هواے دنیــا بر ما سنگیــن شده ،
میل دنیــا بر ما نیست .
شهادتکجایکجای
دربندخدای؟
بندهمیشمشهیدمیشمخدای؟
شهداء کجاین کجا
دستم شده از دستتان رها
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
هیهات! که رسیدن به سعادت و خوشبختی، با تنبلی و بطالت، هرگز ممکن نیست . - مولاعلی'؏' -❤️🩹
دشمن اگر یک نفر هم باشد؛ زیاد است...!
مولاعلی'؏' -❤️🩹
«پروردگارا ! آن كه تو را نيافت ، چه يافت ؟
و آن كه تو را يافت ، چه از دست داد؟».🌱؛
_امامحسین؏❤️🩹.
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
بسم الله الرحمن الرحیم ؛♥️. .
با ما همراه باشید تا یه مبحثی کوچیکی ، رو شروع کنیم (:
در کلیپ بالا دیدم که زنان دارن با حرکات نامفهوم یه شعر ی رو باهام هم خونی میکنن
(نه تقصیر من بود نه لباسم نه جای که بودم )
تو * مت .جاوز تو بودی ؛*
حالا مبحث من اینکه که برای حرفی که میخام بزنم یه سند بیارم "
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
بسم الله الرحمن الرحیم ؛♥️. . با ما همراه باشید تا یه مبحثی کوچیکی ، رو شروع کنیم (: در کلیپ بالا د
♦️اینکه کشور آمریکا چرا آمار ت*جاوز از
یه کشور مسلمان خیلی بیشتر ؟!⁉️
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
♦️اینکه کشور آمریکا چرا آمار ت*جاوز از یه کشور مسلمان خیلی بیشتر ؟!⁉️
خب همه میدونیم که حجاب یک قانون اسلامی ِ ؛
و من با پوشیدن اون قسمت های تحریک آور برای جنس مخالم برای خودم وامینت در برابر ت*جاوز حفظ میکنم و اونجا هارومیپوشونم (((: *
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
خب همه میدونیم که حجاب یک قانون اسلامی ِ ؛ و من با پوشیدن اون قسمت های تحریک آور برای جنس مخالم ب
⛔️همه مرد یک غریزه جنسی دارن که با دیدن این نوع پوشش تحریک میشن و میشد این موضوع رو اصلی ترین موضوع درباره ت*جاوز باشه ‼️
اینکه یک خانوم آمریکای برای به دست آوردن جواب سوالشون میرن با یک خانوم مسلمان مشورت میکنن
میگن که شما آیا مثل من بهتون بارها ت*جاوز شده ؟!
خانوممسلمان در جوابش : میگه که اصلا حتی یک مرتبه ؛
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
اینکه یک خانوم آمریکای برای به دست آوردن جواب سوالشون میرن با یک خانوم مسلمان مشورت میکنن میگن که ش
خانوم آمریکا کلی ذوق میکنه تا بدونه که این امینت کامل رو از چه راهی به دست آورده.
وچطور میشه به این امینت که این خانوم مسلمان داره برسه *
واون خانوم مسلمان میگه تا بحال به ظاهرم دقت کردی ؟!
اینکه چیزی که من پوشیدم آیا با تو فرق داره ؟
خانوم بی حجاب امریکای گفت : ظاهرتون کاملا پوشیدست و هیچی از بدن شما معلوم نیست ؛
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
واون خانوم مسلمان میگه تا بحال به ظاهرم دقت کردی ؟! اینکه چیزی که من پوشیدم آیا با تو فرق داره ؟
خانوم مسلمان میگه بله همین حجابی که دارم اصلی ترین دلیل امینت که من دارم .
حجاب و پوشش درست من بهم امینت کامل رو دادِ *
تا اینکه خانوم بی حجاب به باور کامل برسه یه دوربین مخفی میزاره .
که این دوربین اتفاق های که برای خانومیوفته رو ثبت میکنه.
اول خانوم بی حجاب و با پوشش بد ؛
و در قسمت دوم با حجاب کامل و یه پوشش درست :))
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
تا اینکه خانوم بی حجاب به باور کامل برسه یه دوربین مخفی میزاره . که این دوربین اتفاق های که برای خان
در قسمت اول مثل هروز با حرف های مرد های که از اون مکان عبور میکنه مواجه میشه
_واو چ گوشتیه.
_اخ دلم خواست .
_من برای یه شب خوبم نه میای باهام .
یه کلام های فرا تر از این که من سانسور میکنم ونمیگم ......
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
در قسمت اول مثل هروز با حرف های مرد های که از اون مکان عبور میکنه مواجه میشه _واو چ گوشتیه. _اخ دل
در قسمت دوم زن با پوشش خوب وکاملا درست .✨️.
و اون خانوم احساس میکنه داره مثل یه ملکه در اون مکان عبور میکنه و حتی یک مرد بهش نگاه نمیکنه چه بسا بخاد براش مزاحمت ایجاد کنه >>>>
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
خطم کلامم ؛
حرفم به برنداز های عزیز برمیگرده که میگه که طرف مقابل مت*جاوز وگرنه خودش هیچ مشکلی نداره ؛///
بله جانم تقصیر خودته تقصیر خودته تو با پوشش نادرستت اونو به سمت خودت میکشی
اینکه تو داری با پوشش اونو سمت خودت تحریک میکنی
خب پس :
♦️[لباس های درست و پوشش به گفته اسلام حجاب کامل +امینت کامل :]♦️
مارو از دعای خیرتون جانگذارید خیلی محتاجیم ممنونم پای محفلمون نشستین؛
یاعلی(((:🌱¡'
. ♥️.وتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ.♥️ .
بࢪ آن خداۍزندھ اے کہ هࢪگـــــز نمۍمیࢪد توڪڶ کن!🌚✨️؛
«یـٰا مَن لـٰا یُرجَۍ اِلـٰا هُـو . . :»
ای آن که جز او امیدی نیست . . 🌱!
أشْهَدُ أَنَّکَ كَـلِمَةُ التَّقْوےٰ، وَبَابُ الْهُدَےٰ
مهࢪبان خدایݦ ،ڪسۍ کہ نوࢪتو ࢪا یافټ ،
اسیࢪ هیچ بنبستے نشد✨️ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و[ الله ] یہ جوࢪۍ ڪمڪت میڪنہ ڪھ فڪࢪشم نمیڪࢪدے✨️؛ `)
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
🩷✨🩷✨🩷✨🩷✨🩷✨ #ناحله #قسمت105 اسم رو کتاب رو خوندم: "سلام بر ابراهیم" صفحه هاش رو ورق زدم رفتم نزدیک
🩷✨🩷✨🩷✨🩷✨🩷✨🩷✨
#ناحله
#قسمت106
ریحانه و شمیم با هم حرف میزدن .
ازشون جدا شدم.
رفتم سمت پل که ریحانه گفت
+کجا میری دختر؟
_بزار برم ببینم. زود برمیگردم.
+باشه فقط دیر نکنیا
_چشم
رفتم سمت جایی که داشتن سوار کشتی میشدن.
خم شدم ببینم چی تو گِلا تکون میخوره!
یه خادم داشت رد میشد
گفتم
_ببخشید
وایستاد
+بفرمایین؟
_اینا چین تو گِل؟
+لجن خور
اینو گفت و رفت.
چندشم شد. یعنی اینا اون زمانم بودن؟ ادمایی که تو آب شهید شدن...
مور مورم شد.
ریحانه و شمیم نزدیکم شدن.
_ما نمیتونیم سوار شیم؟
+چرا نمیتونیم؟الان نوبت ماست
_اها
دست همو گرفتیم و رفتیم تو کشتی.
یه سری جلیقه باید تنمون میکردیم.
شمیم و ریحانه به ترتیب پوشیدن.
نگاشون کردم و زدم زیر خنده
ریحانه واسم شکلک در اورد و گفت
+میخندی؟ خودتم باید بپوشی
نگاش کردم و
_عمراااا
+نپوشی نمیزارن سوار شی
_اقا یعنی چی؟من نمیخوام!
رو چادر گنده میشم!پف میکنم!
شمیم یه جلیقه سمت من گرفت و
_اگه نپوشی میندازنت پایین.
به اطرافم نگاه کردم
دلم نمیخواست محمد منو ببینه
از یه طرفی هم خندم میگرفت وقتی خودم و توش تصور میکردم
محمد رو که تو کشتی ندیدم با خیال راحت رو چادرم بستمش.
دونه های تسبیح محمد تو جیبم تکون میخورد،ترسیدم گم شه!
روی جیبم رو محکم گرفتم که کشتی راه افتاد.
____
میخاستیم بریم سمت بازار که ریحانه گفت
+یه دقه صبر کن من تو این مرقد فاتحه بخونم
_مرقد چیه؟
+شهدا
باهم رفتیم سمتش. فاتحه خوندیم و خواستیم حرکت کنیم که چشمم خورد به محمد.
اون طرف کشتی تو خاکا نشسته بود .
یکم که دقت کردم دیدم داره نماز میخونه
به ریحانه گفتم
_عه عه این داداشت نیس؟
خندید و
+اره چطور؟
_تو خاک و خل نشسته،کلش شپش نزنه؟
جلو دهنش و گرفت که صداش بلند نشه.
+اه. توهم چقد سوسولیا!
نترس شپش نمیگیره.
_بدش نمیاد این همه خاک و خلی میشه؟
یه تنه زد بهم و
+عه عه ببین!
من هنوز زندم داری راجع ب داداشم اینجوری حرف میزنیا.
_وا من که چیزی نگفتم.
دیگه ادامه ندادم.به شمیم نگاه کردم که با محسن سمت بازار میرفتن.
منم دست ریحانه رو گرفتمو پشتشون حرکت کردیم.
یه آقایی و دیدم که یخ در بهشت میفروخت.
با هیجان دست ریحانه رو کشیدم و رفتیم سمتش
پشت ما شمیم و محسن هم اومدن.
بهش گفتم برامون چهارتا لیوان بریزه. اولین بار بود که میتونستم با خیال راحت بخورمش.
بدون حضور مامان!
چون هر وقت که بود کلی اذیتم میکرد و میگفت که کثیفه و مریض میشی و....!
خدا وکیلی سفر مجردی خیلی خوبه!
دوتا پرتقالی و دوتا آلبالویی واسمون ریخت. دستمو بردم تو جیبم پولشو حساب کنم که محسن خندید و گفت
+نمیخواد بابا.
با تعجب بهش خیره بودم که دست کرد تو جیبش و پولشو حساب کرد.
در کمال پررویی ازش تشکر کردم و رفتیم سمت اتوبوس.
____
محمد:
بعد از سلام نماز،بغل دستیم تو اتوبوس که از جلوم رد میشد داد زد :
+اقا محمد میشه جاتو با ما عوض کنی عزیزم؟
بلند خندید و با عجله از جلومرد شد.
به قدم هاش خیره بودم که منظورشو فهمیدم.
ناخودآگاه پوزخند زدم
آخه یه دختر بچه ...!
لا اله الا الله.
نمیدونستم اصلا چرا حرفاش برام اهمیت داشت ؟
از دست خودم و کارام آسی شده بودم.
با اینکه ازم عذرخواهی هم کرده بود بازم ازش دلخور بودم!
شاید به خاطر اینکه توقع این حرفو ازش نداشتم!
شاید چون فکر میکردم برای فاطمه مهمم،حرفش انقدر برام گرون تموم شده بود.
من داشتم فراموشش میکردم چرا سعید دوباره تکرارش کرد؟
فقط خدا میدونست چقدر حرص خورده بودم به خاطرش ...!
من چرا فکر میکردم فاطمه به من علاقه ای داره؟
مگه با شعری که اصلا مشخص نبود مخاطبش کیه میشد به این نتیجه رسید؟!
من چرا اینطوری شده بودم؟
تو کل عمرم جواب هر کی و که اینطوری حرف زد همینجوری دادم ولی هیچ وقت انقدر پشیمون نشده بودم!
شاید دلم نمیخواست ازم بِرَنجه دختری که تازه شبیه ما شده!؟
ولی خودمم خوب میدونستم این جواب دل نا اروم من نیست!
اخلاقم در مقابلش خیلی عوض شده بود.
نباید ضعف نشون میدادم.
چرا باید در مقابل دختری که همسن خواهرمه کم میاوردم؟
نباید روش انقدر دقیق میشدم.
نباید به دلم اجازه زیاده روی میدادم.
باید مثل همیشه سخت و مقاوم رفتار میکردم.
دلیلی نداشت واسه حرفاش ناراحت شم !!
از کلنجار رفتن با خودم خسته شده بودم!
از اینکه نمیدونستم با دلم چند چندم عصبی شده بودم.
من از خودم،افکارم،از دلم خسته بودم.
ترجیح دادم خودم و دلم رو دست شهدا بسپرم.
از جام پاشدم و تصمیم گرفتم برم تو اتوبوس!
ادامـــه دارد..!🌱
'اللّٰھـمعجـݪلولیڪالفـࢪج💚🍃'