کلاس استاد مکتبی مثل همیشه، و من متفاوت از همیشه. غمگین که هستم طراحیام خستهس، بی روحه، قشنگه ولی قشنگ نیست. ولی امروز طراحیام قشنگ بودن، وقتی دستم رو کاغذ بود حس میکردم دارم به آخرین مرحله از شادی نزدیک میشم.
نورا قرار بود سر کلاس بیاد پیشم ولی آخر کلاس با یاسی اومدن و به مکالمه بینمون با استاد شکل گرفت، که باعث شد بیشتر تر استاد رو دوست بدارم. عین باباها میمونه استاد مکتبی"😭"
بعد از کلاس هم تصمیم گرفتیم دسته جمعی بریم پارک ملت و از کوچه بهشتش تا هنوز پاییزه استفاده ببریم. حالا قبلش یه اتفاقات جالبی افتاد.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
نورا قرار بود سر کلاس بیاد پیشم ولی آخر کلاس با یاسی اومدن و به مکالمه بینمون با استاد شکل گرفت، که
باباس، چون امروز دست کشید رو سرمون و گفت گور بابایِ هرکی جز شماست و اذیتتون میکنه. عینِ باباهای سوپرهیرویی میمونه. و یه جمله شاهکار دیگههم گفت درباره زندگی : میخوای اذیتمون کنی؟ سخت بگیری؟ باشه به کوری چشمت منم میرم عاشق میشم، میرم هرکاری دلم بخواد میکنم. نمیتونم نظم و قوانین تو رو عوض کنم ولی میتونم باهات مقابله کنم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
باباس، چون امروز دست کشید رو سرمون و گفت گور بابایِ هرکی جز شماست و اذیتتون میکنه. عینِ باباهای سوپر
جمله جالبی بود حالا فارغ از درست و غلط بودنش.
امروز توی دفترِ جامعه برای یکی از بچهها تولد گرفتن آقایون، و صداشون کُل ساختمون رو برداشته بود. یه وقتهای اینطوری میگم که کاش پسر بودم چونکه جمع های پسرونه خیلی خلاقانهست و توش خوش میگذره.
چقدر دوشنبهیِ پر اتفاق، سوررئال و عجیبی بود. دوشنبهها طلاییه، این یکی طلایی تر. کاش فردا دوباره دوشنبه بود.
+ من با اجازتون فیلمنامهتون رو خوندم، بیخشید یعنی ریحانه برام فرستاد خوندم دیگه..
- منطقیه واقعا
* دیدین چقدر مسخره بود؟
+ چی؟ آره یعن-
* دیدی گفتم مسخره بود؟
- واقعا مسخره بود؟
+ نه نه نه نبود بابانینثگسمشنثمث
هدایت شده از MoWji 🌊
من چندین ساعت منتظر بودم اینو بذارید اینجا و بگم که آیا واقعا کاری که با من کردن خلاقانه بوددد؟
بیشتر وحشیانه میشه بهش گفت تا خلاقانه.