⊰⊹✿﷽✿⊹⊱
#سلام_امام_زمانم ❣️
دلم گرفتہ از این روزگار یا مهدے
از این زمانہے بے اعتبار یا مهدے💔
دوبارہ ڪردہ هوایت،مدد اباصالح
دلے ڪہ بے تو ندارد قرار یا مهدے✨️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج 🕊
#امام_زمان
🇮🇷
یہاستادداشتیمحرفقشنگۍمیزد..
مۍگفتاگہبہنامحرمنگاھڪرد؎؛
بدونهمسرتمنگاھمیکنہ...
دنبالهرچۍباشۍمتقابلا
همسرتهمدنبالهمونہ
عیناًنہ؛ولۍدرباطنچرا..
مجردومتاهلهمندارھ..
بروببین
دوستدار؎همسرتچجور؎باشه..
خودتمهمونطورباش..!
-چوفاطمھخواهۍ؛علۍباش..!
🕊«#تلنگرانه »
°اِمـامزَمانَـم!
نامَـتڪِہمِۍآیَدآراممِیـشَم
گویِۍجـُزتـوهِیـچنِیسـتمَـرا
سوگَـندبِہنامَـتکِہتوآراممَنۍ.••♥️•
°السلامعلیڪیابقیةالله...✨
أنتَ فی داخلي.. للحد ألذي أضع یدی
علی صدري و أشعر من بین اضلعي..
تو در درون منی..
به اندازهای که دستم را بر سینهام میگذارم
و تو را میان قفسه سینهام حس میکنم..!
بادانشخودتانرامجهّزکنید؛
منتوصیهمیکنمبههمهیشماجوانانعزیز
کهدرسخواندنراجدّیبگیرید.
- حضرتِآقا -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِیحَضـرتمَعشوقمراکُشتفراغت؛
دࢪحسـرتدیدارتوآوارهترینـــــم🙃🥀
#یاصاحبالزمان
#یامهدی
#امام_زمان
#شهیدانه🕊
🌱میگفت:
همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون داشته باشید.
پرسیدم:
چرا؟
گفت:
اینا چشماشون معجزه میکنه
هر وقت خواستید گناه کنید فقط کافیه
نگاهتون بهش بخوره...
عشقســهحرفه،شهیـدچهارحـرف..!
شهــدایكپـلـهازعاشقـیهمجـلوزدن...
#شهید_سعید_کمالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نترس . .
وایسا بگو خدایا منو ببخش . .
منتـظر بشو . .
خدا میگه من دارمت♥️!'
#پیشنهاد_دانلود🌱
ولی خیلی قشنگ بود🙂🍃:)))
#رهبرانه
«وأنَاأبحثُعني؛وجَدتكَیاحُسین..!»
وهنگامیکہدرپیخودمبودم
تــورایافتم..؛
-'یاحسین♥️!
#حسیــنعزیزدلم
ازفـراقِتـواگردِقبڪنمنیستعجیب؛
ایـنعجیباستڪهمنزندھبمـٰانمبۍتـو..!
#اَللّٰھُمَّعَجِّللِوَلِیِّڪَالفَࢪَج✨
#امام_زمان
https://harfeto.timefriend.net/16826112025951
حرفی ،انتقادی،نظری به صورت ناشناس با ما در میان بگذارید 🙂
منتظریم!
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°°💚°
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°
°💚°°💚°°💚°°💚°°💚°
°💚°°💚°°💚°°💚°
°💚°°💚°°💚°
°💚°°💚°
°💚°
#ࢪمآن↯
﴿**عشقبہیڪشࢪط**﴾
#به_قلم_بانو 📕⃟?
#قسمت21
#ترانه
مهدی گفت:
- برسونمتون خونه؟
توی این ساعت روز بابا خونه نبود پس می تونستم راحت خرید ها رو ببرم بالا.
سری تکون دادم و گفتم:
- اره.
ادرس و پرسید و بهش دادم.
اگه بابا منو با چادر ببینه چه واکنشی نشون می ده؟!
یه دعوای اساسی در پیش داریم.
کمی عقب تر وایساد و گفت:
- نمی خوام منو ببین و مشکلی براتون پیش بیاد.
سری تکون دادم و پیاده شدم و دستی براش تکون دادم.
چند تا از همسایه ها که تازه از سفر رسیده بودن با تعجب بهم نگاه می کردن.
درو باز کردم و رفتم تو.
زود پله ها رو طی کردم و وارد سالن شدم که جا خوردم!
بابا و عمو و شاهرخ!
ای شاهرخ دهن لق.
با دهن باز داشتن بهم نگاه می کردن.
اب دهنمو قورت دادم و سلام کردم.
دختر ترسویی نبودم ولی واکنش بابا نگرانم کرده بود.
با خشم جلو اومد و گفت:
- شاهرخ گفته بود من باور نمی کردم دخترم خام بشه! اونم خام یه بچه فلکی مذهبی! اون پسره ی بیشرف..
با لقب ی که بابا بهش داد عصبی شدم و گفتم:
- حق ندارید چیزی بهش بگید.
شاهرخ گفت:
- بفرما عمو نگفتم چنان تو دانشگاه طرفداری شو می کنه همه فکر می کنن شوهرشه ابرو مو نو برده.
با خشم گفتم:
- هه اینجا برا من بلبل زبون شدی؟ اونجا که با اخم مهدی جرعت نداشتی تکون بخوری از ترس کم مونده بود خودتو خیس کنی جلوی بابات دم در اوردی؟مهدی شرف داره به صد تا امثال تو فهمیدی؟
بابا سرم داد کشید:
- خفه شو دختره ی خیره سر فقط بفهمم سمت ش رفتی من می دونم با تو اینم از سرت در بیار.
به قلم بانو🌹