آبـےعزیزمن ؛
بیمار ِ اتاق ِ ۳۷ : داشتم چه میگفتم ؟ بله . من زیبا بودم . این کم عذابی نیست . از شما چه پنهان از
بیمار ِ اتاق ِ ۳۷ حرف هایش تمامی نداشت . انگار که در قفس پرنده ای را گشوده باشی :
از همه اینها حالم به هم میخورد .
مضحک اند ؛ مزخرف و حوصله سربر .
از خودم هم که بارها به عرضتان رسانده ام چقدر بیزارم .
احمقانه ترین چیزها دور هم جمع شده اند و تکرار میشوند .
روزهای لعنتی .
شب های تهوع آور .
من در مقابل آنها چه میکنم ؟
بله من حتی مغزم را هم دور انداخته ام .
مینگرم . داد میزنم . فحش میدهم . رد میشوم .
خدای من چقدر از این کلمه متنفرم اما خسته ام یا شاید خالی .
انگار که نیستی درونم ریشه دوانده .
شاید هم ابلیس است .
نمیدانم .
نمیفهمم چه مرگم شده .
اصلا نمیدانم چه میگویم .
شما هم بروید . برای همه مان بهتر است .
این نامه فقط به رسم استقبال از تو است . برای اینکه به تو بگوید یک روز بدون تو روزی ست که تمام نمی شود ، شهری ست بدون باغ ، زمینی ست بی آسمان ! و برای اینکه به تو بگوید هرگز هیچ چیز ما را از هم جدا نخواهد کرد . در این دنیا ، به هم گره خورده ایم . شب خوش زندگی ! قلبت را می بوسم .
-نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس - ۲۰ دسامبر ۱۹۴۹
انرژی زیادی داشتم اما انگیزه ام تمام آن را برای غیاب خودش استفاده میکرد . بی انگیزه بودم !
- زندان ذهن
مُدام آزرده ات می کنند و می گویند : عمدی در کار نیست و تو می فهمی آنچه در کار نیست ، شعور است .
- محمد همایون
- تَائِهٌ بَين ألفِ فِكرَةٍ و شعُور -
[ در میان هزاران فکر و احساس گم شده ام . ]
آه ماریا ! ماریای فراموش کار ، هیچکس هرگز تو را اینطور که من دوست دارم دوست نخواهد داشت . شاید هر وقت توانستی مقایسه کنی ، بفهمی و بیندیشی ، تا پایان عمر به خودت بگویی : هیچکس ، هیچکس هرگز مرا اینچنین دوست نداشته است .
- آلبر کامو
شبیه مه شده بودی !
نه میشد در آغوشت گرفت و نه آن سوی تو را دید .
تنها می شد در تو گم شد که شدم .
- رویا شاه حسین زاده
ژاکت بافتنی که قولش را داده بودی چه شد ؟
کمی شتاب کن ؛
آخر من پنج زمستان است که یخ زده ام .
- آروین شاه حسینی
هدایت شده از واسهپنین
این پیام رو فوروارد کنید منم برای چنلتون پروفایل و بیو انتخاب میکنم
[ احتمالا عکسها به صورت نقاشی دیجیتال
و جملات از کتاب کاریکلماتورِ پرویز شاپور باشن ]
از پنجشنبه شب دارم به تو فکر می کنم . به نظرم شکل بدی از هم جدا شدیم و تحمل این جدایی ، با این همه تردید و زیر این آسمان پُرخطر ، برایم سخت است . امیدوارم تو نزد من بیایی ؛ اگر می توانی با ماشین بیا ، چون خیلی راحت تر است ، وگرنه این سفر برایت طولانی و سخت می شود !
- آلبرکامو