همیشه دربارهی آدمهایی که عاشقشان هستیم دو بار خودمان را فریب میدهیم.
ابتدا برای مزیتهایشان،
سپس برای نقصهایشان.
#آلبر_کامو
زیر لب زمزمه میکرد که من عجیب هستم
و بی شک به همین علت است که مرا دوست دارد
ولی شاید به همین دلیل روزی از من متنفر بشود.
#آلبر_کامو
....
«کاش میشد فکرم را برایت بفرستم
که یک روز تمام پر از تو بوده است.»
#آلبر_کامو
شیرجه های نرفته گاهی اوقات کوفتگی های عجیبی به جا می گذارند.
#سقوط
#آلبر_کامو
من می دانستم نومیدی هست، اما نمی دانستم یعنی چه. من هم مثل همه خیال میکردم که نومیدی بیماری روح است. اما نه، بدن زجر میکشد. پوست تنم درد میکند، سینه ام، دست و پایم.
سرم خالی است و دلم بهم می خورد. و از همه بدتر این طعمی است که در دهنم است. نه خون است. نه مرگ، نه تب، اما همه اینها باهم کافی است زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه بشود و از همه موجودات نفرت کنم. چه سخت است. چه تلخ است انسان بودن!
#آلبر_کامو
فکرش را بکنید که کسی خودش را در آب بیندازد. و آنوقت از دو حال خارج نیست: یا شما برای نجاتش خود را در به آب می افکنید و در فصل سرما به عواقب بسیار سخت دچار می شوید! یا او را به حال خود وا می گذارید و شیرجه های نرفته گاهی کوفتگیهای عجیبی به جا میگذارد.
#آلبر_کامو
#سقوط