شاید، شاید... هرچیزی که هست من اعتماد کردم و خداهم کم بهم لطف نداشته تا اینجا. دستتون درد نکنه اوس کریم.
اینقدر روزا تند تند میگذرن که حس میکنم دو روز دیگه یکی میزنه رو شونم میگه به اول آذر ماه سلام کن.
توی پاییز و کلا فصل سرد لطفا و واقعا همه احساساتتون رو نادیده بگیرید، خوب یا بدش فرقی نمیکنه. پاییز باعث میشه فکر کنید واقعیه ولی همش کیکه.
هدایت شده از - قرین -
خدایا لطفاً امروز سینهام را گشاده گردان و کارها رو برام آسون کن ! خدایا منظورم همون : واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولیِ خودته:)))
یه وقتایی اگر همونجایی که هستم این بغضو تخلیه نکنم، میمونه، تپلی میشه، میاد بالا و شبم که بشه، غمباد میشه.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
سه شنبه، چهارمین روز از هفته انیمیشن، دانشگاهِ تهران.
از صبح کارگاهِ انیمیت، استاپ موشن و تحلیل آثار میازاکی. دوستش دارم، هر چیزی که این شمع رو در من شعله ورتر میکنه دوستش دارم. این فضا، این آدما این دغدغه. این وسط دیدن آدمایِ قدیمی مهربون و گوگولی و دوستداشتنی هم مضاعف میشود بر خوشحالیهای دیگر.
#ولاکس
یاسهاسبزخواهندشد ؛
داشتم تلاش میکردم از مبینا و زهرا تویِ یه قاب عکس بگیرم ولی نا موفق بود.
این چند روز فهمیدم اصلا نمیتونستم برم شهرستان درس بخونم، یه هفتهاس درست حسابی مامانمو ندیدم میتونم گریه کنم الان واقعا😭.