گمان میکند اگر بگریزد
نجات یافته است،
دریغا که اندوهِ انسان بودن
سنجاق است بر سینهی آدمی.
#حرفَک
ذهن آدم مثل یه ماده سوختنیه که لازم به یکم حرارته..
فکر میکنی چندتا جرقه لازمه که یک آدم منفجر بشه و از هم پاشیده بشه؟
و فکر میکنی این متلاشی شدن ذهن آدم چه عواملی رو پشت سرش به دنبال داره؟
مثلاً ..میتونه یک نفر دلسرد بشه و حس منفی بهش منتقل بشه
میتونه یک رابطه رو از بین ببره
میتونه یک نفر خودکشی کنه چه این که نفس بکشه و زندگی کنه و چه این که دیگه توی این دنیا نباشه؛ و شاید اون جرقهها، اون عوامل، اون حسها و تعاریف اشتباه یک قاتل باشن. مگه نه؟
ممکنه متوجه نشیم و ندونیم؛ ولی، شاید ما آخرین جرقه برای متلاشی کردن اون ذهن باشیم.
پس لطفاً سعی کنیم جرقهای اشتباه برای یک ذهن نباشیم بلکه یک درخشش برای اون ذهن باشیم.
به نظرت میشه؟
#خودم
#حرفَک
#درخشش
این مرد خود پرست
این دیو، این رها شده از بند
مست مست
استاده رو به روی من و
خیره در منست
گفتم به خویشتن
آیا توان رستنم از این نگاه هست؟
مشتی زدم به سینهی او،
ناگهان دریغ
آیینهی تمام قد رو به رو شکست
#حمید_مصدق
#شعر
بگو از کجا میآیی؟ چرا به هیچکس شبیه نیستی؟ چرا به همه شبیهی؟ تو را همهجا میبینم: در قطرههای باران، بین غنچههای گل سرخ، سیبی که از شاخه میافتد، انگار در منی. حتّی برایت گریه کردهام، چون که تنهایی، کودکی و مثل ستارهی زهره، جرقّههای یخزده داری!
#خانهی_ادریسیها
#غزاله_علیزاده