eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
616 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
چاوشی‌هم یه سبکِ زندگیه.
از آدم‌هایی که همیشه از یه پله بالاتر بهت نگاه میکنن و خطاب قرارت میدن [عمیقا] بدم میاد. عزیزم بیا پایین. گنده‌تر از توهاش اومدن پایین، تو که جوجه‌ای. ازت متنفرم واقعا.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
از آدم‌هایی که همیشه از یه پله بالاتر بهت نگاه میکنن و خطاب قرارت میدن [عمیقا] بدم میاد. عزیزم بیا پ
یه سوسک تو پیاده‌رو بود، برای اینکه از کنارش رد نشم، پیاده‌رو به اون بزرگی رو رد کردم رفتم از تو خیابون رد شدم. آدم‌های اینطوری شبیه سوسکن، حتی به قیمت عوض کردن مسیر، نباید از کنارشونم رد شی حتی.
آدم‌هایِ رندوم و اتفاقاتشون تا ابد>
امروز رفتیم دانشگاه، خیلی سخت بود. خداروشکر که تابستون‌ها دانشگاه بسته‌س. ولی دلتنگی‌هام رفع شد واقعا، البته دانشگاهِ خلوت حال نمیده. سه سری نامعلوم الوضعیتِ گوگولی اومده بودن برای مصاحبه، تو دانشگاه گم شده بودن، عین ما😭.
لباس‌مردونه‌فروشی‌های ولیعصر رو نگاه میکنم و یادِ قولی که با نورا به همدیگه دادیم میفتم. لباس‌هاشون خوشگل‌تر و رنگی‌رنگی‌تر شده، مناسب تابستون. حالا غمگینم، خیلی غمگین‌تر از قبل.
خسته شدم ازت حانیه، نمیدونم برای چندمین بار.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
دلم میخواد به این فکر کنم که تو هیچ چیز رو برای من تصادفی نَچیدی..
کاش همون‌ موقع که داشتم اینو ازت میپرسیدم میزدی تو دهنم میگفتی هیچ هدفی نداری. کاش میفهمیدم که هیچ هدفی نداری. کاش فهمیده بودم. کاش اون‌روز هیچ‌ اتفاقی نمیفتاد بعد از اینکه چند دقیقه قبلش وقتی به شیشه تکیه داده بودم، بهت گفتم: خدایا، اگر تو میخوای، باشه. کاش اینکارارو باهام نکرده بودی.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
من اون روز خوشحال بودم. بچه‌هاهم از خوشحالی من خوشحال بودن. زهرا قبل از کلاس بخاطرم غَش کرد و خودم‌هم وقتی حرف میزدم براشون یادمه که داشتم عین یه بزغاله وسط راهروها بپر بپر میکردم. این حجمِ خوشحالی اینقدر بود که نورا گفت بخاطر اینکه امروز اینقدر حالت خوبه بیا با ما از بی‌ار‌تی بریم. بعد رفتیم کلانا و یک عالمه تا خونه حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم. یادم نمیاد دقیق ولی فکر کنم این، همون روزی بود که هادی از زبونِ من با نورا حرف زد. من چقدر اون روز خوشحال بودم.
کاش احساساتم دوباره نیان بیرون از قوطی‌شون. اینطوری من هرچی با خودم آشتی کردم خراب میشه.