eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
618 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز بعد از کلاس رنگ شناسی فکر میکنم روحِ حانیه دوباره بیدار شد، با همون صدای درونی هیم هیم.
خانمه اینجا تو مترو ویدیو کال کرده بود، با صدای بلند. و ما میشنیدیم، که یارو بهش میگه دوربینو بچرخون ببینیم کی نشسته کنارت. و یارو مَرد بود. و خانمه چرخوند! و نه قایمکی کاملا مشخص! چطوری بهش بگم خیلی بیشعوره؟
پول میخوام برای خریدن روسری های گلناز، پول میخوام برای خریدن قمرک از ریحانه، برای رفتن به کنسرت، برای رفتن به مشهد، برای خریدن لوازم نقاشی مورد نیاز این ترم، برای رها شدن از آشفتگی، برای رفتن پیش یه برنامه‌ریز که جای من بنویسه، برای شروع سال جدید، برای خریدن آینه قدی، برای افطاری رفتن با رفیقام، برای کادو خریدن، برای گل خریدن، برای داشتن یه زندگی مطلوب پول میخوام، پول بی انتها و تموم نشدنی. چرکِ کفِ دستِ لعنتی.
دیروز روز خیلی سختی بود پونزده اسفند ماه. آخرین روز هفته. اینقدر موقع برگشت خسته بودم که رفتم بالای پل هوایی پنج دقیقه با خودم خلوت کردم، که این رسمش نیست تا هفته تموم میشه دوباره هفته جدید شروع میشه. این حجم از خستگی ای که اون لحظه داشتم خودش یه هفته استراحت نیاز داشت. تازه آبجوشم به ماگم نکرده بودم و حتی افطار کردنم هم توی مسیر روی هوا بود. خلاصه سوار اتوبوس شدم سمت مترو. اتوبوس خراب بود، هرپنج دقیقه یه بار خاموش میکرد. تو مترو شکلات شیری گرفتم برای افطار، خوشمزه نبود و ... دقیقا در بدترین حالت و داغون ترین حالت خودم بودم دیروز و یهویی یه دخترِ گوگولی مهربونی توی مترو نشست صندلی روبه روم و با اشاره وسط شلوغی مترو بهم گفت:"تو اسمت حانیه است" بعد اولش نمی‌فهمیدم داره بهم چی میگه، بعدش که فهمیدم و گفتم اره منم، اون گفت:"من میشناسمت، کانالاتو دارم و الان خیلی خوشحالم"😭✨
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
دیروز روز خیلی سختی بود پونزده اسفند ماه. آخرین روز هفته. اینقدر موقع برگشت خسته بودم که رفتم بالای
یک عالمه صحبت کردیم و من واقعا خوشحال رفتم خونه. بعد از یه روز خیلی سخت، خیلی خوشحال رفتم خونه.😭✨
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
دیروز روز خیلی سختی بود پونزده اسفند ماه. آخرین روز هفته. اینقدر موقع برگشت خسته بودم که رفتم بالای
همسن بودیم، و فهمیدم کیف خوشگلِ سبزی که باهاش بود رو خودش دوخته بود، اگر لینک آنلاین شاپش رو بگیرم میفرستم همه بریم نگاه کنیم که قند تو دلمون آب بشه. خودشم اینقدر خوشگل و خوش‌پوش بود که قبل از اینکه صحبت رو شروع کنیم تو دلم میگفتم چقدر این دختر خوشگله✨
البته دیروز نکات خیلی خوشگل دیگه‌ای هم داشت که خداروشکر میکنیم بابتشون🤍.
اشتراک گذاری خاطراتِ روز های ابتدایی اسفند ماه: