اره دخترای قشنگم🥲🫂❤️🌿
اسماتون رو برام بفرستید :
🤍👉 @namira_ir
به لیست اضافه کنم
این اسامی هم اضافه شد 💙🫂
به لیست کسایی که در #اربعین
قراره سهمی از زیارت داشته باشن .
نامیرا | شخصیت قدرتمند
.
و اما قول اون مداحی ای که بهتون داده بودم 👇
.
enc_16323962796363367207779.mp3
2.83M
.
این مداحی ، از زبان امام حسین (علیهالسلام) خطاب به جامونده های اربعین میباشد :)
لطفاً با حال مناسب و در خلوت گوش کنید و با خیال راحت اشک بریزید و هر جا دلتون شکست و اشک جاری شد ، منو هم دعا کنید :) اون لحظه خدا هر چی بخواید بهتون میده ❤️🩹
#اربعین #کربلا #امام_حسین #مداحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فضای کانال رو اربعینی کنیم یا نه ؟
همون روند قبلی دانشگاه #میلیونری
رو پیش ببریم ؟! و آموزش هامون رو؟
«هدفم از در جریان گذاشتن شما از
مسیری که داریم میریم تو #اربعین
این بود که افرادی که تا حالا نیومدن
یا امسال نیومدن یکم جزئی بتونن فضا
رو تجربه کنن ، همین :) 🤍
نظرتون رو با 👎 و 👍 درمورد گزارش
سفر #اربعین نامیرا ، اینجا بگید حتما :
💛👉 @namira_ir
💛👉 @namira_ir
نامیرا | شخصیت قدرتمند
فضای کانال رو اربعینی کنیم یا نه ؟ همون روند قبلی دانشگاه #میلیونری رو پیش ببریم ؟! و آموزش هامون
باوشه🫠✨ سعی میکنم ترکیبی پیش بریم 🤍
اینجا هیچ چیز گرمی وجود نداره 🤌
همه چیز داغه 😂💔
موضوع اینه که این شدت حرارتی که
در آب و هوای اینجا وجود داره ،
سال گذشته انقد نبود 🥲🥲🥲🥲
حتی از پارسال هم شلوغ تره !!!
تازه اینجا هنوز نجفه!!
چرا میگم داغ ؟
چون یه نمونه بخوام مثال بزنم ؛
بعد ۱۰ ساعت تو راه بودن که برسیم
به #نجف ، و چند ساعت درگیر این
بودن که کجا بریم یه استراحت داشته
باشیم و دوشی بگیریم و اینا
با کلی دردسر یه جا پیدا کردیم ، وقتی
رفتم دوش بگیرم ، شیر آب سررررد رو تا
ته باز کردم فقط ، و حدس بزن چیشد ؟
یه آب کااااملا داغغغغ ازش خارج شد 😂💔
بعد اونجایی که بودیم یه ساختمون تازه ساخت
و حتی بهتره بگم نیمه کاره دور از حرم بود
و برقش که کلا نیم ساعت وصل بود ! آبش هم
دو ساعت آخر کلا قطع شد ! طبقه پنجم هم بود
آسانسور هم نداشت🥲😂👌
از ۱۱ ظهر تا ۶-۷ عصر اونجا بودیم 🤌
تو اون شلوغی و سر و صدا من خوابم برد
دوستم گفت چه جوری شما انقد راحت
میخوابین؟!!!
گفتم : جانم 🙂😂🤌من نخوابیدم
من بیهووووووش شدم ! نسبت به گرما
واقعا بدنم واکنش نشون میده !
از سر و صدای ناهار بیدار شدم !
که مجدد هوا واقعا گرم تر شده بود:)😂
دیگه ساعت ۶-۷ طاقتم طاق شده بود
که به داداشم گفتم عوض کنیم جامونو
و فلان و اینا
( اون تو قسمت مرد ها زیر کولر گازی بود
چون تو حوزه علمیه اسکان گرفته بودن و
خانوم ها تو ساختمون نیمه کاره ی کنارش)
بعد از جمع کردن وسایلامون و پایین اومدن
از اون پنج طبقه ، یهو دیدم عه!! دارن
شربت میدن🫠🥹✨
ناگهان! شبیه گشنگان سومالی چون از شدت
تشنگی واقعا داشتم رد میدادم ، رفتم جلوی
اون جایی که شربت میدادن و ۷-۶ لیوان
پشت سر هم شربت خوردم 🥲😂💔
اخراش دیگه اقاهه بد نگاه میکرد !
فکر کنم حس میکرد از اسارت فرار کردم 😂💔
بعد که رفتیم دنبال جا بگردیم ، ناچارا به
هتل ها هم سر زدیم که متاسفانه ظرفیت
نداشتند ...
خلاصه ی همه ی نوشته های امشبم
چی بود ؟!
«خیلی گرمه ولی هنوز زنده ایم ☺️😂»