،،
خوشم من با تب ِعشقت طبیب آمد جوابش کن
حبیبم چشم بیمار تو بس باشد طبیب ِ من ؛
،،
يبكي علىٰ الحـُسين، هذه طريقته بالاعتذار لله علىٰ سوء أفعاله ويلطم، نَعم يريد إخلاء صدره من كلّ شيءٍ لا ينتمي للحـُسين؏؛
،،
حسين بَالفطرَه عَرفِته، لادِراسَه ولاعِلم وانَختّم اسَمه عِلىٰ گلبي وكَلي شَيزيَح الخَتم!
،،
أخاف العيون التي تستطيع اختراق ضفافي، فقد تُبصر القلب حافي! أخاف اعترافي(:
،،
هل أول الوطن البكاء؟! هل آخر الوطن البكاء؟!
وطن بدون نوافذ هربت شوارعه مآذنه جوامعه كنائسه، وفر الله مذعوراً وفر الأنبيا يتكسر المنفى على المنفى بداخلنا وتبكي الكبرياء؛
،،
قمري يا عزيزتي يا جميلتي أتمنى لو كنتم جميعا من أجلي ، أتمنى أن أخفيك في قلبي إلى الأبد💔(:
،،
همسر نزار قبانی توی یه انفجار داخل بیروت کشته میشه، نزار هم تو یه سرودهی حزنانگیز براش نوشت؛ بلقیس رفته بودی انار بخری، دانههایت را آوردند(:
،،
به قول ِصادق عزیز ما که غوره نشده مویز شدیم و از میکده بیرونمان کردند، تأسفی هم ندارد، فقط در انتظار ترکیدن هستیم، مدتی است که عمداً به محفل رفقا کمتر میروم و هر چند دیگر بنیه اجازه نمیدهد و کارها سخت خراب شده اما به جهالت ادامه میدهم، آن هم جهالت احمقانه که خودم بهش معتقد نیستم و لذتی هم برایم ندارد فقط پیچ و تابی قبل از ترکیدن است .
،،
خاطرات و که ورق میزنم، قطرههای اشکم بیاختیار میریزن، دردت به جون ِبیقرار و پر از گریهم، پس کی میتونم ببینمت؟! شجریانم امشب داره میخونه هرچه کویت دورتر دلتنگتر مشتاقتر، والا که حرف دل ما رو میخونه ..
هدایت شده از - قرین -
ای خدای پر زور من:))
این همه دلتنگی رو از
پیش پای بشر بردار .
،،
يا وطني وكأنك في غربة وكأنك تبحث في قلبي عن وطن ليأويك، نحن الاثنان بلا وطن يا وطني؛
،،
كل الدروب التي سلكتها أعادتني إليّ، كأنني لم أكن يومًا سوى رسالة لنفسي؛
،،
فرض کن تو را در آغوش کشیده باشم اینجا میان ِآغوش تو نمیمیرم که، نور به قبرم ببارد که عاشق توام .
،،
بهترين تعريفی كه میشه از انسان ارائه كرد همین جملهی فئودور ِ که میگه انسان عبارتست از موجودی كه به همه چيز عادت میكند اما نپرسید چگونه .
،،
عندما تریدون الرحیل ارحلوا لکن لا تعودوا ابداً کونوا للرحیل اوفیاء لکي نکون لنسیانکم مخلصین؛