eitaa logo
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
4.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
143 فایل
بِسم‌اللّٰھ‹💙- همھ‌چےاز¹⁴⁰².².¹⁷شࢪو؏‌شد- نادم؟#پشیمون اینجا؟همہ‌چۍداࢪیم‌بستگے‌داࢪه‌توچۍ‌‌بخاۍ من؟!دختࢪدهہ‌هشتاد؎:) ڪپۍ؟!حلال‌فلذآڪُل‌ڪانال‌ڪپۍنشه! احوالاتمون: @nadem313 -وقف‌حضࢪت‌حجت؛ جان‌دل‌بگو:)!https://daigo.ir/secret/39278486 حࢪفات‌اینجاست @nadem007
مشاهده در ایتا
دانلود
🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩❄️🎩 🎩❄️🎩❄️ 🎩❄️🎩 🎩❄️ 🎩 ࢪمآن✉➣⇩ 🧡عࢪوس‌ننہ‌ام‌می‌شۍ؟🧡 توی کلاس رفتم و سر جام نشستم که طبق معمول دخترای دیگه از کلاس های دیگه می یومدن منو با دست نشون می دادن و می خندیدن و این به شدت روی اعصابم بود. من رشته ام طراحی بود و اونا رشته های دیگه بودن من نرم افزار و خیاطی و ... برای بار دهم اون دختره با یه گروه دیگه اومد و منو با دست نشون داد و اونا خندیدن! عصبی از جام بلند شدم از در کلاس زدم بیرون و موهای دختره رو گرفتم طوری که کاری نتونست بکنه بجز اینکه جیغ بزنه. توی کلاس خیاطی رفتم یه تیکه پارچه از روی میز برداشتم و توی سنگ روشویی گذاشتم تا اب پایین نره و اب و باز کردم که زود پر شد سر دختره رو فرو کردم تو اب تا یه درس حسابی بهش بدم دست و پا می زد و بقیه جیغ می زدن کشتیش. مدیر و معاون رسید و به زور از زیر دستم کشیدن ش بیرون . زنگ زدن خانواده ی دختره و خانواده ی من بیان. مامان اومد و نگاه عصبی بهم انداخت مادر اونم نشسته بود کنار دخترش. مدیر گفت چی شده و رو به من گفت: - چرا این کارو کردی؟ بهش نگاه کردم و گفتم: - من کاری به اون نداشتم توی کلاس نشسته بودم بچه های دیگه رو از کلاس های دیگه جمع می کرد میاورد دم در کلاس منو با دست نشون می داد و می خندید بار دهم اعصابم بهم ریخت و خواستم بهش یه درس حسابی بدم. دختره سریع زد زیر گریه و انکار کرد لب زدم: - می تونید دوربین ها رو چک کنید. مدیر همین کارو کرد و گفت: - بعله درسته!نسترن چرا این کارو می کردی؟ نسترن گفت: - خانوم این دختره خیلی عجیب و یه طوریه ما بهش می خندیدیم همین. پوزخندی زدم و گفتم: - یا شاید چون خیلی از تو خوشکل ترم نه؟ مدیر برای هر کدوممون سه روز اخراجی نوشت برگه رو برداشتم و از دفتر بیرون زدم.
بهار پاداش درختانیه که زمستون سرد رو تحمل می‌کنن!🙂✨
قصه ی روز و شب من سخنی مختصر است! روز در خوابِ خیالاتم و شب بیدارم....🌾🕯
این جهانی که همش مضحکه و تکراره تکه تکه شدن دل؛ چه تماشا داره! )❄️🌙'
ما‌خسته‌ایم‌از‌تعلقات‌دنیوی‌ ؛ ما‌رو به‌کاروان ِ شهدا‌مُلحق‌بفرما 💔 .
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
_
و‌اما‌بعد ؛ دیگر‌ توان‌ دوری‌ نداریم‌ اِرجَع‌وَ‌اَبقى . . 🌱🎻
خندیدند و رد شدند ؛ این حکایت زندگی آدم‌هایی بود ‌که عاشق خدا بودند ..:)🚶‍♂️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‎𝐉𝐧*‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‎𝘼𝙎𝙃𝙄𝙂𝙃_𝙈𝘼𝙕𝙃𝘼𝘽𝙀𝙈.🥤♥️
ای‌زور‌ِبازویِ‌علی‌واکن‌دو‌چشمت خم‌شدقدِسردارخیبر؛کَلِّمینی...!💔
- جهآنم نیارزد؛ به یک مویِ‌او♥️'
اللّٰهم عجل لولیك‌ الفرج به حق مادرمون حضرت زهرا سلام الله علیها..🖤
خندیدند و رد شدند ؛ این حکایت زندگی آدم‌هایی بود ‌که عاشق خدا بودند ..:)✨️🚶‍♂️
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
خندیدند و رد شدند ؛ این حکایت زندگی آدم‌هایی بود ‌که عاشق خدا بودند ..:)✨️🚶‍♂️
خندیدند و رد شدند ؛ این حکایت زندگی آدم‌هایی بود ‌که عاشق خدا بودند ..:)✨️🚶‍♂️
بهار پاداش درختانیه که زمستون سرد رو تحمل می‌کنن!♥️✨
سکوت بهتر است !
این مردم پشت سکوت حرف کمتری درمیآورند :(🎻🚶‍♂️
ویرانه‌دلِ‌ماست‌که‌باهرنگه‌دوست . . صدباربناگشت‌ودگربار‌فروریخت ♥️؛
-باخدا هیچ کوچه ای بن بست نیستッ💫🤎
قصه ی روز و شب من سخنی مختصر است! روز در خوابِ خیالاتم و شب بیدارم ...🌚🌾
. . . !به‌تک‌تکِ ثانیه‌‌‌هایِ‌نبودنت‌قسم،دارند‌ضرر‌میکنن‌مردم‌‌دنیابدونِ‌تــــو...!