هدایت شده از اتاقِآخرِآسایشگاه...
نگرانم که به تو هدیه کنم شعرم را؛
و تو آنرا به کسی...
وای!
ولش کن اصلا...
دوستت دارم زیاد، اما نمیگویم به تو!
چون که عاشق بعد از این اقرار، تنها میشود...
#سهیلا_فیاضی
#شعر
دستهای تو
چند سال دارند!؟
درختانی در هم تنیده!
موهایم را که نوازش کنی،
بهار میرسد!
عطر بیدار شدن ریشهها،
زمزمه زمین،
پاییز را میخکوب میکند!
در میان خشکی انگشتانت
نسیم بهار میرقصد،
و من
گردن سبزم را خم میکنم،
تا انحنای دستانت
هرچه عمیقتر،
پوست گرم مرا
لمس کند!
#هالینا_پوشویاتوسکا
#شعر