امروز یکی از بچهاا اومد گفت؛
بچها لباسم قشنگه مامان
بزرگم برام بافته ؟(:
منُ یکی از بچها گفتیم عه چقدر
قشنگه، خدا حفظشون کنه .
نگاهش غمگین شد گفت خیلی
وقته که ندارمش :))))
حالُ هوای امروز دوست داشتم،
بارون شدید بود وَ منُ رفیقم تو
اوج بارون دستامون قفل هم بود
و راه میرفتیم، حسابی خیس شده
بودیم، تمامِ وجودم از سرما یخ میزد
ولی وقتی دستم تو دستاش بود گرمایِ
وجودشُ با قلبُ خونم حس کردم :)
یهو خاطره بچگیام خطور کرد تو ذهنم
زیر بارون دعامیکردیم، همون موقع از
ته دلم دعاکردم :>>>
هدایت شده از حِلماء ؛
بہیادِ :
ماهنی . کچک . سبزیشمی . مترادف .
تفاح . هیچیسم . بینشان . قرین .
ماضیبعید . آسیمہ . کاژه . گایوسا .
حنایقصہها . داوشفندکداری؟ .
دلدادھمتحول . پیامهایذخیرهشدھ .
اقیانوسآبی . مفتون . ملجئي . داعیھ .
یکعددخوددرگیر . وتین . کمددیواری .
خطخطی . تامیلا . کهکشانآرامش . منیب ورید . خانوم 274 . قتیلالعبرات .
افکاردرونمن . Un Calin . وتین .
عروضشبانه . طرید . پیرمردافلیج .
مهتد . جناب من . سدید . هبوط . نازبو .
پرتقال . ماهک . مروه . آرامشاقیانوس .
ماهكِمن.
- ماجرا از کجا شروع شد ؟! #فور
از اونجایی که اشکم داشت لبریز
میشدُ منو کشید تو بغلش :)
May 11