گاهی یه جوری میشکننت
که وقتی تیکه هاتو به هم بچسبونی
یه آدمِ دیگه میشی.
#حرفَک
خون میچکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم افشردنِ جان است
#شعر
آدما بقیه رو با حرفایی دلداری میدن که خودشون یه زمانی شدیدا نیاز به شنیدنش داشتن.
#متنَک
ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشناییهاست.
#متنَک
موهای او سرد و نمناک بود. سرد، کاملاً سرد. مثل اینکه چند روز میگذشت که مرده بود. من اشتباه نکرده بودم، او مرده بود.
#بوفکور